مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است

فصل دوم در بعضی از آداب قلبیه استقبال است

مقصد اوّل در طهارت است و در آن چند فصل است / مقصد دوم در شمّه ای از آداب لباس است و در آن دو مقام است / مقصد سوم در آداب قلبیه مکان مصلّی است و در آن دو فصل است / مقصد چهارم در آداب قلبیه وقت است و در آن دو فصل است

کد : 82529 | تاریخ : 19/07/1395

فصل دوم در بعضی از آداب قلبیۀ استقبال است

‏ ‏

‏     بدان ای سالک الی اللّه که چون وجه ظاهرت را از جهات متشتّتۀ عالم‏‎ ‎‏طبیعت منصرف کردی و به نقطۀ واحده متوجّه نمودی، ادّعای دو فطرت از‏‎ ‎


‎[[page 116]]‎‏فطرتهای الهیّه را، که به ید غیب در خمیرۀ ذات تو پنهان است و حق تعالی با‏‎ ‎‏دست جلال و جمالْ طینت تو را بدان مخمّر فرموده، نمودی؛ و این دو حالت‏‎ ‎‏فطری را به صورت ظاهر دنیائی ظاهر و مشهود کردی، و برای محتجب نبودن‏‎ ‎‏از نور آن دو فطرت الهّیه اقامۀ بیّنه نمودی به صَرف ظاهر از غیر و توجّه به قبله‏‎ ‎‏که محلّ ظهور ید اللّه و قدرت اللّه می باشد. و آن دو فطرت الهیّه یکی تنفّر از‏‎ ‎‏نقص و ناقص است؛ و دوم عشق به کمال و کامل است. و این دو، که یکی‏‎ ‎‏اصلی ذاتی و دیگری تبعی ظلّی است، از فطرتهایی است که تمام عائلۀ‏‎ ‎‏بشری بدون استثنای احدی بدان مخمّرند؛ و در جمیع سلسلۀ بشر، با‏‎ ‎‏اختلاف عقاید و اخلاق و طبایع و امزجه و امکنه و عادات در بدوی و حضری و‏‎ ‎‏وحشی و متمدّن و عالم و جاهل و الهی و طبیعی، این دو فطرت مخمّر است؛‏‎ ‎‏گرچه خود آنها از آن محجوب باشند و در تشخیص کمال و نقص و کامل و‏‎ ‎‏ناقص مختلف باشند. آن وحشی خونخوار آدم کش کمال را به آن داند که‏‎ ‎‏غلبه پیدا کند به جان و عرض مردم؛ و خونخواری و آدم کشی را کمال‏‎ ‎‏تشخیص داده و بدان صرف عمر کند. و آن دنیا طلب جاه و مال خواه کمال را‏‎ ‎‏به مال و جاه داند و عشق به آن دارد. بالجمله، صاحب هر مقصدی مقصد‏‎ ‎‏خویش را کمال و صاحب آن مقصد را کامل داند، و عشق به آن دارد و از غیر‏‎ ‎‏آن متنفر است. انبیاء علیهم السلام و علماء باللّه و اصحاب معرفت آمدند تا‏‎ ‎‏مردم را از احتجاب بیرون آورند و نور فطرت آنها را از ظلمات جهل خلاصی‏‎ ‎‏دهند و به آنها کامل و کمال را بفهمانند. و پس از تشخیص کمال و کامل،‏‎ ‎‏توجّه به آن و ترک غیر محتاج به دعوت نیست، بلکه نور فطرت خود بزرگترین‏‎ ‎‏راهنماهای الهی است که در تمام سلسلۀ بشر موجود است.‏

‏     در این معجون الهی یعنی نماز، که معراج قرب الهی است، استقبال به‏‎ ‎‏قبله و توجّه به نقطۀ مرکزیّه و دست کشیدن و روبرگرداندن از جهات متفرّقه،‏‎ ‎‏دعوی بیدار شدن فطرت است و خارج شدن نور فطرت از احتجابات است؛‏‎ ‎‏و این برای کمّل و اصحاب معرفت حقیقت دارد. و برای ما، اصحاب‏‎ ‎‏حجاب، ادبش آنست که به دل بفهمانیم که در جمیع دار تحقّق کمال و کاملی‏‎ ‎


