فصل سوم / خاطرات سعید امانی همدانی

ملاقات با امام

کد : 88490 | تاریخ : 07/06/1395

‏آن توصیه‌ هایی که فرمودند اگر در ذهن دارید بگویید؟‏

‏ من یادم هست یک وقت ما رفتیم خدمت حضرت ایشان و تقاضا کردیم که اگر ‏‎ ‎


‎[[page 111]]‎‏اجازه بفرمایید زود به زود خدمتتان برسیم و مسائل را مطرح کنیم که ایشان فرمودند که ‏‎ ‎‏چه کسی بیاید از شما بهتر خدمتشان. مسائل اقتصادی را عرض می ‌کردیم، غالبا کار را‏‎ ‎‏با یک کلمه درست می‌کردند. حالا با آقای‌ هاشمی یا مجلس یا هر جا در بیانشان اثر ‏‎ ‎‏می‌ گذاشت، صحبتی می‌ کردند و مسائلی را که آنجا خدمتشان عرض می‌ شد، غالبا در ‏‎ ‎‏صحبت‌ هایی که بعد می‌ شد می ‌دیدیم که یک جوری بیان می‌کنند که آن مسائل تقریبا‏‎ ‎‏حل می‌ شد. حالا جزئیاتش یادم نیست که چه مسئله حادی بوده که خدمتشان من رفتم.‏

‏ درباره ملاقاتهایی که بعدا با امام داشتید و مسائلی که مطرح شد آیا چیزی به یاد ‏‎ ‎‏می ‌آورید؟‏

‏ یک ملاقات اول پیروزی انقلاب در قم داشتیم در همان منزل محقر که اولین ‏‎ ‎‏ملاقات بود که بیست، سی نفر بودیم از همین مجموعه هیات موتلفه ؛ آقای ‏‎ ‎‏عسگراولادی و حاج مهدی عراقی هم همراه ما بودند. درباره مسائلی راجع به بازار ‏‎ ‎‏صحبت شد ایشان یک مقدار هم راجع به منافقین برای ما صحبت کردند که آقای ‏‎ ‎‏مقصودی چند سوال کرد و مقداری ایشان توضیح دادند که اینها چه گروه و دسته ای ‏‎ ‎‏هستند و فرمودند وقتی نجف بودم تعدادی از آنها آمدند نجف و 24 روز هم آنجا‏‎ ‎‏ماندند و از بعضی علما هم نامه داشتند ولی من جواب مثبتی به آنها ندادم. یک مقدار ‏‎ ‎‏هم توصیه هایی راجع به مشکلاتی که ما از بازار می ‌گفتیم داشتند و نکاتی درباره بازار و ‏‎ ‎‏تجارت و اقتصاد.‏

‏بعد از پیروزی انقلاب [از] اولین نهاد[هایی] که تشکیل شد کمیته امداد بود و سپس ‏‎ ‎‏نهاد کمیته امور صنفی. چون حضرت امام به اصناف و بازار خیلی اهمیت می ‌دادند و در ‏‎ ‎‏بیاناتشان دو سه جمله به این مضمون دارند که بازار بازوی ستبر انقلاب است و ‏‎ ‎‏همچنین اگر بازار نبود انقلاب پیروز نمی‌ شد و اگر بازارهای اسلامی با انقلاب نباشد ‏‎ ‎‏انقلاب شکست می ‌خورد. یک مقداری عنایت داشتند به بازار، این مسئله باعث شد که ‏‎ ‎‏کمیته امور صنفی هم به جای اتاق اصناف سابق تاسیس شد. مسوولیتی هم دادند به ‏‎ ‎‏آقای انواری که پس از سه ماه که ماندند ما را احضار کردند که ما به دلیل اینکه ‏‎ ‎‏اطلاعاتی نداریم راجع به صنف، نمی‌ توانیم اینجا کاری بکنیم. بالاخره با تایید و نظر ‏‎ ‎
‎[[page 112]]‎‏حضرت امام، آقای خاموشی و بنده و چند نفر از دوستان دیگر که بودیم کمیته ‏‎ ‎‏امور صنفی را به ما سپردند و مسائل بازار هم یک مقداری حاد بود. سپس مرحوم دکتر ‏‎ ‎‏بهشتی ما را احضار کردند، گفتند که انجمن اسلامی تشکیل بدهید. ما با جبهه ایها‏‎[2]‎‎ ‎‏درگیری داشتیم، آنها می‌ خواستند بازار را تصرف کنند، به وسیله بلندگوهایی که آنجا‏‎ ‎‏گذاشته بودند برنامه های تبلیغی انجام می ‌دادند. ما در برابر آنها ایستادگی کردیم، ‏‎ ‎‏نتوانستند کاری بکنند و بازار را در حیطه تصرف خودمان در آوردیم و کمیته هم دست ‏‎ ‎‏ما بود که در مسائل اصناف از نظر پروانه دادن، تولید، توزیع و غیره، وقفه ای ایجاد ‏‎ ‎‏نشود. آن وقت وزارت بازرگانی هم کاری نداشت، یعنی هنوز قانون آن تایید نشده بود ‏‎ ‎‏که جنس بیاورند باید خود مردم انجام می‌ دادند و کاری می ‌کردیم که جنس کمبود پیدا‏‎ ‎‏نکند، توزیع طوری نباشد که اجحاف به مردم شود. تشکیلاتی داشتیم ده تا ماشین ‏‎ ‎‏بی‌ سیم‌ دار داشتیم، حاکم شرع داشتیم که از حضرت امام خواستیم که آقای امراللهی را فرستادند.‏

‎[[page 113]]‎

  • . جبهه ملی.

انتهای پیام /*