سیره حکومتی امام

کودتای نوژه

کد : 88795 | تاریخ : 07/06/1395

کودتای نوژه

‏امام در کمال اطمینان قلب، با مسائل مواجه می شدند. در حال که ما همیشه برای انقلاب‏‎ ‎‏احساس خطر می کردیم. مثلاً در قضیه طرح کودتای سال 59، برخورد ایشان بسیار‏‎ ‎‏آموزنده بود.‏

‏به ما اطلاع داده شد که عوامل بختیار در ایران و شبکه نظامی و تبلیغاتی آنان بر‏‎ ‎‏سرعت فعالیتهای خود افزوده اند. در گزارش اولیه، برنامه تبلیغاتی و نظامی شان هم‏‎ ‎‏مشخص و زمان شروع فعالیت هم، مشخص شده بود. ‏

‏من این مسأله را در شورای انقلاب مطرح کردم. معلوم شد که بنی صدر هم از کانال‏‎ ‎‏دیگری مطلع شده است. قرار شد که تحقیق کنیم. شورای انقلاب، سپاه را مسئول کرد‏‎ ‎‏که به همراه نیروهای مخصوصی از ارتش، این جریان را تعقیب کند. به دنبال این‏‎ ‎‏تحقیقات، عده ای از عوامل بختیار بازداشت شدند، این بازداشت، باعث شد که‏‎ ‎‏برنامه های آنان به هم بخورد و برای مدت نامعلومی به تأخیر بیفتد. شورای انقلاب نیز،‏‎ ‎‏در جریان بود و ماجرا را تعقیب می کرد. ‏

‏معلوم شد که طرح کودتا آماده شده و قرار است از یکی از پایگاههای هوایی تهران‏‎ ‎‏اجرا شود. ما این جریان را زیر نظر گرفتیم و شدیداً کنترل کردیم و خیلی زود معلوم شد‏‎ ‎‏که دوباره این طرح به تأخیر افتاده است. ‏

‏از همان موقع که مسائل در شورای انقلاب مطرح می شد و اطلاعات خامی داشتیم،‏‎ ‎‏در همان حدود به امام هم گزارش می دادیم. روز آخر که مشخص شده بود قرار است‏‎ ‎


‎[[page 136]]‎‏ساعت چهار صبح هواپیماها به تهران بیایند و برخی مراکز (از جمله منزل امام) را‏‎ ‎‏بمباران کنند؛ تصمیم گرفتیم ماجرا را با امام در میان بگذاریم و از ایشان تقاضا کنیم که آن‏‎ ‎‏شب در منزل نمانند. گر چه می دانستیم که ایشان این طور تقاضاها را نمی پذیرند. ‏

‏من و آقای خامنه ای خدمت ایشان رفتیم و مشروح ماجرا را گفتیم. ایشان بر خلاف‏‎ ‎‏معمول که در جلسات نمی خندیدند و خیلی جدّی برخورد می کردند، آن روز خیلی‏‎ ‎‏متبسّم و خندان بودند و جلسه را با شوخی توأم کردند. این نشان می داد که مطمئن اند که‏‎ ‎‏قضیه مهمی نیست. فرمودند: «قابل باور نیست. توی این مردم نمی شود کودتا کرد. این‏‎ ‎‏کودتاچی ها بالاخره باید از آسمان به زمین بیایند. پس توی این مردم چه جوری زندگی‏‎ ‎‏می کنند؟ این آقایی که می گویند در خارج باید بنشیند و وافور بکشد (بختیار معدوم)،‏‎ ‎‏کسی راضی می شود که بیاید به ایران و اینجا کشته شود؟» ‏

‏ما جزئیات ماجرا را گفتیم و ایشان فرمودند: «خوب با این آمادگی که به ما دادید،‏‎ ‎‏دیگر دلیلی ندارد از خانه بیرون رویم، اینها به اینجا نمی رسند، خداوند این جوانان و این‏‎ ‎‏افرادی را که در جریان هستند، توفیقشان بدهد.» بعد هم به ما قوّت قلب دادند.‏‎[1]‎

‎ ‎

‎[[page 137]]‎

  • . پا به پای آفتاب؛ ج 6، صص 146ـ147.

انتهای پیام /*