این نکته را هم باید بگویم که یک مجلسی در مسجد جامع بازار تهران تشکیل می شد
[[page 76]]که تمام شبستان ها و صحن حیاط پر از جمعیت می شد. آن سال ماه رمضان هم همین شکل بود و فردی میرفت و سخنرانی می کرد. رژیم هر روز در صدد بود که این گوینده ها را بازداشت کند، روز بعد گوینده عوض می شد یا با لباس مبدل می آمد. ماجرای این مسائل مفصل است. مثلا گوینده بدون عمامه وارد مسجد می شد، کنار منبر می نشست، عمامه اش را بر سر می گذاشت و منبر می رفت. پس از منبر نیز به وسیله رفقایی که محاصره اش می کردند به نوعی از مجلس خارج میشد. نیروهای شهربانی هر روز به آن جا می آمدند و صف می کشیدند. تعدادشان به صد یا صد و پنجاه نفر می رسید. نمی توانستند درِ مسجد را ببندند و این مشکل خیلی بزرگی برای حکومت شده بود.
[[page 77]]