‎[[page 117]]‎‏نیست جز ذات مقدّس کامل علی الاطلاق که آن ذات مقدّس کمالی است‏‎ ‎‏بی نقص، و جمالی است بی عیب، و فعلیّتی است بی شوب، قوّه و خیریّتی‏‎ ‎‏است بی اختلاط به شرّیّت، و نوری است بی شوب ظلمت. و در تمام دار‏‎ ‎‏تحقّق هر چه کمال و جمال و خیر و عزّت و عظمت و نوریّت و فعلیّت و سعادت‏‎ ‎‏یافت شود، از نور جمال آن ذات مقدّس است؛ و احدی را در کمال ذاتی با آن‏‎ ‎‏ذات مقدّس شرکت نیست؛ و موجودی را جمال و کمال و نور و بهاء نیست جز به‏‎ ‎‏جمال و کمال و نور و بهای آن ذات مقدّس. بالجمله، جلوۀ نور جمال مقدّس‏‎ ‎‏او عالم را نورانی فرموده و حیات و علم و قدرت بخشوده، والاّ همۀ دار تحقق‏‎ ‎‏در ظلمت عدم و کُمون نیستی و بطون بطلان بودند؛ بلکه کسی که به نور‏‎ ‎‏معرفت دلش روشن باشد، جز نور جمال جمیل همه چیز را باطل و ناچیز و‏‎ ‎‏معدوم داند ازلاً و ابداً. در حدیث است که رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله‏‎ ‎‏چون این شعر لبیدرا استماع فرمود که ‏

‏ ‏

أَلاٰکُلُّ شَی ءٍ ماٰ خَلاَ اللّه َ باٰطِلٌ‏                       ‏وَکُلُّ نَعیمٍ لاٰ مَحالَةَ زائِلٌ‎[1]‎

‏    ‏‏فرمود: «این شعر راست ترین شعرها است که عرب گفته.»‏‎[2]‎

‏    ‏‏و چون به قلب خود فهماندی بطلان همه دار تحقّق و کمال ذات مقدس‏‎ ‎‏را، در توجّه قلب به قبلۀ حقیقی و عشق به جمال جمیل علی الاطلاق و تنفّر از‏‎ ‎‏جمیع دار تحقّق جز جلوۀ ذات مقدّس محتاج به اعمال رویّه نیست، بلکه خود‏‎ ‎‏فطرة اللّه انسان را دعوت جبلّی فطری به آن می نماید و ‏وَجّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ‎ ‎السَّمٰواتِ وَالاَرْض‎[3]‎‏ لسان ذات و قلب و حال انسان شود؛ ‏و انّی لاٰ اُحِبُّ‎ ‎الاْفِلین‎[4]‎‏ لسان فطری انسان گردد.‏

‏     پس ای فقیر، بدان که عالم به وجهۀ سوائیّت زائل و داثر و فانی و باطل‏‎ ‎


‎[[page 118]]‎‏است؛ هیچ یک از موجودات را از خود چیزی نیست و در ذات خود جمال و‏‎ ‎‏بهائی و نور و سنائی نمی باشد، و جمال و بهاء منحصر به ذات حق است. و‏‎ ‎‏آن ذات مقدّس چنانچه متفرّد در الوهیّت و وجوب وجود است، متفرّد به جمال‏‎ ‎‏و بهاء و کمال، بلکه متفرّد به وجود است؛ و در ناصیۀ دیگران ذلّ عدم ذاتی و‏‎ ‎‏بطلان ثبت است. پس ، دل را که مرکز نور فطرت اللّه است، از جهات متشتّتۀ‏‎ ‎‏اباطیل و اعدام و نواقص منصرف کن و به مرکز جمال و کمال متوجّه نما؛ و در‏‎ ‎‏ضمیر صافی خود لسان فطرتت این باشد که عارف شیراز می فرماید:‏

