بخش دوم: تفسیر سوره حمد از کتاب آداب الصلاة

نقل و تحقیق

کد : 83446 | تاریخ : 06/07/1395

‏بدان که علمای ادب و ظاهر گفته اند که «حمد» ثنای به لسان است به جمیل اختیاری؛ و چون آنها غافل از جمیع السنة هستند جز این لسان لحمی، از‏


‎[[page 31]]‎‏این جهت تسبیح و تحمید حق تعالی، بلکه مطلق کلام ذات مقدس را حمل به یک نوع از مجاز می کنند؛ و نیز کلام و تسبیح و تحمید موجودات را حمل به مجاز کنند. پس در حق تعالی تکلّم را عبارت از ایجاد کلام، و در موجودات دیگر تسبیح و تحمید را ذاتی تکوینی دانند. این ها در حقیقت نطق را منحصر به نوع خود دانند و ذات مقدّس حقّ- جلّ و علا- و دیگر موجودات را غیر ناطق بلکه- نعوذ بالله- اخرس گمان کنند؛ و این را تنزیه ذات مقدس گمان نمودند؛ با آنکه این، تحدید بلکه تعطیل است و حق منزه از این تنزیه است؛ چنانچه غالب تنزیهات عامّه تحدید و تشبیه است.‏

‏ما پیش از این ذکر نمودیم کیفیّت وضع شدن الفاظ را از برای معانی عامّه مطلقه؛ و اکنون گوییم ما این قدر دربند آن نیستیم که در این حقایق الهیه صدق لغوی یا حقیقت لغویّه لازم آید، بلکه صحّت اطلاق و حقیقت عقلیّه میزان در این مباحث است؛ گرچه حقیقت لغویّه نیز به حسب بیان سابق ثابت شد. پس گوییم که از برای لسان و تکلّم و کلام و کتابت و کتاب و حمد و مدح مراتبی است به حسب نشئات وجودیّه که هر یک با نشئه ای از نشئات و مرتبه ای از مراتب وجود مناسب است؛ و چون حمد در هر مورد بر جمیلی و مدح بر جمال و کمالی است، پس چون حقّ- جلّ و علا- به حسب علم ذاتی خود در حضرت غیبِ هویّت جمال جمیل خود را مشاهده فرموده به اتمّ مراتب علم و شهود، مبتهج بوده به ذات جمیل خود به اشدّ مراتب ابتهاج؛ پس تجلّی فرموده، به تجلّی ازلی به اعلا مراتب تجلیّات در حضرت ذات برای ذات و این تجلّی و اظهار ما فی مکنون غیبی و مقارعه ذاتیّه «کلام ذاتی» است که به لسان ذات در حضرت غیب واقع است و مشاهده این تجلّی کلامی، سمع ذات است؛ و این ثنای ذات برای ذاتِ حق، ثنایِ حق است که دیگر موجودات از ادراک ‏


‎[[page 32]]‎‏آن عاجزند؛ چنانچه ذات مقدس نبی ختمی، اقرب و اشرف موجودات، اعتراف به عجز فرماید و گوید:‏

‏لا احصِی ثَناءً عَلیکَ؛ انتَ کَما اثنَیتَ عَلی نَفسِک.‏‎[1]‎

‏و این معلوم است که احصای ثنا، فرع معرفت به کمال و جمال است؛ و چون معرفت تامّه به جمال مطلق حاصل نشود، ثنای حقیقی نیز واقع نگردد؛ و غایت معرفت اصحاب معرفت عرفانِ عجز است.‏

‏و اهل معرفت گویند حق تعالی با السنه خمسه، حمد و مدح خود کند و آن السنة، لسان ذات است من حیث هی؛ و لسان احدیّت غیب است؛ و لسان واحدیّت جمعیّه است؛ و لسان اسمای تفصیلیّه است؛ و لسان اعیان است و این ها غیر از لسان ظهور است، که اول آن لسان مشیّت است تا آخر مراتب تعیّنات که لسان کثرات وجودیّه است.‏

‏و بدان که از برای جمیع موجودات حظّ بلکه حظوظی از عالم غیب که حیات محض است می باشد؛ و حیات ساری در تمام دار وجود است؛ و این مطلب نزد ارباب فلسفه عالیه با برهان، و نزد اصحاب قلوب و معرفت به مشاهده و عیان، ثابت است؛ و آیات شریفه الهیّه و اخبار اولیای وحی- علیهم الصلاة و السلام- دلالت تامّ تمام بر آن دارد؛ و محجوبین از اهل فلسفه عامیّه و اهل ظاهر که نطق موجودات را نیافته اند به تاویل و توجیه پرداخته اند؛ و عجب آن است که اهل ظاهر که به اهل فلسفه طعن زنند که تاویل کتاب خدا کنند به حسب عقل خود، در این موارد خود تاویل این همه آیات صریحه و احادیث صحیحه کنند به مجرد آنکه نطق موجودات را نیافته اند، با آنکه برهانی در دست ندارند؛ پس تاویل قرآن را بی برهان و به مجرد استبعاد، کنند. بالجمله، دار وجود اصل حیات و حقیقتِ علم و‏


‎[[page 33]]‎‏شعور است؛ و تسبیح موجودات، تسبیح نطقی شعوری ارادی است، نه تکوینی ذاتی که محجوبان گویند؛ و تمام آنها به حسب حظّی که از وجود دارند به مقام باری- جلّت عظمته- معرفت دارند و چون اشتغال به طبیعت و انغمار در کثرت هیچ موجودی چون انسان ندارد، از این جهت از همه موجودات محجوب تر است، مگر آنکه از جلباب بشریّت خارج شده و خرق حجب کثرت و غیریّت کرده باشد که بی حجاب به مشاهده جمال جمیل پردازد؛ پس حمد و مدح او از تمام حمدها و مدحها جامع تر است؛ و او حق را به تمام شئون الهیّه و تمام اسما و صفات ستایش و عبادت کند.‏

‎ ‎

‎[[page 34]]‎

  • ص 9، پاورقی 1.

انتهای پیام /*