بخش دوم: تفسیر سوره حمد از کتاب آداب الصلاة

ایقاظ ایمانی

کد : 83450 | تاریخ : 06/07/1395

‏بدان که ربوبیّت حق تعالی- جلّ شانه- از عالمیان بر دو گونه است:‏

‏یکی «ربوبیّت عامّه» که تمام موجودات عالم در آن شرکت دارند؛ و آن تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در تحت تصرّف ربوبیّت می رساند؛ و تمام ترقّیات طبیعیّه و جوهریّه و حرکات و تطوّرات ذاتیّه و عرضیّه در تحت تصرّفات ربوبیّت واقع شود؛ و بالجمله، از منزلِ مادّة الموادّ و هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانیّه و روحانیّه حیوانیّه، تربیت تکوینی، و هر یک از آنها شهادت دهند به اینکه الله- جلّ جلاله- ربّی.‏

‏و دوم از مراتب ربوبیّت «ربوبیّت تشریعی» است، که مختصّ به نوع ‏


‎[[page 44]]‎‏انسانی است و دیگر موجودات را از آن نصیبی نیست و این تربیت هدایت طرق نجات و ارائه راههای سعادت و انسانیت و تحذیر از منافیات آن [است ] که به توسّط انبیا- علیهم السلام- اظهار فرموده و اگر کسی با قدم اختیار خود را در تحت تربیت و تصرّف ‏‏ رَبِّ العالَمِینَ ‏‏ واقع کرد و مربوب آن تربیت شد به طوری که تصرّفات اعضا و قوای ظاهریّه و باطنیّه او تصرفات نفسانیّه نشد، بلکه تصرّفات الهیّه و ربوبیّه گردید، به مرتبه کمال انسانیّت که مختصّ به این نوع انسانی است می رسد.‏

‏انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات هم قدم بوده؛ و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم ‏‏ رَبِّ العالَمِینَ ‏‏ است:‏‏ انَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستَقِیمٍ ‏‏؛‏‎[1]‎‏ و یکی راه شقاوت، که طریق معوج شیطان رجیم است. پس اگر قوا و اعضای مملکت خود را در تصرف ‏‏ رَبِّ العالَمِینَ ‏‏ داد و مربّی به تربیت او شد، کم کم قلب، که سلطان این مملکت است، تسلیم او شود؛ و دل که مربوب ‏‏ رَبِّ العالَمِینَ ‏‏ شد، سایر جنود به او اقتدا کنند و مملکت یکسره مربوب او گردد؛ و در این هنگام لسان غیبی او، که ظلّ قلب است، می تواند بگوید:‏

‏الله- جَلَّ جَلالُهُ- رَبِّی در جواب ملائکه عالم قبر که گویند: مَن رَبُّکَ؟ و چون چنین شخصی لا بدّ اطاعت رسول خدا و اقتدا به ائمّه هدی و عمل به کتاب الهی نموده، زبانش گویا شود به اینکه محمّدٌ- صلّی الله علیه و آله- نبیّی، و عَلِیٌّ و اولادُهُ المَعصُومینَ ائِمَّتی، وَ القُرآنُ کِتابی؛ و اگر دل را الهی و ربوبی ننموده و نقش لا اله الّا الله، مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله، عَلیٌّ وَلِیُّ الله در لوح دل منتقش نشده و صورت باطنِ نفس نشده باشد و به عمل به ‏


‎[[page 45]]‎‏قرآن شریف و تفکّر و تذکّر و تدبّر در آن، قرآن به او منسوب، و او به قرآن ارتباط روحی معنوی پیدا نکرده باشد، پس در سکرات و سختیهای مرض موت و خود موت که داهیه عظیمه است، تمام معارف از خاطر او محو شود.‏

‏عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قوای دماغیّه، تمام معلوماتش را فراموش می کند مگر چیزهایی را که با شدّت تذکّر و انس با آنها جزءِ فطریّات ثانویّه او شده باشد؛ و اگر یک حادثه بزرگی و هائله سهمناکی پیش آید، انسان از بسیاری از امور خود غفلت کند و خط نسیان به روی معلومات او کشیده می شود، پس در آن اهوال و شداید و سکرات موت چه خواهد شد؟ و اگر سمع قلب باز نشده باشد و دل سمیع نباشد، تلقین عقاید حین موت و بعد از موت به حال او نتیجه ای ندارد. تلقین برای کسانی مفید است که دل آنها از عقاید حقّه با خبر است و سمع قلب در آنها باز است و در این سکرات و شداید فی الجمله غفلتی حاصل شده باشد، این وسیله شود که ملائکة الله به گوش او برسانند؛ ولی اگر انسان کر باشد و گوش عالم برزخ و قبر نداشته باشد، هرگز تلقین را نمی شنود و به حال او اثر نکند؛ و در احادیث شریفه به بعض آنچه گفته شد، اشاره شده است.‏

