مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

فصل ششم در شمه ای از تفسیر سوره مبارکه «توحید»

مقاله اولی; در آدابی که در تمام حالات نماز بلکه در تمام عبادات و مناسک ضرور است و در آن چند فصل است. / مقاله ثانیه در مقدّمات نماز است و ذکر بعض آداب قلبیه آن و در آن چند مقصد است / باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است. / باب دوم در ق

کد : 82596 | تاریخ : 19/07/1395

فصل ششم در شمه ای از تفسیر سورۀ مبارکۀ «توحید»

‏ ‏

‏     بدان که این سورۀ شریفه چون نسب حق تعالی است ـ چنانچه در‏‎ ‎‏احادیث شریفه است، از آن جمله در ‏‏کافی ‏‏شریف سند به حضرت صادق‏‎ ‎‏سلام اللّه علیه رساند که فرمود: «یهود سؤال کردند از حضرت رسول خدا‏‎ ‎‏صلّی اللّه علیه و آله، گفتند بیان کن برای ما نسب پروردگار خود را. پس، آن‏‎ ‎‏حضرت سه روز درنگ فرمود و جواب آنها را نداد. پس از آن نازل شد: ‏قُلْ‎ ‎هُوَ اللّه اَحَدٌ‏ تا آخر آن.»‏‎[1]‎‏ ـ از این جهت، عقول بشر عاجز است از فهم‏‎ ‎‏حقایق و دقایق و اسرار آن؛ ولی با این وصف، آنچه اهل معرفت را از آن‏‎ ‎


‎[[page 301]]‎‏نصیب است و آنچه قلوب اهل اللّه را از آن بهره است، در میزان عقل مجرّد‏‎ ‎‏نگنجد.‏

‏     ولَعَمْر الْحبیب، این سورۀ شریفه از اماناتی است که سمٰوات ارواح و‏‎ ‎‏اراضی اشباح و جبال انّیّات از حمل آن عاجز و درمانده اند؛ و لایق حمل آن‏‎ ‎‏جز انسان کامل نیست که از حدود امکانی تجاوز نموده و از خود بی خود شده‏‎ ‎‏باشد. ولی باز مژده و بشارتی در کار است که چشم آخر زمانی ها را روشن‏‎ ‎‏کند و دل اهل معرفت را اطمینان بخشد. و آن حدیثی است که در ‏‏کافی‏‎ ‎‏شریف است. و آن این است که سؤال شد علیّ بن الحسین سلام اللّه علیهما‏‎ ‎‏از توحید. آن حضرت فرمود: «همانا خدای عزّ و جلّ دانا بود که در آخر الزّمان‏‎ ‎‏اقوامی هستند که نظرهای عمیق دارند؛ پس، نازل فرمود ‏قل هو اللّه احد‏ و آیات‏‎ ‎‏از سورۀ «حدید» را تا قولِ او ‏عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدوُر‏. پس، کسی که غیر از آن را‏‎ ‎‏قصد کند هلاک شود.»‏‎[2]‎‏ و از این حدیث شریف معلوم شود که فهم این آیات‏‎ ‎‏شریفه و این سورۀ مبارکه، حقّ متعمّقان و صاحبان انظار دقیقه است؛ و دقایق‏‎ ‎‏و سرایر توحید و معرفت در اینها مطوی است؛ و لطایف علوم الهی را حق‏‎ ‎‏تعالی برای اهلش فرو فرستاده؛ و کسانی که حظّی از سرایر توحید و معارف‏‎ ‎‏الهیّه ندارند، حقِّ نظر در این آیات ندارند؛ و حق ندارند این آیات را به معانی‏‎ ‎‏عامیّۀ سوقیّه که خود می فهمند حمل و قصر نمایند.‏

