فصل پنجم / خاطرات حبیب الله عسگر اولادی

نامه ای برای تقلید از امام

کد : 88546 | تاریخ : 07/06/1395

‏ما برای اینکه رجوع کنیم از آیت ‌الله العظمی حاج سید محسن حکیم به امام، نامه ای به ‏‎ ‎‏آیت ‌الله حکیم نوشتیم که آیا در رجحان رجوع از مرجعی به مرجعی دیگر، شجاعت در ‏‎ ‎‏بیان حق و استقامت در مقابل باطل و چند ویژگی دیگر، اینها می تواند اسباب رجحان ‏‎ ‎‏باشد؟ حضرت ایشان فرمودند: «گرچه اینها به اعلمیت مستقیما مربوط نمی شود، ولی به رجحان برای بازگشت مربوط می شود.» و حتما حضرت ایشان هم متوجه این قضیه ‏‎ ‎‏بودند که ما می خواهیم از خود ایشان عدول کنیم. اما انصاف باید داد که مراجع عظام ‏‎ ‎‏تقلید ما به دنبال این نیستند که وقتی استفتایی می شود، ببینند خودشان در کجا قرار ‏‎ ‎‏دارند، راه را باز فرمودند با جوابی که مرحمت فرمودند. شاید جوابشان را هم بشود ‏‎ ‎‏پیدا کرد در اختیار خود من نیست، زیرا ساواک وقتی به منزل و محل کار من حمله کرد، ‏‎ ‎‏تمام این مدارک را برد. بعدا که اسناد ساواک در اختیار جمهوری اسلامی قرار گرفت ‏‎ ‎‏در میان اسناد بود. یک تعدادی از اسناد را عده ای بردند در منازلشان بعضی از اسناد هم ‏‎ ‎‏در مراکز اسنادمان هست که بحمد الله خوب حفظ می شود.‏

‏این استفتاء در چه تاریخی بود؟‏

‏اواخر 1341، یعنی پس از مبارزه دو ماهه روحانیت که حدودا از مهر تا آذر ماه ‏‎ ‎‏41 بود. حالا دقیق نمی دانم.‏

‏وقتی در فروردین 1340 آیت ‌الله بروجردی از دنیا رفتند، عده ای به آیت ‌الله سید ‏‎ ‎‏ابوالقاسم کاشانی مراجعه کردند و خواستند که ایشان رساله بدهند و خواستند که اجازه ‏‎ ‎‏بدهند، از ایشان تقلید شود. فرمودند :«بی سوادها! تا حاج آقا روح ‌الله در قم هست، سراغ هیچ کس نروید. نه سراغ من، نه سراغ هیچکس دیگر» ایشان هم در این باره ‏‎ ‎‏تشویق‌ های فراوانی داشتند. ایشان در اسفند 1340 به رحمت خدا رفتند، عده ای هم از ‏‎ ‎‏ایشان تقلید را شروع کرده بودند. اما بعد از ایشان به امام رجوع کردند.‏

‏ متن نامه ای را که به حضرت آیت ‌الله حکیم مرقوم فرمودید اگر یک نسخه اش را‏‎ ‎‏دارید برای ما می ‌آورید؟‏

‏ عرض می کنم ندارم. چون اینها جزء چیزهایی بود که از ذخایر ما ساواک برد. ‏‎ ‎
‎[[page 178]]‎‏بعضی از این اسناد را بعد از انقلاب عده ای بردند پهلوی خودشان نگهداری می کنند. ‏‎ ‎‏من رابط بین حضرت امام و مراجع تقلید هم بودم. یعنی در مورد دارالتبلیغ قم، شاید ‏‎ ‎‏یک روز صبح تا آخر شب شش جلسه با آقای شریعتمداری و هفت جلسه با امام ‏‎ ‎‏داشتیم. یک سری اسناد، اینها بود که متاسفانه این اسناد را بردند. من هم دنبالش نبودم که از مرکز اسناد جویا شوم و بخواهم. ولی این اسناد در مرکز اسناد هست.‏

‏امضاء کننده های این نامه را به یاد می ‌آورید که چه کسانی بودند؟‏

‏ برادران موتلفه بودند شاید شهید صادق امانی، شهید مهدی عراقی، بنده، شاید ‏‎ ‎‏سید اسدالله لاجوردی که بعدا موتلفه را تشکیل دادند.‏

‏در روند معرفی خود باید این نکته را عرض کنم، ضمن اینکه بنده صبح و شب ‏‎ ‎‏طلبه بودم و درس های طلبگی را در حوزه علمیه تهران، در مدرسه مروی و مدرسه ‏‎ ‎‏رضاییه، ملارضا و مسجد امین الدوله تهران ادامه می دادم، در اثر حضور ضمنی در ‏‎ ‎‏فعالیت های ملی شدن صنعت نفت و آهنگ گرفتن از مرحوم آیت ‌الله کاشانی و تحت ‏‎ ‎‏تاثیر فعالیت ‌های فداییان اسلام و دیگر حرکت ‌های مذهبی ‌ـ سیاسی که در کشور بود و ‏‎ ‎‏اختلاف و تشتتی که بین بخش ‌های مذهبی و ملی جبهه ملی آن زمان پیش آمد و یاس ‏‎ ‎‏از فعالیت های سیاسی علنی، در حدود سال 1334 و بعد از اعدام شهدای گرانقدر نواب ‏‎ ‎‏صفوی و خلیل طهماسبی و یارانشان، ما به فکر این افتادیم که باید جلسه خاصی را‏‎ ‎‏داشته باشیم و برنامه ‌های هیات ‌های معمولی ما را قانع نمی ‌کرد.‏

‎[[page 179]]‎

انتهای پیام /*