‏قَولهُ تَعالی:‏‏ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ‏‏؛ بدان که از برای جمیع اسما و صفات حق تعالی- جلّ و علا- به طور کلی دو مقام و دو مرتبه است:‏

‏یکی، مقام اسما و صفات ذاتیّه که در حضرت واحدیّت ثابت است؛ چون علم ذاتی که از شئون و تجلّیات ذاتیّه است؛ و قدرت و اراده ذاتیّه و دیگر شئون ذاتیّه.‏

‏و دیگر، مقام اسما و صفات فعلیّه است که به تجلّی به «فیض مقدّس»‏


‎[[page 46]]‎‏برای حق ثابت است؛ چون «علم فعلی» که اشراقیّین ثابت دانند و مناط «علم تفصیلی» را آن دانند و جناب افضل الحکماء، خواجه نصیر الدّین ‏‎[2]‎‏- نضّر الله وجهه- اقامه برهان بر آن کرده اند؛ و در این معنی که میزان «علم تفصیلی»، «علم فعلی» است، از اشراقیین تبعیّت فرموده اند؛‏‎[3]‎‏ و این مطلب گرچه خلاف تحقیق است، بلکه «علم تفصیلی» در مرتبه ذات ثابت است و کشف و تفصیل علم ذاتی از علم فعلی بالاتر و بیشتر است- چنانچه در محل خود به وجه برهان نوری ثابت و محقق است- ولی اصل مطلب که نظام وجود علم فعلی تفصیلی حق است، ثابت و محقّق است در سنّت برهان و مشرب عرفان؛ گرچه مسلک اعلا و ذوق احلای عرفانی را غیر از این طریقه ها طریقه ای است- «مذهب عاشق ز مذهبها جداست».‏‎[4]‎‏ بالجمله، از برای رحمت «رحمانیّه» و «رحیمیّه» دو مرتبه و دو تجلّی است: یکی، در مجلای ذات در حضرت واحدیّت به تجلّی به فیض اقدس؛ و دیگر، در مجلای اعیان کونیّه به تجلّی به فیض مقدّس؛ و در سوره مبارکه اگر «رحمن» و «رحیم» از صفات ذاتیّه باشد- چنانچه ظاهرتر است- در آیه شریفه ‏‏ بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ‏‏ این دو صفت را تابع «اسم» توان دانست تا از صفات فعلیّه باشد؛ بنا بر این ابداً تکراری در کار نیست تا‏


‎[[page 47]]‎‏اینکه گفته شود برای تاکید و مبالغه است؛ و به این احتمال- و العِلمُ عندَ الله- معنی آیات شریفه چنین می شود: بمشیئته الرَّحمانیةِ و الرّحیمیّةِ الحمدُ لِذاتِه الرّحمانیِّ و الرَّحیمی؛ و چنانچه مقام «مشیّت» جلوه ذات مقدس است، مقام «رحمانیت» و «رحیمیّت»، که از تعیّنات مقام مشیّت است، جلوه رحمانیّت و رحیمیّت ذاتیّه است؛ و احتمالات دیگری نیز هست که ما ترک کردیم ذکر آن را، زیرا که این احتمال که ذکر شد ظاهرتر بود.‏

‏قوله تعالی:‏‏ مالِکِ یَومِ الدِّینِ ‏‏؛ بسیاری از قرّاء «مَلِک»، به فتح میم و کسر لام، قرائت کرده اند و برای هر یک از این دو قرائت ترجیحاتی ادبی ذکر کرده اند. حتّی بعضی از بزرگان علما- رحمه الله- رساله نوشته در ترجیح «مَلِک» بر «مالک»؛ و چیزهایی که طرفین گفته اند طوری نیست که از آن اطمینانی حاصل شود.‏

‏آنچه به نظر نویسنده می رسد آن است که «مالک» راجح بلکه متعیّن است؛ زیرا که این سوره مبارکه و سوره مبارکه «توحید» مثل سایر سور قرآنیّه نیست، بلکه این دو سوره را چون مردم در نماز فرائض و نوافل می خوانند، در هر عصری از اعصار صدها میلیون جمعیّت مسلمین از صدها میلیون جمعیتهای مسلمین شنیده اند و آنها از صدها میلیون سابقیها، همین طور به تسامع، این دو سوره شریفه به همین طور که می خوانند بی یک حرف پس و پیش و کم و زیاد از ائمّه هدی و پیغمبر خدا- صلّی الله علیه و آله- ثابت است؛ و با اینکه اکثر قرّاء «مَلِک» خواندند و بسیاری از علما ترجیح «مَلِک» داده اند، مع ذلک این امور در این امر ثابت ضروری و متواتر قطعی، ضرری نرسانده و کسی از آنها متابعت ننموده؛ و با اینکه علما تبعیّت هر یک از قرّاء را جائز می دانند،‏