‏     و در آیات شریفۀ اوّل سورۀ مبارکۀ «حدید» دقایقی است از توحید، و‏‎ ‎‏معارف جلیله ایست از اسرار الهیّت و تجرید، که در هیچ یک از مسفورات‏‎ ‎‏الهیّه و صحف اهل معرفت و اصحاب قلوب نظیر ندارد. و اگر برای صدق‏‎ ‎‏نبوّت و کمال شریعت حضرت نبیّ ختمی جز آن آیات نبود، برای اهل نظر و‏‎ ‎‏معرفت هم آنها کفایت می کرد. و بالاترین شاهد بر اینکه این معارف از‏‎ ‎‏حوصلۀ بشر خارج و از حیطۀ فکر انسانی بیرون است، آن است که تا قبل‏‎ ‎‏از نزول این آیات شریفه و امثال آن، از معارفی که قرآن شامل است، در بشر‏‎ ‎


‎[[page 302]]‎‏سابقه ای از این قسم معارف نبوده و راهی به این سرایر نداشتند. اکنون کتب و‏‎ ‎‏صحف اعاظم فلاسفۀ عالم، با آن که علومشان نیز از سرچشمۀ وحی الهی‏‎ ‎‏است، موجود است، که شاید بالاتر و لطیفترین آنها کتاب شریف‏‎ ‎‏اثولوجیا‏‎[3]‎‏ تصنیف گرانمایۀ فیلسوف عظیم الشأن و حکیم بزرگوار،‏‎ ‎‏ارسطاطالیس، است که اعظم حکما مثل شیخ الرئیس ابوعلی سینا،‏‎ ‎‏اعجوبۀ دهر و نادرۀ زمان، سر خضوع و کوچکی در پیشگاه او زمین گذاشتند،‏‎ ‎‏و از رشحات فکر او منطق و تنظیم قواعد آن است، و به همین جهت او را‏‎ ‎‏«معلّم اول» گویند، و شیخ الرئیس فرماید که از زمانی که آن بزرگْ قواعد‏‎ ‎‏منطق را تنظیم نموده، احدی نتوانسته به یکی از قواعد او خدشه ای کند یا‏‎ ‎‏زیادتی تأسیس کند، با همه وصف، با آن که آن کتاب شریف را برای معرفة ‏‎ ‎‏الرّبوبیّه تأسیس و تقنین فرموده، ببینید از اول تا آخر آن کتاب شریف برای‏‎ ‎‏معرّفی مقام ربوبیّت مثل این کریمۀ شریفۀ اول سورۀ «حدید» یا نزدیک به مفاد‏‎ ‎‏آن یا چیزی که بویی از این سرّ بزرگ توحید داشته باشد، دارد؟ و آن قول‏‎ ‎‏خدای تعالی است: ‏هُوَ الاَوَّلُ وَ الآخِرُ وَالظّاهرُ وَالباطن.‎[4]‎‏ و یا آن که شبیه این‏‎ ‎‏قول در تمام اقوال آنها هست: ‏وَ هُوَمَعَکُمْ اَیْنَمٰا کُنْتُم؟‎[5]‎

