چکیده
از قرن دوم هجری عدهای از مسلمانان، از ترس آلوده شدن به دنیا و گرفتاری در عذابهای اخروی دنیا را پلید پنداشته و تارک آن شدند و همین زهدورزی در ادامه حیات خود عرفان زاهدانه را شکل داد. اما از قرن پنجم، صوفیه از دل خواندن و باز خواندن آیات قرآن و ارائه تفسیر کاملاً متفاوت از داستان خلقت انسان و کائنات، رویکرد خودرا به دنیا تغییر داده و آن را مجلای تمام اسما و صفات الهی و بستر معاشقه انسان و خدا یافتند و به این ترتیب عرفان عاشقانه را شکل دادند.
عارف زهدمشرب، شخص ریاضتکش گوشهگیری است، دچار خوف بی نهایت از خدا و عذاب آخرت، که فقط به تنزیه حق و صفات جلالی او توجه دارد اما عارف عاشق آن خوف بی نهایت را به عشق مبدل ساخته و به تنزیه و تشبیه با هم توجه دارد و در یک سیر استعلایی به سمت کمال لایتناهی است و البته میداند که فاصله بین او و امر مطلق پرنشدنی است اما در راه فنای صفاتی امیدوارانه تلاش میکند و در این راه هم به
وجوه جمالی و هم به وجوه جلالی خداوند نظر دارد.
در میان عرفای اسلامی، بیش از همه مولانا جلالالدین رومی عشق را محور اصلی اندیشههای خود ساخته است. او به واقع پیامبر عاشقی است. مولوی بعد از دیدار با شمس تبریزی از عرفان زاهدانه به عرفان عاشقانه عبور کرد.
امام خمینی (س) هم در آثار مکتوب عرفانی و در شیوه سلوک خویش به عنوان رهبر دینی و انقلابی کشورمان، بیرون از تنگنای خانقاه و زاویه و عافیتطلبیهای زاهدانه به نوعی گذار از زهد به عشق را به نمایش میگذارد.
[[page 1]]