آیا پس از فوت آیتالله حکیم حضرت امام مراسم ختمی برای ایشان برگزار کردند؟
در نجف متداول و مرسوم بود که اگر مرجعی فوت میکرد بعد از مراسم ختم و فاتحه بیت آن شخص، مراجع دیگر هم به تدریج برای آن مرجع مجلس برگزار میکردند. معمولاً هم سه مجلس برگزار میشد اگر عصر بود سه روز عصر و اگر شب بود سه شب. زمانی که آیتالله حکیم فوت کرد طبق معمول متعارف بنا شد مراجع درجه اول برایشان ختم بگیرند. خدا رحمت کند مرحوم حاج نصرالله خلخالی را، ایشان رفت خدمت امام و پیشنهاد کرد که امام هم مکان و زمانی را انتخاب کنند و مراسم ختمی برای آیتالله حکیم برگزار نمایند، اما امام فرمودند: نه، لازم نیست، این همه ختم میگیرند کافی است. آقای خلخالی در پاسخ گفت: نه، خوب نیست شما
[[page 157]]ختم نگیرید، اگر این کار را نکنید آن کسانی که به دنبال بهانه هستند برداشت دیگری میکنند. چون آن ایام مسائل سیاسی مختلفی هم مطرح بود. با سخنان آقای خلخالی امام راضی شدند برای دفع سمپاشی برگزاری مجلس ختم را قبول کنند. ولی شرطی گذاشتند و فرمودند: وقتی خواستند در مأذنه زمان و مکان مراسم را اعلام کنند القاب و عناوینی به کار نبرند و فقط بگویند حاج آقا سید روحالله خمینی.گفت: آقا نمیشود، شما یک مرجع هستید، مرحوم حکیم هم یک مرجع. نمیشود که به هنگام اعلان مراسم ختم برای ایشان القاب و عناوین گفته شود برای شما نه. خلاصه، در مورد این مسأله هم کلی با امام کلنجار رفتند ولی امام قبول نکردند.
مجلس ختم برگزار شد و حضرت امام آمدند و در مجلس نشستند. آن ایام مجالس در مسجد هندی برگزار میشد و معمولاً حضرت امام بعد از هفت یا هشت نفر وارد مجلس میشدند و همیشه چهار زانو مینشستند و گاهی وقتها انگشتانشان را دور هم میچرخاندند. آن روز ایشان سرشان پایین بود. من دقت میکردم و میدیدم تمام مجلس را زیر نظر دارند. کسانی را که وارد یا خارج میشدند زیر نظر داشتند و برای کسانی که باید احترام گذاشته میشد قیام میکردند. برای برخی مراجع و اساتید و بزرگان احترام فوقالعادهای قائل بودند. در مجلسِ آن روز، افراد نزدیک به در از بیت آیتالله حکیم بودند. خود مرحوم آیتالله حاج یوسف حکیم هم بود. ایشان واقعاً شخص با معنویتی بود. سایر آقازادههای مرحوم حکیم، آقای حاج سید باقر حکیم هم آنجا ایستاده بودند. در آن لحظات جمعی از مقامات عالیه عراق وارد شدند: نماینده رئیس جمهور و استاندار کربلا، مدیر شرطه کربلا و شهربانی و شهرداری کربلا و نجف، قائم مقام و مجموعهای حدود چهل یا پنجاه نفر از مسؤولان وارد شدند. ورود این افراد مجلس را تکان داد. همه بلند شدند، بزرگان هم قیام کردند ولی من این
[[page 158]]صحنه را فراموش نمیکنم که دیدم امام مثل دقایق پیش همان گونه نشستهاند و سرشان هم پایین است. آنان یکییکی آمدند جلوی امام زانو زدند و دست ایشان را بوسیدند و به امام سلام کردند. ایشان فقط میفرمودند: علیکم السلام. نه سرشان را بالا میکردند و نه توجهی به آنها میکردند. آقای سید باقر حکیم و دیگر بزرگان بیت آیتالله حکیم مبهوت مانده بودند که امام چه رفتاری با اینها دارد، با آنها قهر است؟ از دستشان ناراحت است؟ چه مشکلی وجود دارد؟
امام آن روز یک رفتار عجیبی با آنها داشتند که این حرکت در میان مردم آنجا فوقالعاده عزت وار بود و درسی بود برای دیگران که چگونه باید با سیاستمداران و طاغوتیان برخورد کرد.
[[page 159]]