چکیده
در این پایاننامه دو نظریه مردمسالاری دینی مورد تحلیل و بررسی و همچنین مقایسه با اصول مردمسالاری قرار میگیرد. مطابق هر دو نظریه برپایی و تشکیل حکومت ضرورت دارد و تئوریسین هر دو نظریه (امام خمینی و آیتالله شمسالدین) هر دو با اذعان به اینکه حق حاکمیت اختصاص به خداوند دارد و هیچ کس حق حاکمیت به دیگری را ندارد مگر با اذن و اجازه از سوی خداوند، تکلیف اعمال حاکمیت را در زمان حضور معصوم را برای خود روشن میدانند؛ اما نقطه اختلاف این نظریه در زمان غیبت معصوم است. طبق نظریه ولایت فقیه ائمه و فقها را جانشین خود کردهاند اما شمسالدین ادله طرفداران نظریه ولایت فقیه را کافی نمیداند. از نظر وی برترین اصل در بحث حاکمیت افراد به یکدیگر این است که هیچکس بر دیگری حق حاکمیت ندارد مگر آن که دلیل شرعی، این حکم مطلق را مقید ساخته و حاکمیت فردی بر دیگری را مشروعیت بخشیده باشد. در مورد ولایت پیامبر (ص) به علت وجود نص صریح قرآن و روایات تردیدی نیست اما از آنجا که در مورد عصر غیبت دلایل کافی برای اثبات ولایت فقیه وجود ندارد بنابراین باید طبق اصل اولیه در مسأله سلطه (الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم) عمل کرد. شمسالدین برای حل مسأله نظریه (ولایت الامه علی نفسها) را طرح میکند. بر اساس این نظریه مبنای مشروعیت در زمان غیبت با توجه به نفی سکولاریسم و ضرورت وجود دولت اسلامی و با اتکا به اصل شورا به نظر مردم مسلمان بازمیگردد. از نظر وی رضایت مردم از حاکمان و عدم مغایرت حکومت در سطح قوای سهگانه با قوانین اسلامی شرط اصلی مشروعیت هر حکومتی در عصر غیبت است. در ادامه به نقاط اشتراک و اختلاف و تفاوتهای عملی این دو نظریه پرداخته میشود و در پایان میزان سازگاری هر یک از دو دیدگاه مزبور با برخی از اصول مردمسالاری مانند اومانیسم، آزادی، برابری و غیره مورد بررسی قرار میگیرد.
[[page 1]]