احمد غلامپور

پیامی به صفا و طراوت باران

کد : 89098 | تاریخ : 16/08/1395

‏  عملیات بدر را کسانی که دیده اند از شرایط سخت و دشواری که برای ما‏‎ ‎‏پیش آمد، خبر دادند. در آن عملیات فرماندهی یکی از قرارگاهها به عهده‏‎ ‎‏اینجانب بود. اکثر نیروها ناامید و مستاصل شده بودند. آن حالت پریشانی‏‎ ‎‏واقعاً قابل توصیف نیست. باید انسان خود می بود و می دید.‏


‎[[page 103]]‎‏   دستوری رسید که فرمانده لشکرها در قرارگاه صاحب الزمان جمع شوند.‏‎ ‎‏آنجا هم حالت فوق العاده عجیبی بود. سردار بزرگ باکری به خیل شهدا‏‎ ‎‏پیوسته بود. فشار روحی روی بچه ها قابل توصیف نیست. برادری از‏‎ ‎‏فرماندهان تا حد جنون ناراحت شده بود و به محض رسیدن آقای صیاد‏‎ ‎‏شیرازی باوی درگیر شده و داد و بیداد راه انداخت. واقعاً چنین حالت عجیب‏‎ ‎‏و غریبی تا آن زمان ندیده بودیم. اینچنین صحنه هایی، چنین آشفتگیها و‏‎ ‎‏درهم ریختگیهایی اصلاً سابقه نداشت. کسی رغبت نداشت که صحبت کرده‏‎ ‎‏و حتی به دیگری نگاه کند. عرف جلسات که با خنده و شوخی شروع می شد،‏‎ ‎‏اصلاً فراموش شده بود. خلاصه نیم ساعتی در این حالت بهت و حیرت بسر‏‎ ‎‏بردیم که آقای رسول زاده از راه رسید و خبر آورد که حضرت امام پیامی‏‎ ‎‏داده اند. پیام خوانده شد. تاثیر پیام آنقدر سریع و آنی بود که باور کردنش‏‎ ‎‏دشوار می نماید. با خواندن هر جمله از پیام، مقدار زیادی یاس و نومیدی‏‎ ‎‏افراد برطرف می شد. پیام که تا انتها خوانده شد، ناامیدی ها و افسردگیها همه از‏‎ ‎‏بین رفت. همه افراد متحول شدند و روحیه عجیبی گرفتند. گویی در آن پیام‏‎ ‎‏اشعه حیات بخشی وجود داشت که نور امیدواری و تلاش برجان می تابانید.‏‎ ‎‏چهره ها باز شد. لبخند بر لبها نشست. سر صحبت هم باز شد و جلسه گرفته شد‏‎ ‎‏و تصمیماتی برای چگونگی پیشبرد کارها اتخاذ گردید. اصلاً وضع نیمساعت‏‎ ‎‏قبل از بین رفته و گویی بارانی از صفا و طراوت کویر وجودها را از خستگی و‏‎ ‎‏دلمردگی شستشو داده بود و این نیست مگر نفوذ معنوی و تاثیر روحانی امام‏‎ ‎‏و کلام امام بر رزمندگان.‏

‎[[page 104]]‎

انتهای پیام /*