فصل نهم / خاطرات ابراهیم نظری

جذبه و شخصیت والای امام

کد : 88648 | تاریخ : 07/06/1395

‏دهه سوم ماه صفر 1338 ش بود و من در یک مجلس عزاداری آقا امام حسین (ع) در‏‎ ‎‏منطقه بازار کوچه مسجد جامع منزل حاج آقا مصطفی مسجد جامعی، شرکت کرده‏‎ ‎‏بودم. تعداد 50 یا 60 نفر روحانی هم حضور داشتند. آن جا مشاهده نمودم که‏‎ ‎‏شخصیت بسیار بزرگواری با چهره زیبا، شخصیت و چهره نورانی وارد این جلسه‏‎ ‎‏شدند، که افراد حاضر در جلسه همه به ایشان احترام کردند. قبلا روحانیان دیگری هم‏‎ ‎‏وارد این جلسه شده بودند، ولی این چنین مورد استقبال قرار نگرفته بودند. این اتفاق‏‎ ‎
‎[[page 301]]‎

‏من را به فکر فرو برد که این روحانی تازه وارد کسی باید باشد. از یک فرد مطلعی که‏‎ ‎‏خدمت می ‌کرد و مشغول چای آوردن بود، سوال کردم. او گفت که ایشان حاج آقا روح ‌الله خمینی است. چای بردند خدمت آقای خمینی، آقای خمینی خود داری کردند‏‎ ‎‏و چای را برگرداندند، گفتند: اگر زحمتی نیست برای من آب جوش بیاورید. این‏‎ ‎‏برخورد و این جلسه و این دیدار در روحیه من خیلی اثر گذاشته بود تا اینکه در اوایل‏‎ ‎‏سال 1342 بعد از حادثه فیضیه برای اولین بار عکس حضرت امام منتشر شد. البته ما رفت و آمدی هم به قم داشتیم قبل از حادثه فیضیه، ولی موفق نشده بودیم چهره‏‎ ‎‏حضرت امام را از نزدیک زیارت کنیم. در سخنرانی ‌ها و جلسات سال 1341 و بعد از‏‎ ‎‏مسئله انجمن ‌های ایالتی و ولایتی در جلسات قم شرکت داشتیم ولی دیگر چهره‏‎ ‎‏حضرت امام را از نزدیک مشاهده نکرده بودم تا اینکه یک عکس زیبا از ایشان، توسط‏‎ ‎‏یکی از طرفداران مرحوم آیت ‌الله کاشانی به نام آقای شیخ رضا فلاح منتشر شد و من‏‎ ‎‏برای اولین بار پی بردم که این روحانی شریف که به چنین مبارزاتی علیه رژیم پهلوی‏‎ ‎‏دست زده است، کسی جز همان حاج آقا روح ‌الله خمینی نیست. یکی از عکس ‌ها را در‏‎ ‎‏مغازه ‌ام نصب کردم. مغازه من در بازار در همان کوچه مسجد جامع بود، چون که در‏‎ ‎‏راه رفت و آمد به مسجد قرار داشت خیلی جلب توجه می‌ کرد و هنوز هم حادثه 15‏‎ ‎‏خرداد به وجود نیامده بود که رژیم روی عکس امام حساسیت صد در صد داشته باشد، من هم با آزادی عکس حضرت امام را قاب کرده بودم و مقابل دید همه قرار داده بودم‏‎. ‎‏به همین سبب که عکس در این محل قرار گرفته بود عزیزان و افراد معتمد بازار و‏‎ ‎‏کسانی که دستی در مبارزه داشتند به مغازه من مراجعه می‌ کردند و اعلامیه‌ هایی را که منتشر می ‌شد به دست ما می‌ رساندند و خود به خود ما در جریان مبارزه قرار گرفتیم.‏

[[page 302]]

انتهای پیام /*