قهر و آشتی با امام

کد : 89494 | تاریخ : 16/08/1395

‏در چند مورد من به دلیل این که واسطه عده ای با امام بودم، پیام و نامه ‏‎ ‎‏آقایان مطهری، رفسنجانی، منتظری را پیش امام بردم. اینان حتی کمک ‏‎ ‎‏نقدی هم به سازمان می کردند، اما امام جواب می دادند: من مصلحت ‏‎ ‎‏نمی دانم.‏

‏حتی هنگامی که بدن بدیع زادگان رادر زیر شکنجه اطو کشیده ‏‎ ‎‏بودند، نخاع او را سوزانده بودند و شهید کرده بودند و برای مبارزین آن ‏‎ ‎‏زمان دوره بسیار وحشتناکی پیش آمده بود، سازمان از من خواست تا نزد ‏‎ ‎‏امام بروم و نامه یا حکمی در محکوم کردن جنایتهای رژیم علیه این ‏‎ ‎‏گروه بگیرم. یک شب نزد امام رفتم و حدود یک ساعت با شور و ‏‎ ‎‏هیجان صحبت کردم و در نهایت بغض گلویم را گرفت و پنج دقیقه با‏‎ ‎‏صدای بلند گریه کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سپس از امام ‏‎ ‎‏درخواست کردم تفقدی کند. گفتم: ما شما را عنصری مسئولیت پذیر ‏‎ ‎‏می دانیم، الان جوانهای مارابه جرم مسلمان بودن و فعالیت مذهبی ‏‎ ‎‏کردن به این نحو شکنجه می کنند و می کشند و شما حاضر نیستید سخنی ‏‎ ‎‏بگویید؟ امام فرمودند: من به اسم حاضر نیستم از هیچ کس نام ببرم و ‏‎ ‎‏بصورت کلی شکنجه ها و بیدادگریهای رژیم شاه را محکوم می کنم.‏

‎[[page 113]]‎

انتهای پیام /*