رحیم صفوی

خداوند فرمانده کل قواست

کد : 89084 | تاریخ : 16/08/1395

‏  روز دوم بهمن ماه 64 یعنی چند روز قبل از عملیات والفجر 8 به اتفاق‏‎ ‎‏تنی چند از فرماندهان، از جمله سردار رضایی و سردار شمخانی خدمت‏‎ ‎‏حضرت امام رسیدیم. با توجه به سوابقی که در عدم موفقیت رزمندگان در‏‎ ‎‏عبور از رودخانه های دجله و فرات در عملیات بدر و خیبر داشتیم و با توجه‏‎ ‎‏به سرکشی رودخانه اروند، نگران بودیم که مثلاً اگر ما چند هزار نفر نیرو را از‏‎ ‎‏این رودخانه عبور بدهیم، چه خواهد شد؟ از طرفی برای تثبیت مواضع‏‎ ‎‏تصرف شده هم در مقابل خود، دشمن و در پشت سر، رودخانه را داشتیم.‏‎ ‎‏مجموعه این عوامل باعث نگرانی ما شده بود. اما بعد از آنکه خدمت‏‎ ‎‏حضرت امام رسیدیم، آن بزرگوار با آن حال و سن زیاد حدود نیم ساعت از‏‎ ‎‏روی نقشه به دقت توضیحات ما درباره عملیات را ملاحظه فرمودند و نگرانی‏‎ ‎‏ما را هم متوجه شدند. سپس فرمودند که: شما به خداوند اعتماد داشته باشید،‏‎ ‎‏اصلاً فرمانده کل قوا خداست. همان خدایی که به شما ماموریت داده که نماز‏‎ ‎‏بخوانید، همان خدا به شما امر کرده که دفاع بکنید. بروید و مطمئن باشید که‏‎ ‎‏پیروزید و ...‏

‏   ما در مورد این عملیات محاسبات دقیقی انجام داده بودیم تا ساعت‏‎ ‎‏مناسب برای عبور نیروها معین کنیم. ساعتی که اروند از لحاظ جزر و مد راکد‏‎ ‎‏باشد. چون جزر و مد اروند بسیار شدید بود و در وقت مد، آب به اندازه دو ـ‏‎ ‎‏سه متر بالا می آمد و از خلیج فارس تا اهواز برمی گشت و سرعت آب چند‏‎ ‎‏برابر می شد. برای عبور غواصان باید آب آرام باشد. برای این منظور، جدول‏‎ ‎‏محاسبات دو ساله را تهیه کرده و خودمان نیز حدود شش ماه کنارۀ اروند را‏‎ ‎
‎[[page 50]]‎‏علامت گذاری کردیم تا ساعت مناسب را به دست آوریم. شب عملیات همه‏‎ ‎‏نیروها و از جمله غواصها آماده و یا سوار بر قایقها بودند و در ساحل دشمن‏‎ ‎‏هم چراغهای رنگی چشمک زن برای هر یگانی به عنوان راهنما از طرف‏‎ ‎‏بچه ها کار گذاشته شد و حالت غافلگیری دشمن هم کاملاً مراعات شده بود‏‎ ‎‏که خلیج فارس توفانی شد و باران هم شروع به باریدن کرد. ظاهراً همه‏‎ ‎‏نقشه های ما نقش بر آب شد. مانده بودیم که چکار بکنیم. در قرارگاه موقعیت‏‎ ‎‏شهید همت که در همان حوالی ایجاد کرده بودیم، به طور خودکار همه به‏‎ ‎‏گریه و زاری و دعا و توسل افتادیم. واقعاً دلها شکسته بود. با ناله می گفتیم‏‎ ‎‏خدایا تو که قوم موسی را از نیل عبور دادی، آیا اصحاب محمد(ص) را از‏‎ ‎‏اروند عبور نخواهی داد؟ از طرفی فرمایش حضرت امام هم در نظرمان بود که‏‎ ‎‏به خداوند متعال اعتماد داشته باشید و بر خداوند توکل کنید. شاید برای‏‎ ‎‏بعضیها تعجب آور باشد ولی به هر حال در همین شرایط با رمز یا‏‎ ‎‏فاطمة الزهرا(س) بچه ها به دریا زدند. بچه های غواص به خاطر اینکه از هم‏‎ ‎‏جدا نشوند، طنابهایی را به دست گرفته و بدینطریق ده ـ پانزده نفره با ذکر یا‏‎ ‎‏فاطمة الزهرا(س) به زیر آب رفتند. هنوز یک ساعت از شروع عملیات‏‎ ‎‏نگذشته بود که خط اول دشمن در کنارۀ اروند به وسیله لشکر 25 کربلا‏‎ ‎‏شکسته شد و به دنبال آن شهر فاو به تصرف سپاه اسلام درآمد. من همان شب‏‎ ‎‏با قایق از اروند عبور کردم. شدت امواج به حدی بود که من کاملاً خیس شدم.‏‎ ‎‏در فاو حدود هشتاد شبانه روز جنگ سخت و طاقت فرسا را گذراندیم.‏‎ ‎‏روزهای 20 تا 23 عملیات، دشمن عمدتاً با هواپیما و در حجم وسیع حمله‏‎ ‎‏کرده و اکثراً هم شیمیایی می زد که بسیار زیادتر از حجم منطقه عملیاتی بود.‏‎ ‎‏ظرف این سه روز، حدود بیست هزار مجروح شیمیایی داشتیم که مجبور به‏‎ ‎
‎[[page 51]]‎‏تخلیه آنها شدیم. خلاصه در این جنگ نهایتاً دشمن شکست خورد و مواضع‏‎ ‎‏ما تثبیت گردید اما اگر کسی خود در صحنه عملیات حضور نداشته باشد،‏‎ ‎‏حجم سختی ها را محال است که بتواند تصور کند. مثلاً روز سوم یا چهارم‏‎ ‎‏عملیات بود که تمام پلهای پشت سر ما را با اسلحه لیزری هدف قرار دادند و‏‎ ‎‏برای 48 ساعت در فاو در مضیقه بسیار سختی از لحاظ آب و غذا قرار‏‎ ‎‏گرفتیم،که در هماهنگی با تهران، درون پاکتهای شیر آب ریخته و با هواپیما به‏‎ ‎‏خوزستان منتقل می شد و با قایق به فاو و به دست رزمندگان می رسید.‏

‎[[page 52]]‎

انتهای پیام /*