خانم دکتر طباطبایی
آشنایی من با خانم دباغ به ایامی برمی گردد که در نوفل لوشاتو در خدمت امام (س) بود. فعالیت ایشان در آنجا به ظاهر انجام کارهای ظاهری خانه نظیر پخت و پز و رفت و روب بود، ولی در باطن کنترل کاملی بر تمام مسائل داشت. مثلاً به بهانه انجام کارهای معمولی و روزمره خانه، اعمال افرادی را که برای زیارت حضرت امام خمینی تردد می کردند، زیر نظر داشت و کنترل می کرد. همچنین اگر، به تهیه چیزی از بیرون منزل نیاز داشتیم، ایشان برایمان انجام می داد ولی اگر خودمان از منزل خارج می شدیم تمامی مسائل امنیتی را رعایت می کردیم و کاملاً حواسش به ما بود.
از علاقه و خلوص خواهر دباغ می شد به ارادت و پایبندی او به حضرت امام (س) پی برد. از آن سو هم امام خمینی (س) با ایشان بیگانه نبود و برایش احترام خاصی قائل بود.
چیزی که از تمام دوران آشنایی ام با خواهر دباغ دردمندانه به یادم مانده و هر گاه آن را مرور می کنم، بسیار متأثر می شوم، خاطره وقتی است که ایشان مریض شده بود و این جریان مربوط به همین سالهای اخیر است. ما به عیادت خواهر دباغ رفتیم و ملاحظه کردیم که خیلی حالشان بد است. پیشنهاد دادیم که برای معالجه به خارج از کشور برود تا ان شاءالله بهبودی کامل حاصل شود ولی ایشان در حالی که لبخندی بر لب داشت و
[[page 159]]چهره اش از درد در هم فرو رفته بود زبان به شکوه گشود که: «باز هم خدا شماها را خیر بدهد، باور کنید که چه بسیار افرادی که می دانستند من مریض هستم و تا به حال یکی نیامده سراغی از من بگیرد که چه مشکلاتی دارم و آیا مشکلات من راه حلی دارد و از چه مجرایی باید آنها را حل کرد...» و این شکایت از سر درد خواهر دباغ، هرگاه یادم می آید، عمیقاً متأثرم می کند.
خواهر دباغ در تمامی دوران زندگی اش، مردانه عمل می کرد و چیزی که او را از بسیاری از مردان و زنان سیاست مدار، مستثنا می کرد، این بود که آنان، چه بسا که پس از وارد شدن به حوزۀ سیاست، شکل و ساختار جدیدی به خود گرفتند و... ولی این زن، نه تنها خود اینگونه تغییر شکل نداد، که حتی اعضای خانواده، بستگان و دوستان و نزدیکانش را نیز، همان گونه که پیشتر بودند، نگاه داشت.
خواهر دباغ به اعتقاد من، شخصیتی جهانی است. من محبت و عاطفه اش را در اوج دیده ام. همواره با دوستان رئوف است و با دشمنان، اگر دست از مخالفتشان بر ندارند، در نهایت شدت برخورد می کند و در غیر این صورت، محبت و رأفتش شامل آنها هم می شود؛ چرا که معیار برای او امام (س) و خط فکری، اعتقادی و سیاسی آن رهبر راحل می باشد. توصیف او، یک توان بالای ادبی می خواهد که تمامی این حالتها را آنچنان که شایسته و بایسته است، به رشته تحریر در آورد. به قول مولانا:
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم شرح آن رشک ملک
[[page 160]]