یک روز من پیش امام بودم، امام داستانی را از یک عارف تعریف کردند، فرمودند: وقتی پایان عمر آن عارف بود با خودش خلوت کرد، دید که تمام تعلقاتش را کنار گذاشته و به هیچ چیزی دلبستگی ندارد، جز دلبستگی به بچه کوچکی در خانواده اش که علاقه به او مانع
[[page 41]]از پیوستن کامل آن عارف به حق بود.
لذا در چند روز آخر عمرشان، امام به من فرموده بودند که: علی(فرزند کوچکم) را نزد ایشان نبرم.
[[page 42]]