اگر بخواهیم قضایای غم انگیز و خبرهای بد اسارت را بشماریم، یکی از مهم ترین آنها خبر بیماری و رحلت امام بود. ما از تلویزیون عراق تصویر امام را در بیمارستان دیدیم. این واقعه برای ما سخت بود و اشک همه بچه ها را در آورده بود. نگرانی عمده ما این بود که نکند خدای نکرده امام رحلت کند. تحمل این مسأله برای ما آسان نبود. دلدادگان بسیاری که امام در بین اسرا داشتند، واقعاً نگران ایشان بودند و شدیداً اشک می ریختند. ما خبر را از تلویزیون عراق دیدیم و شنیدیم، منتها چون بنده خودم مسئول اخبار و اینجور مسائل بودم، درستی خبر را هم خودم تأیید کردم و به دوستان اعلام کردم که حال امام بد است. بچه ها هم به بنده اعتماد داشتند. بعد از اینکه واقعه رحلت امام اتفاق افتاد، باز هم من آن را از تلویزیون عراق دیدم و بعد از اینکه مطمئن شدم خبر درست است، به همه اعلام کردم.
ماجرای رحلت امام برای ما خیلی سخت بود، نگران آینده انقلاب و کشور بودیم. شخصیت بزرگی از دنیا رفته بود که پر کردن جایش به این آسانیها ممکن نبود؛ انگار کشتی نوح سوراخ شده بود. واقعاً خبر بسیار سنگینی بود. ولی وقتی خبرگان رهبری تصمیم گرفت و رهبری آینده را مشخص کرد خیلی از نگرانیها از بین رفت.
[[page 239]]