فصل اول ویژگیهای فردی

من که نگفتم چاپ کنید!

کد : 82739 | تاریخ : 08/06/1395

‏روزی یکی از دوستان و شاگردان امام به بنده پیشنهاد کرد که بروم خدمت امام بلکه‏‎ ‎‏موافقت ایشان را برای چاپ رساله به دست آورم. اول صبح بود که وارد بیرونی منزل امام‏
‎[[page 27]]‎‏شدیم، امام روی زیلویی نشسته بودند، دوست بنده مطالبی راجع به اینکه جامعه امروز‏‎ ‎‏به شما نیازمند است، بیان کرد، در ضمن ایشان از کثرت علاقه و اعتماد، جمله ای به امام‏‎ ‎‏گفت که شاید در آن غلوی بود، به یاد دارم که رنگ مبارک امام یک مرتبه سرخ شد و‏‎ ‎‏فرمودند: ‏خیر اینطور نیست که اسلام بستگی به من داشته باشد.‏ و خلاصه این حرفها سبب‏‎ ‎‏نشد که ایشان رساله چاپ کنند، و حتی وقتی که چند نفر از طلاب با خرج خودشان کتاب‏‎ ‎‏حاشیه ایشان بر عروة الوثقی را چاپ نمودند، و قدری از پول چاپ کم آوردند بنده به‏‎ ‎‏آقای اشراقی، داماد حضرت امام، گفتم: اگر می توانید تتمه پول چاپ را از امام دریافت‏‎ ‎‏نمایید، بعد از چند روزی جواب آورد که امام فرمودند: ‏من که نگفتم چاپ کنید!‎[1]‎

‎ ‎

‎[[page 28]]‎

  • )) آیت الله محمدرضا توسلی؛ پیام انقلاب؛ ش103(بهمن 1362)، ص29.

انتهای پیام /*