در نوفل لوشاتو دو تا حیاط بزرگ بود که مقابل هم بود که در یکی از این حیاط ها یا خانه ها، خود امام مستقر بودند با خانواده و حاج سید احمد آقا و حیاط دیگری که یک مقداری باغ بود و بزرگ تر بود، حضرت امام برای دیدار آقایانی که می آمدند و آنجا تشریف می آوردند و دو وعده نماز را در آنجا می خواندند تدارک دیده بودند.
حاج آقا مهدی عراقی آقای فردوسی پور، آقای املایی، بعد آقای دکتر یزدی، اینها کجا وارد شدند؟
بنده که وارد نوفل لوشاتو شدم همه در همین دو تا حیاطی بودند که برنامه عاشورا و چادر را ترتیب دادیم. گویا آقای قطب زاده و یک عده از این آقایان قبلا در همان منزل امام ساکن شده بودند. البته آن موقع هنوز من نرفته بودم. ظاهرا آقا مهدی عراقی می گویند که در منزل امام، هیچ کس غیر از خود امام و خانوده اش نباید باشد و اینها از انجا خارج می شوند. یک پلاکاردی هم آن جا زده بودند که حضرت امام، هیچ سخن گویی ندارد. یعنی کسی حق ندارد از طرف امام بیاید یک چیزی را القاء بکند. امام خودش است، نماینده و سخنگو، اینجا ندارد.
یک مورد جالب دیگر هم که الان به نظر من رسید این است که آنجا، از همه کشورها برای مصاحبه می آمدند خدمت امام. از جمله از امریکا آمده بودند که آقای یزدی، چون زبان انگلیسی خوب می دانست، مترجم امام شده بود. البته برادران دیگری از خودمان هم آنجا حضور داشتند که آنها هم زبان می دانستند.
آقای فرهادی؟
بله. یکی از پرسش های خبرنگاران از این آقایان، این بود که مقر امام با این همه
[[page 292]]رفت و آمد، در ماه چند میلیون دلار مخارج دارد؟ آقای یزدی آمد پهلوی من. یعنی آقا سید اکبر محتشمی پور گفته بود بروید خدمت عمو، ایشان می داند. او آمد، گفت: آقای محتشمی پور، شما مخارج تان اینجا در روز، چقدر است؟ گفتم: اوایلی که من آمدم، بین هزار و هزار و دویست، ولی از آن روزی که ما این چادر را زدیم، مخارجمان زیاد تر شده. گفتم از آن وقتی که ما این چادر را زدیم و دستگاه های گرم کننده را ترتیب دادیم و یک مقداری هم افراد زیادی مهمان داریم، یک چیزی، روزی بین چهار تا پنج هزار تومان. اینها رفته بودند پهلوی خبرنگارها و این ارقام را گفته بودند و خبرنگاران گفته بودند ما باور نمی کنیم. آقای یزدی به اخوی زاده گفته بودند که : اینها، اینجوری می گویند. من گفتم اگر امکانش هست، اینها را امروز ناهار و شام و فردا صبحانه نگه دارید که مهمان ما باشند. بعد اینها مجبورند در همان چادری که ما زدیم و بر سر همین سفره های سی سانتی ، همان یک تکه نان و آبگوشت را بیایند ببینند و میل کنند. اینها ظهر در آن چادر آمدند. اول به این بغل دستی ها، ایرانی ها نگاه می کردند که ببینند این غذا را، چه جوری باید بخورند. خوب شب هم که ساندویچ بود. حضور شما عرض شود. آن هم یک بنده خدایی به ما گفت: حاجی، این ساندویچ ها دانه ای چند تمام میشود؟ از همین برادرهای ایرانی مان. من گفتم: زیر دو تومان. یعنی 12 ریال تا 15 ریال. بعد اینها سه وعده گویا نگه داشته بودند. بعد آقای یزدی آمد و به من گفت: اینها می گویند بابا پنج هزار تومان هم خرج شما نیست.
از سخنرانی حضرت امام در آنجا خاطره ای دارید؟
سخنرانی هایشان بیشتر درباره اتحاد و اتفاق بود و جنایاتی که ابرقدرت ها مخصوصا اسرائیل و بعد امریکا، مرتکب می شدند.
حاج آقا، صحبت های امام همزمان ترجمه می شد یا نه؟
بله، بله. برادرها ترجمه می کردند. دوستان خودمان مثلا به وسیله همین آقای خوئینی ها، ترجمه می شد.
نقش آقای خوئینی ها و امثال ایشان در آنجا چه بود؟
آقای خوئینی ها، آنجا غالبا یک چیزهایی می نوشت.
[[page 293]] یعنی صحبتهای حضرت امام را ؟
من نمی دانم چه چیزی می نوشت. ولی بطور کلی، همیشه در حال مطالعه و نوشتن بود.
آیا هنگام بازگشت شما به ایران، به دیدار حضرت امام برای خداحافظی و کارهای دیگر رفتید؟
بله، برای خداحافظی رفتم که ایشان، آن رسیدها را دادند.
صحبت دیگری نکردند؟
نه، فقط گفتند: به برادرها سلام برسانید و یکی یکی، علما را اسم بردند.
با حاج احمد آقا هم شما دیداری داشتید؟
زیاد برخوردی نداشتم.
در مورد نقش ایشان در آن خانه مطالبی بفرمایید؟
نقش ایشان هم، بسیار ارزنده بود.
یک مقدار درباره شهید خضوعی بفرمایید؟
بیشتر ایشان در رابطه با نظم و انتظامات انجا کار می کردند و در رابطه با پذیرایی از دانشجوها و آنهایی که از خارج می آمدند، به ما خیلی تاکید می کردند که اینها را، خیلی احترام بگذارید. همان طوری که شهید بزرگوار بهشتی، رهنمود داده بودند به ما و کلا ایشان بیشتر در خدمت امام بودند و افرادی که برای مصاحبه می آمدند ایشان به عنوان مترجم در کنار امام بودند.
[[page 294]]