نظر شما در مورد بیانات و موضع گیریهای امام در مورد اسلام ناب و اسلام امریکایی چیست؟
ببینید، بینش مبارزاتی امام و برداشتی که امام از اسلام به عنوان یک مذهب مقاوم و ستیزنده و در مقابل استعمار و استبداد و ظلم و ستم داشتند خودش یک امید و تلقی امیدبخش و سازنده از اسلام بود. با جدیت می توانم بگویم اگر امام در قم نبود و حرکت مبارزاتی اش را شروع نکرده بود و جامعه اسلامی را به مقابله با رژیم فاسد و وابسته شاه فرا نخوانده بود چه بسا من نه تنها طلبه نمی ماندم، بلکه در معتقدات مذهبی ام سست می شدم و الان وضعیت دیگری داشتم. امثال من زیاد هستند. یعنی کسانی که سرخورده از رکود و جمود حوزه ها و مجامع روحانی سازشکار یا غافل از مفاسد حاکم بر جامعه بودند، بینش و برداشت و تلقی از اسلامِ افرادی چون امام، آنها را در اعتقاداتشان پایدار نگه داشت، و این واقعیتی است و اسلام ناب را همین می گوییم.
امام در نجف همان علوم سنتی و حوزوی را تدریس می کردند و تا آخر هم به نگهداری و حفظ اصالت همین شیوه تدریس در حوزه ها اصرار داشتند. ولی در عین حال با بها دادن و ارج گذاشتن به نوآوران روحانی و مذهبی و سبک و روش و بینش و برداشت آنها به همه می فهماندند که نوآوری مستدلّ مذهبی را قبول دارند. ایشان نسبت به استاد مطهری و نوآوری های ایشان شناخت ویژه داشتند و هر کس که راجع به استاد سوال می کرد اکیدا می گفتند هر چه گفته درست است.
در مورد دکتر شریعتی، امام معتقد بودند که دکتر شریعتی می باید در
[[page 178]]مسیر تعلیمات حوزوی و اسلامی بیاید و تحقیق و فعالیت کند و از جدایی دکتر شریعتی با حوزه های علمیه و مجامع سنتی کشور نگران بودند. البته بسیاری از جنبه های شخصیتی امام از جمله عرفان و شاعر بودن ایشان در آن روزگار ناشناخته بود و جز خواص کسی از آنها اطلاع نداشت و بعد از رحلت ایشان مشخص شد. در نتیجه آن چه ما به عنوان مرز بینش اسلام ناب محمدی و تشیع علوی و تشیع مبارز در مقابل اسلام سنتی و امریکایی یا تشیع صفوی می شناختیم چندان کامل نبود.
بعضی ها امام خمینی رضوان الله علیه رابیشتر به عنوان فقیه می شناسند، بعضی هم بیشتر به عنوان رهبر سیاسی. امّا همانطور که یکی از شعرای ملهم از نام ایشان با اصطلاحات عرفانی گفته بود: «هم خم است و هم می است و هم نی است!» شخصیّت علمی و دینی امام واقعا جامع و ذو وجوه و به قول امروزی ها چند بُعدی بود. فلسفه و تعقّل و استدلال یکی از ارکان سازنده ی شخصیت امام به شمار می آمد؛ عرفان و معارف عرفانی و نگرش عارفانه همین طور؛ فقه و اصول هم در جایگاه خودش همچنین؛ هنر و شعر و ذوق لطیف ادبی نیز هکذا؛ بینش سیاسی نافذ و نیرومند نیز به همین طریق؛ مطالعات گوناگون هم به همین صورت؛ تجربه های تاریخی و طولانی هم به همین کیفیّت؛ معرفت دینی مستقیم و متّخذ از متن قرآن و احادیث هم به همین ترتیب؛ شجاعت و شهامت شگفت انگیز در جنگ و در صلح هم به همین شکل؛ و آنگاه در ورای همه ی اینها تخلّق و تعهّد نظری و عملی به مبانی اخلاق الهی و انسانی (تقوا) رکن اساسی شخصیت پر جاذبه ی ایشان محسوب می شد. مجموعه همین اوصاف و ارکان بود که به امام خمینی، قدرت نواندیشی
[[page 179]]و نوآوریِ ریشه دار و مبتنی بر پشتوانه ی سنّت، می داد.
البته امام بسیار باتامل و تفکر نسبت به تفکرات جدید گام برمی داشت. به عنوان مثال در مورد انجمن حجتیه، به شدت مشکوک بود و آنها را افشا و محکوم می کرد. این خود مرز بین تشیع سازشکار، تشیع امریکایی، تشیع آلت دست حکومتها و قدرتها را نشان می داد.
تعبیر خاصّی آیت الله خرازی مسئول بنیاد باقرالعلوم قم از حجتیه داشت و می گفت: حجتیه ای ها همان وهابی های شیعه هستند. وهابی های اهل سنت، وهابی های سعودی هستند. در تشیع هم اگر بخواهیم وهابی را تجسم کنیم یعنی وهابی های شیعه همان حجتیه ای ها هستند.
آیا شما در جریان سفر امام خمینی به پاریس نقشی داشتید؟
همان طور که قبلا گفتم بعد از عزیمت حضرت امام من از طرف ایشان ماموریت داشتم که بستگانشان را به پاریس راهی کرده و اقدامات لازم را جهت سفر و اقامتشان انجام دهم.
پس از هجرت امام از عراق به پاریس نخستین و مهمترین مساله این بود که خانواده شان به سلامت نزد ایشان بروند و من هم این کار را با موفقیت انجام دادم و سپس به نجف بازگشتم. ده روز مانده بود به بازگشت امام به ایران، حاج احمد آقا به من زنگ زد و گفت: ما می خواهیم به تهران برویم، امام فرمودند تو هم بیا. من خیلی احساس شعف و شور کردم از این که به من لطفی دارند و به اعمال کوچک من بها می دهند، به طوری که از من دعوت کرده اند با آنها به ایران بروم. من به پاریس رفتم و در دوم بهمن به پاریس رسیدم و در 12 بهمن همراه امام به ایران آمدم. مدت اقامت من در پاریس کلا همین ده روز بود.
[[page 180]]