‏ ‏

‏«در ضمیر ما نمی گنجد به غیر از دوست کس‏

‏هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس»‏

‏ ‏

وصل‏: عن الصادق علیه السّلام: ‏اِذا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ، فَآیِسْ مِنَ الدُّنْیا وَ ما‎ ‎فیها وَالخَلْقِ وَ ما هُمْ فیهِ؛ وَاسْتَفْرِغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلّ شاغِلٍ یَشْغَلُکَ عَنِ اللّه تعالیٰ؛‎ ‎وَ عایِنْ بِسِرِّکَ عَظَمَةَ اللّه تعالیٰ؛ وَاذْکُرْ وُقُوفَکَ بَیْنَ یَدَیْهِ یَوْمَ «تَبْلوُکُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ‎ ‎وَ ُرّدوا اِلَی اللّه مَوْلٰیهُمُ الْحَقَّ.» وقِفْ عَلیٰ قَدَمِ الْخَوْفِ وَالرَّجا.‎[5]‎

‏    ‏‏و این دستور شریف دستوری است برای امثال ما محجوبین که‏‎ ‎‏نمی توانیم حالات قلبیّۀ خود را دائماً حفظ کنیم و جمع بین وحدت و کثرت و‏‎ ‎‏توجّه به حقّ و خلق نماییم. پس، در این صورت هنگام توجه به حق و استقبال‏‎ ‎‏قبله، از دنیا و آنچه در او است باید مأیوس گردیم، و از خلق و شئون آنها طمع‏‎ ‎‏خود را ببریم، و مشاغل قلبیّه و شواغل روحیّه را از جان و دل بیرون کنیم، تا‏‎ ‎‏آن که لایق حضور حضرت گردیم و جلوه ای از جلوه های عظمت در سرّ روح‏‎ ‎‏ما تجلّی کند. و چون نور عظمت را به مقدار استعداد خود دریافتیم، متذکّر‏‎ ‎‏شویم رجوع خود را به حق و وقوف خویش را در محضر مقدّسش در روزی که‏‎ ‎‏«ظاهر شود اعمال هر کس در نزدش و به مولای خود که حق است همه رجوع‏‎ ‎


‎[[page 119]]‎‏کنند»‏‎[6]‎‏ و خط بطلان بر همۀ هواهای نفسانیّه و معبودهای باطله کشند.‏

‏    ‏‏پس، در محضر چنین عظیم الشأنی که تمام دار تحقّق جلوه ای از‏‎ ‎‏جلوات فعل او است چون تو و من مسکینی باید به قدم خوف و رجاء تردّد کنیم‏‎ ‎‏و بایستیم. چون ضعف و فتور و بیچارگی و فقر و ذلت خود و عظمت و‏‎ ‎‏حشمت و جلال و کبریای ذات مقدس را دیدیم، از خطر مقام در خوف و‏‎ ‎‏خشیت باشیم؛ و چون رحمت و عطوفت و الطاف غیر متناهیه و کرامات بی‏‎ ‎‏پایان را دریافتیم، امیدوار گردیم.‏

‎ ‎

‎[[page 120]]‎

  • )) «هشدار که هر چیز جز خدا باطل است / و هر نعمتی ناگزیر از بین رونده است».
  • )) علم الیقین، ج 1، ص 106.
  • ))   پاورقی 183.
  • )) «من غروب کنندگان را دوست نمی دارم.» (انعام / 76)
  • )) مصباح الشّریعة، «الباب الثّالث عشر، فی افتتاح الصّلوة». مستدرک الوسائل، «کتاب الصّلوة»، «ابواب افعال الصّلوة»، باب 2، حدیث 9.
  • )) (یونس / 30)

انتهای پیام /*