در آن جلسه تصمیم گرفته شد یک اطلاعیه ای در مورد حرکت امام از نجف اشرف به پاریس بدهیم. حاج احمد آقا به من اشاره کردند و گفتند چون آقای فردوسی پور از اول در جریان بوده این اطلاعیه را ایشان بنویسند. من قبول کردم و اطلاعیه را نوشتم، اما موقع امضاء کردن تردید داشتیم که چه کسانی امضاء کنند. یک نظر این بود که بنام اطرافیان امام
[[page 238]]امضاء شود،یک نظر این بود که بنام دفتر مخصوص امام باشد،یک نظر این بود که خود حاج احمد آقا امضاء کنند.حاج احمد آقا نظرشان این بود که من امضاء کنم چون خودم نوشته بودم.بالاخره من خدمت حاج احمد آقا عرض کردم که خدمت امام بروند و موضوع را به ایشان بگویند و بپرسند که این اطلاعیه چگونه منتشر شود؟ ایشان از امام پرسیدند و امام گفته بودند که من نه دفتر مخصوص دارم، نه رئیس دفتر دارم و نه اطرافیان مخصوص دارم، من هیچکدام از اینها را ندارم و اطلاعیه را به هیچ یک از این عناوین امضاء نکنید؛ یک طلبه و روحانی هستم. یک طلبه هم پای تلفن من بنشیند کار مرا می تواند انجام بدهد نیاز به این عناوین نیست. حاج احمد آقا آن موقع گفتند که اگر امکان دارد خود آقای فردوسی پور امضاء کنند؟ امام فرمودند که ما ایشان را از نجف برداشتیم آوردیم اینجا و شما می خواهید در اول کار ایشان را با اینکار به ساواک معرفی کنید؟ لزومی ندارد امضای ایشان باشد. بالاخره به عنوان اطرافیان امام امضاء شد و ما این اطلاعیه را به خبرگزاریها و روزنامه ها دادیم که پخش کردند و به ایران هم رسید.
محتوای اطلاعیه چی بود؟
در مورد حرکت امام از نجف اشرف بود: امام از نجف به بصره رفتند و از بصره به مرز عراق و از مرز عراق به کویت رفتند و چون دولت کویت از ورود امام ممانعت کرد، امام دوباره برگشت به مرز عراق و به بصره مراجعت کردیم و بالاخره از بصره به بغداد و از آنجا به پاریس عزیمت نمودیم.
[[page 239]]