فصل هفتم / خاطرات محسن لبانی

اعتصاب بازار، کمر شاه را شکست

کد : 88623 | تاریخ : 07/06/1395

‏آن وقت مسوولان بانک که مطلع بودند که شما عبدالله اسلامی نیستید، همکاری ‏‎ ‎‏می کردند؟‏

‏ من حساب باز کرده بودم. گفته بودم نمی خواهم به اسم خودم باشد. گفتند باشد. ‏‎ ‎‏توی همین ایام اعتصاب، امام فرمودند که به این ها کمک بکنید، به این ها که کارگر ‏‎ ‎‏هستند دستشان خالی است. 6 ماه بازار بسته باشد اینها از کجا بیاورند خانواده شان را‏‎ ‎‏تامین کنند؟ به اینها کمک می کردیم. کلاهمان را می گذاشتیم توی جیبمان، می رفتیم ‏‎ ‎‏بازار و این یکی آن قدر می خواست آن یکی آن قدر، بهشان می دادیم که اعتصاب را‏‎ ‎‏نشکنند. اعتصاب کمر شاه را شکست. 6 ماه بستن بازار شوخی نیست. صاحب مغازه ‏‎ ‎‏پول دارد ولی شاگرد مغازه چه بکند. واقعا کمک شد به این ها.‏

‎[[page 259]]‎

انتهای پیام /*