‎[[page 48]]‎‏هیچ یک- الّا شاذی که اعتنا به قول او نیست- در مقابل این ضرورت، «مَلِک» در نمازهای خود قرائت ننموده اند و اگر کسی هم «مَلِک» را قرائت کرده، من باب احتیاط بوده و «مالک» را نیز گفته؛ چنانچه شیخ علّامه ما در علوم نقلیّه، حاج شیخ عبد الکریم یزدی ‏‎[5]‎‏- قدّس سرّه- به خواهش یکی از علمای اعلام معاصر «مَلِک» را نیز می گفتند؛ ولی این احتیاط بسیار ضعیفی است، بلکه به عقیده نویسنده مقطوع الخلاف است.‏

‏و از این بیان که شد ضعف این مطلب معلوم می شود که گفته اند در خطّ کوفی «ملک» و «مالک» به هم اشتباه شده؛ زیرا که این ادّعا را شاید در سوری که کثیر التّداول در السنة نیست، بتوان گفت- آن هم عَلی اشکالٍ- ولی در مثل چنین سوره ای که ثبوت آن از روی تسامع و قرائت است- چنانچه پرواضح است- ادعایی بس بی مغز و گفته ای بس بی اعتبار است.‏

‏و این کلام که ذکر شد در «کفواً» نیز جاری است؛ زیرا که قرائت با «واو» مفتوحه و «فاء» مضمومه- با آنکه فقط قرائت عاصم است- مع ذلک آن نیز به تسامع بالضّرورة ثابت است؛ و قرائات دیگر معارضه با این ضرورت نکرده، گرچه بعضی به خیال خود احتیاط می کنند، و مطابق ‏


‎[[page 49]]‎‏قرائت اکثر که با ضم «فاء» و «همزه» است قرائت می کنند، ولی این احتیاط بی جایی است.‏

‏و اگر چنانچه در روایاتی که امر شده، مثل قرائت ناس قرائت کنیم،‏‎[6]‎‏ مناقشه شود- چنانچه جای مناقشه هم هست و مظنون آن است که مراد از آن روایات این باشد که همین طور که نوع مردم قرائت می کنند قرائت کنید نه آنکه مخیّر هستید میان قرائات سبع مثلًا- آن وقت قرائت «مَلِک» و «کفواً» به غیر آن طور که مشهور در بین مسلمین و مسطور در صحف است غلط می شود؛ و در هر صورت، احتیاط قرائت آنهاست به طوری که بین مردم متداول و در السنة مشهور و در قرآن مسطور است، زیرا که آن طور قرائت در هر مسلکی صحیح است؛ و الله العالم.‏‎[7]‎

‎ ‎

‎[[page 50]]‎

  • ص 11، پاورقی 1.
  • محمد بن حسن طوسی معروف به« خواجه نصیر» و« محقق طوسی»، (597- 672) از حکما و دانشمندان مشهور اسلام است. در فلسفه و کلام و ریاضیات و هیئت متبحّر بوده است. علّامه حلی، قطب الدین شیرازی، سید عبد الکریم بن طاوس از شاگردان وی می باشند. آثار ارزشمندی از او به جای مانده است. مانند: شرح اشارات، تجرید، تحریر اقلیدس، تحریر مجسطی، اخلاق ناصری.
  • مصارع المصارع؛ ص 141؛ شرح اشارات؛ نمط هفتم، فصل 16.
  • « مذهب عاشق ز مذهبها جداست عاشقان را مذهب و ملت خداست»- (مولوی)
  • آیت الله العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری یزدی (1276- 1355 ه. ق.) از فقیهان بزرگ و مراجع تقلید شیعه در قرن چهارده هجری است. وی پس از تحصیلات مقدماتی به نجف و سامرا سفر کرد و در آنجا از درس استادانی چون: میرزای بزرگ شیرازی، میرزا محمد تقی شیرازی، آخوند خراسانی، سید کاظم یزدی، سید محمد اصفهانی فشارکی بهره گرفت. در سال 1332 ه. ق. به اراک آمد و در سال 1340 ه. ق. به قم مشرف گردید و به اصرار بزرگان آن سامان و پس از استخاره در آنجا رحل اقامت افکند و حوزه علمیه قم را تاسیس کرد. در حوزه درس ایشان، عالمانی بزرگ تربیت شدند که حضرت امام خمینی (س) در صدر آنان جای دارند. از آثار ایشان است: درر الفوائد در علم اصول، الصلاة، النکاح، الرضاع، المواریث در علم فقه.
  • وسائل الشیعة؛ ج 4: کتاب الصلاة؛« ابواب القراءة فی الصلاة»، باب 74، ص 821، ح 1- 3.
  • گرچه جواز قرائت مطابق یکی [از] قرائات قرّاء علی الظاهر اجماعی است.

انتهای پیام /*