‏    ‏‏اکنون، اقوام متعمّقون و اصحاب نظر و معرفت می دانند چه اسراری‏‎ ‎


‎[[page 303]]‎‏در این آیات است، و خدای تعالی به چه کلام شریفی و سرّ بزرگی آخر‏‎ ‎‏زمانی ها را تشریف داده و به آنها منّت نهاده. هر کس رجوع کند به معارفی که‏‎ ‎‏در ادیان عالم و نزد فلاسفۀ بزرگ هر دین رایج است و مقایسه کند در معارف‏‎ ‎‏مبدأ و معاد با معارفی که در دین حنیف اسلام و نزد حکماء بزرگ اسلامی و‏‎ ‎‏عرفاء شامخ این ملت است، درست تصدیق می کند که این معارف از نور‏‎ ‎‏معارف قرآن شریف و احادیث نبیّ ختمی و اهل بیت او علیهم السلام است که‏‎ ‎‏از سرچشمۀ نور قرآن استفاده و اصطلا نموده اند. آن وقت می فهمد که‏‎ ‎‏حکمت و عرفان اسلامی از یونان و یونانیّین نیست، بلکه اصلاً شباهت به آن‏‎ ‎‏ندارد. بلی، بعضی از حکمای اسلام به منوال حکمت یونانی مشی نموده،‏‎ ‎‏مثل شیخ الرّئیس؛ ولی حکمت شیخ در بازار اهل معرفت در باب معرفة‏‎ ‎‏الرّبوبیّه و مبدأ و معاد رونقی ندارد و در پیشگاه اهل معرفت ارزشی از برای آن‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     بالجمله، فلسفۀ امروز حکمای اسلام را و معارف جلیلۀ اهل معرفت را‏‎ ‎‏به حکمت یونان نسبت دادن، از بی اطلاعی بر کتب قوم است ـ مثل کتب‏‎ ‎‏فیلسوف عظیم الشأن اسلامی، صدر المتألّهین قدّس سرّه، و استاد‏‎ ‎‏عظیم الشأنش محقق داماد قدّس سرّه، و تلمیذ بزرگوار او، فیض کاشانی‏‎ ‎‏قدّس سرّه، و تلمیذ عظیم الشّأن فیض، عارف جلیل ایمانی، قاضی سعید‏‎ ‎‏قمی قدّس سرّه ـ و نیز از بی اطّلاعی به معارف صحیفۀ الهیّه و احادیث‏‎ ‎‏معصومین سلام اللّه علیهم است؛ پس، هر حکمتی را به یونان نسبت داده و‏‎ ‎‏حکمای اسلامی را تابع حکمت یونان انگاشته اند.‏

‏     و ما شمّه ای از لطایف سورۀ کریمۀ «توحید» و بعض اشارات آیات‏‎ ‎‏شریفه را در کتاب ‏‏شرح اربعین‏‎[6]‎‏ ‏‏بیان نمودیم. و نیز تفسیر مختصری از این‏‎ ‎‏سورۀ شریفه در ‏‏سرّ الصّلوة‏‎[7]‎‏ نمودیم.و در این جا نیز مختصری می نگاریم.‏‎ ‎


‎[[page 304]]‎‏و عَلَی اللّه التُّکْلاٰن.‏

‏     پس گوئیم: ‏بسم اللّه ‏ این سوره اگر متعلّق به خود سوره باشد ـ چنانچه‏‎ ‎‏احتمال دادیم در سورۀ مبارکۀ حمد ـ اشاره به آن شاید باشد که شرح نسب حق‏‎ ‎‏و بیان اسرار توحید را با انانیت خود و زبان منسوب به خود نتوان نمود؛ بلکه تا‏‎ ‎‏سالک از حجاب خود بیرون نرود و متحقّق به مقام مشیّت مطلقه و حضرت‏‎ ‎‏فیض مقدّس نشود و فانی در هویّت مطلقه نگردد، سرایر توحید را درک نکند.‏‎ ‎‏     و ‏قل‏ امر است از حضرت احدیّت جمع به مقام برزخیّت کبری و مرآت‏‎ ‎‏جمع و تفصیل؛ یعنی، بگو ای محمّد، ای مرآت ظهور احدیّت جمع، در‏‎ ‎‏مقام تدلّی ذاتی یا مقام مقدّس «اَواَدنی» ـ که شاید اشاره به مقام «فیض اقدس»‏‎ ‎‏باشد ـ با زبان فانی از خود و باقی به بقاءاللّه : ‏هُوَ اللّه اَحَد.

