غلامعلی رشید

امام مظهر دقت، صلابت، اطمینان و آرامش

کد : 89065 | تاریخ : 16/08/1395

‏ ساعت 8 صبح یک روز از تابستان 1360 بود و بعد از واقعه خرداد و نیز‏‎ ‎‏عزل بنی صدر که به اتفاق تمامی فرماندهان محورهای عملیاتی منطقه جنوب‏‎ ‎‏و به همراهی شورای فرماندهی سپاه از جمله شهید محلاّتی، خدمت حضرت‏‎ ‎‏امام رسیدیم. اینجانب که در ستاد عملیات منطقه جنوب مسئولیت داشتم، با‏‎ ‎‏اشاره برادر رضایی یا شهید محلاتی و اجازه حضرت امام، حدود 7 ـ 8 دقیقه‏‎ ‎‏از وضعیت مناطق مختلف جنگ گزارشی خدمتشان عرض کردم. البته آن‏‎ ‎‏موقع من حدود 25 سال سن داشتم و بیان گزارش در حضور حضرت امام با‏‎ ‎‏آن شان و صلابت، کار آسانی نبود؛ امّا آرامش و طمانینۀ آن بزرگوار به همراه‏‎ ‎‏لطف و مرحمتی که از خودشان نشان می دادند، کار را راحت می کرد. ‏

‏   در گزارش خود، از وضعیت مناطق دزفول، سوسنگرد، اهواز، دارخوین‏‎ ‎‏و... مطالبی به عرض رساندم تا رسیدم به آبادان. هنوز حصر آبادان شکسته‏‎ ‎‏نشده بود. مختصری از عملیات فرماندهی کل قوا و پیشروی دو کیلومتری‏‎ ‎‏سپاهیان اسلام گزارش شد. به عرض رسید که مشکل ما در جبهه آبادان است.‏‎ ‎‏امام با دقت به بحث عنایت نشان می دادند. زمانی که کلمه «آبادان» را با لهجه‏‎ ‎‏خوزستانی نقل کردم؛ حضرت امام بلافاصله فرمودند: «چه گفتی؟!» من فوراًـ‏‎ ‎‏بیانم را اصلاح کردم که آن بزرگوار با اشاره سر فرمودند ادامه دهید. در آن‏‎ ‎‏زمان یواش یواش سیستم سپاه در جنگ جای پای خود را یافته و جایگاه‏‎ ‎‏خود را پیدا می کرد ما چندین عملیات محدود و نسبتاً موفق را تجربه کرده و‏‎ ‎
‎[[page 15]]‎‏از اینرو با امیدواری و اعتماد بیشتری نسبت به آینده حرف می زدیم. این‏‎ ‎‏موضوع باعث خوشحالی حضرت امام و شادی بچه ها بود. در مجموع یکی‏‎ ‎‏از پرافتخارترین خاطره های دوران زندگی اینجانب، همین خاطره گزارش در‏‎ ‎‏حضور آن بزرگوار در این جلسه است که هرگز آن را فراموش نخواهم کرد.‏

‎[[page 16]]‎

انتهای پیام /*