فصل ششم / خاطرات فضل الله فرخ

سخنرانی های هفته ای در مساجد شهر

کد : 88589 | تاریخ : 07/06/1395

‏یک برنامه‌ریزی کردیم که هر شب شنبه تو یکی از مساجد برنامه باشد. البته اعلامیه ‌ای ‏‎ ‎‏نمی ‌دادیم. از اول هفته هم مکان جلسه را اعلام نمی ‌کردیم. شب همان وقت افراد به هم خبر می ‌دادند و همه شب شنبه تو مسجد حضور پیدا می‌ کردند. تازه وقتی جلسه ‏‎ ‎‏تشکیل می‌ شد، ماموران متوجه می ‌شدند و تا می ‌خواستند اقدام کنند، سخنران صحبت خودش را کرده بود.‏

‏هر هفته تو یک مسجد سخنرانی بود. مثلا در مسجد صاحب ‌الزمان(عج) خیابان ‏‎ ‎‏ستارخان آقای مروارید سخنرانی کرد. در مسجد آخری کار به زد و خورد کشید.‏


‎[[page 226]]‎‏یکی از آقایان مامور شد به امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (ع‏‏)‏‏ که تو خیابان‏‎ ‎‏ بوذرجمهری است بگوید، من دو سه روز نذر دارم اینجا روضه بخوانم. شما اجازه ‏‎ ‎‏می‌ دهید؟ ایشان رفت و از پیش نماز اجازه گرفت. آقای موحدی سه شب در این مسجد ‏‎ ‎‏سخنرانی داغی کرد و هر سه شب فراری ‌اش دادند. البته یک خوبی داشت و آن رئیس ‏‎ ‎‏کلانتری‏‎[2]‎‏ بود که آدم مثبتی بود و بعد از انقلاب هم پست گرفت. با مردم مدارا می ‌کرد. ‏‎ ‎‏یک وقت می ‌آمد و یک چک می ‌زد تو گوش ما، به یک شکلی که فرار کنیم و از آن ‏‎ ‎‏محل دور شویم. چند شب به آن مسجد آمد و آقا را فراری داد. دو سه هفته بعد در ‏‎ ‎‏یک مسجدی واقع در پایین سرچشمه نزدیک چهارراه مصطفی خمینی بود، جلسه ‏‎ ‎‏سخنرانی برگزار شد که همین آقای موحدی آمد و سخنرانی کرد. ولی این بار دار و ‏‎ ‎‏دسته سرهنگ طاهری آمدند و مسجد را کاملا محاصره کردند و ابتکاری زدند که ‏‎ ‎‏گوینده نتواند فرار کند. جلوی شبستان یک صف درست کردند و مردم را دو تا دو تا از ‏‎ ‎‏مسجد بیرون کردند. به تدریج مردم را از مسجد بیرون کردند و آقا را گرفتند. همان جا‏‎ ‎‏شروع کردند به کتک زدن و ایشان را بردند.‏

‏مردم هجوم آوردند و زد و خورد آن شب شروع شد. بعضی‌ ها کتک مفصلی ‏‎ ‎‏خوردند. دیگر مجالس هفتگی تعطیل شد.‏

‏بعد از چندی برنامه را به شکل دیگری ریختیم و تصمیم گرفتیم نماز جمعه ‏‎ ‎‏بخوانیم. هر هفته یک مسجدی و یک امام جماعتی را در نظر می‌ گرفتیم.‏

‏اولین نماز جمعه را در مسجدی تو خیابان ستارخان به امامت آقای مروارید راه ‏‎ ‎‏انداختیم. دو یا سه هفته آنجا خواندیم که در هفته سوم مامورین ریختند و همه چیز را‏‎ ‎‏به هم زدند و تعطیل کردند.‏

‎[[page 227]]‎

  • . آقای نبی پور.

انتهای پیام /*