‏     ‏‏بدان ای سالک سبیل معرفت و توحید و عارج معارج تنزیه و تجرید که‏‎ ‎‏ذات مقدّس حقّ تعالی، من حیث هی، منزّه است از تجلّیات ظاهره و باطنه و‏‎ ‎‏مبرّا است از اشاره و رسم و صفت و اسم. دست آمال اهل معرفت از دامن‏‎ ‎‏کبریائش کوتاه، و پای سلوک اصحاب قلوب از وصول به بارگاه قدسش راجل‏‎ ‎‏است. غایت معرفت اولیاء کمّل ‏ما عَرفْناک‏، و نهایت سیر اصحاب اسرار‏‎ ‎ما عَبَدْناک‏ است.‏‎[8]‎‏ سر حلقۀ اهل معرفت و امیر اصحاب توحید در این مقام‏‎ ‎‏رفیع ‏کَمالُ الاِخْلاصِ نَفْیُ الصِّفاتِ عَنْه‎[9]‎‏ فرماید؛ و پیشوای اهل سلوک و سیّد‏‎ ‎‏ساجدین و عارفین در این پیشگاه منیع ‏ضَلَّتْ فیکَ الصِّفاتُ، وَ تَفَسَّخَتْ دُونَکَ‎ ‎النُّعُوت.‎[10]‎‏ ‏‏سراید.‏

‏     اصحاب سلوک علمی و اصطلاحات، ذات مقدّس را «غیب مصون» و‏‎ ‎‏«سرّ مکنون» و «عنقاء مُغرِب» و «مجهول مطلق» خوانند. و گویند که ذات‏‎ ‎‏بی حجاب اسماء و صفات، تجلّی در هیچ مرآتی نکند و در هیچ نشئه از‏‎ ‎


‎[[page 305]]‎‏نشئات وجود و عالمی از عوالم غیب و شهود ظهوری ندارد؛ ولی به حسب ‏کُلَّ‎ ‎یَومٍ هُوَ فی شأن،‎[11]‎‏از برای ذات مقدّسش اسماء و صفات و شئون «جمالیّه» و‏‎ ‎‏«جلالیّه» است؛ و از برای او اسماء ذاتیّه ایست در مقام احدیّت که مقام غیب‏‎ ‎‏است؛ و آن اسماء را «اسماء ذاتیّه» باید گفت. و به تعیّن «اسماء ذاتیّه» تجلّی‏‎ ‎‏به «فیض اقدس» فرماید؛ و از این تجلّی در کسوۀ اسماء ذاتیّه، مقام‏‎ ‎‏«واحدیّت» و حضرت «اسماء و صفات» و مقام «الوهیّت» تعیّن و ظهور پیدا‏‎ ‎‏کند.‏

‏     پس، معلوم شد که بعد از ذات مقدّس، من حیث هی، سه مقام و‏‎ ‎‏مشهد دیگر است: مقام غیب «احدی»؛ و مقام تجلّی «به فیض اقدس»، که‏‎ ‎‏شاید «عما» که در حدیث نبوی است‏‎[12]‎‏ اشاره به آن باشد؛ و مقام «واحدیّت»‏‎ ‎‏که به احدیّت جمعْ مقام اسم اعظم است، و به کثرت تفصیلیْ مقام اسماء و‏‎ ‎‏صفات است. و تفصیل این مقامات محتاج به بسطی است که از حوصلۀ این‏‎ ‎‏اوراق خارج است. ‏

‏     پس از معلوم شدن این مقدمه، گوییم که ممکن است که ‏هو‏ اشاره باشد‏‎ ‎‏به مقام «فیض اقدس» که تجلّی ذات به تعیّن «اسماء ذاتیّه» است. و ‏اللّه ‏ اشاره‏‎ ‎‏به مقام احدیّت جمع اسمائی که حضرت «اسم اعظم» است. و ‏احد ‏اشاره‏‎ ‎‏به مقام «احدیّت» باشد. و بنابراین، آیۀ شریفه درصدد اثبات آن است که این‏‎ ‎‏مقامات ثلاثه در عین حال که در مقام تکثیر اسمائی کثرت دارند، به حسب‏‎ ‎‏حقیقت در غایت وحدت هستند؛ و تجلّی به «فیض اقدس» به حسب مقامِ‏‎ ‎‏ظهورْ ‏اللّه ‏ است و به حسب مقامِ بطون «احد» است.‏

‏     و شاید ‏هو‏ اشاره به مقام ذات باشد. و چون ‏هو‏ اشارۀ غیبیّه است، در‏‎ ‎‏حقیقت اشاره به مجهول است. و ‏اللّه  ‏و ‏احد‏ اشاره به مقام «واحدیّت» و‏‎ ‎‏«احدیّت» باشد. پس ذات را، که مجهول مطلق است، معرّفی فرماید به‏‎ ‎


‎[[page 306]]‎‏اسماء ذاتیّه و اسماء واحدیّۀ صفاتیّه. و در حقیقت اشاره به آن است که ذاتْ‏‎ ‎‏غیب است، و دست آمال از آن کوتاه است و صرف عمر در تفکّر در ذات‏‎ ‎‏موجب ضلالت است؛ و آنچه مورد معرفت اهل اللّه و علم عالمین باللّه ‏‎ ‎‏است، مقام «واحدیّت» و «احدیّت» است: «واحدیّت» برای عامّۀ اهل اللّه ، و‏‎ ‎‏«احدیّت» برای خلّص از اهل اللّه است.‏

‎ ‎

‎[[page 307]]‎

  • )) اصول کافی، ج 1، ص 122، «کتاب التوحید»، «باب النسبة»، حدیث 1.
  • )) اصول کافی، ج 1، ص 125، «کتاب التوحید»، «باب النّهی عن الکلام فی الکیفیة»، حدیث 4.
  • )) لغت نامۀ دهخدا در ذیل مادۀ «ارسطو» اثولوجیا را از آثار ارسطو به شمار آورده و نوشته است: «اثولوجیا، و آن کلام در باب ربوبیّت است و آن را فرفوریوس صوری تفسیر و عبدالمسیح بن عبداللّه الحمصی الناعمی به عربی نقل کرده است، و ابویوسفِ یعقوب بن اسحق الکندی برای احمدبن المعتصم آن را اصلاح کرده است. در برلین به سال 1882 میلادی طبع شده و نیز در هامش کتاب قبسات، تألیف میرداماد، در ایران به سال 1314 قمری چاپ شده است.» اما در ذیل مادۀ «اثولوجیا» چنین نوشته شده است: «اثولوجیا، از یونانی «ثِ اُس ل گس» به معنی الهیّات، میامیر، نام کتابی از فلوطینس (plotin) که نزد مسلمین معروف به «شیخ الیونانی» است. و آن شامل کتاب چهارم تا ششم تاسوعات است و بعض قدما بغلط این کتاب را به ارسطو نسبت کرده اند.» اما در سال 1314 کتاب اثولوجیا در حاشیه کتاب قبسات توسط ابوالقاسم بن آخوند ملارضا کمربُنی نوشته شده است و در لغت نامۀ دهخدا تاریخ کتابت اشتباهاً تاریخ چاپ دانسته شده است.
  • ))  پاورقی 127.
  • )) «او با شماست هر جا باشید.» (حدید / 4)
  • ))  پاورقی 61.
  • ))  پاورقی 2.
  • )) اشاره است به روایتی از رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: مٰا عَرَفْنٰاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ وَ مٰا عَبَدْنٰاکَ حَقَّ عِبٰادَتِک.  پاورقی 272.
  • )) نهج البلاغة، فیض الاسلام، خطبۀ 1.
  • )) «صفتها در تو گم گشته و اوصاف در حضرتت مندک گردید.» صحیفۀ سجّادیّه، دعای 32.
  • )) «او هر روز در شأنی است.» (الرّحمن / 29)
  • )) قال صلی اللّه علیه و آله حینَ سُئِلَ عَنْهُ أَیْنَ کانَ رَبُّنٰا قَبْلَ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ؟ ـ : کان فی عماءٍ . ـ عوالی اللّئالی، ج 1، ص 54، فصل چهارم، حدیث 79.

انتهای پیام /*