در نجف در همان ایام به دفتر امام ریختند و کسانی را که در دورهای در دفتر امام کار میکردند دستگیر کردند. آیتالله رضوانی ـ مسؤول دفتر امام ـ و عزیزانی را که حول و حوش دفتر امام بودند و با حضرت امام مأنوس بودند و خدمتگزار بودند دستگیر کردند. مرحوم آیتالله خاتم و مرحوم آقای فرقانی را دستگیر کردند. همان ایام در یکی از شبها من در منزل بودم که به من از دو جا زنگ زده شد ـ سلام علیکم، چه عجب منزلی؟ ـ مکالمه در همین اندازه بود و این جمله چراغ خطری به من بود یعنی اینکه در منزل بودنِ تو خطرناک است. من موضوع را فهمیدم و سریع منزل را تخلیه کردم و به جای دیگری رفتم. عوامل رژیم به آن منزل قبلی رفته بودند تا من را دستگیر کنند و ببرند که من دیگر در آنجا نبودم.
به خاطر دارم که آن زمان جناب آقای دعایی، سفیر ایران در بغداد، فعال بود و عمده تلاشش را برای استخلاص و نجات آقای رضوانی گذاشت. چند روز بعد خبردار شدم که آقای رضوانی آزاد شده است. ایشان بلافاصله پس از آزادی فردی را به دنبال من فرستاده بود که فلانی بیا اینجا کارت دارم. ایشان در منزل امام مستقر بود. رفتم و پس از احوالپرسی و پرس و جو از اوضاع زندان و غیره، فرمود که به من 48 ساعت مهلت دادهاند و از آن طرف هم آقای محتشمی از قم زنگ زدند و گفتند که شهریه امام را، ماه شعبان ـ که هنوز دو ـ سه روز به آغاز آن مانده بود ـ بپردازید و تمام اثاث منزل را بردارید و بیاورید. منظور از اثاث منزل هم پولهای نقدی بود که حضرت امام سپرده بودند و درگاوصندوق بوده است حالا که من از زندان آمدم فهمیدم که از طرف دولت عراق آمده و تمام منزل را بازرسی کرده و همه جا را تفتیش کردهاند گویا گاوصندوق را هم دیدهاند. پرسیدم که آیا آن را باز کردهاند؟ آقای رضوانی گفت: نه خیر، باز نکردهاند اما مطمئناً اگر من بخواهم حتی یک فلس از این پولها را با خودم ببرم و من را در راه تفتیش کنند و این پولها را ببینند به عنوان اینکه دارد ثروت عراق را خارج میکند اسمش را تخریب میگذارند و آنها را مصادره میکنند و خودم را هم دستگیر میکنند لذا من یک فلس از این پولها را نمیتوانم ببرم. بنابراین از شما دو کار
[[page 197]]میخواهم انجام بدهید: یکی اینکه شهریه امام باید به طلبهها داده شود، دوم برای این پولهایی که اینجاست راهحلی پیدا کنید.
خوب، افراد مختلف اهل علم که مقسم حضرت امام بودند مشخص بودند. پیش خودم گفتم با آنها صحبت میکنم و آن مقدار معین شهریه را برای توزیع در بین طلبهها در اختیارشان میگذارم. آقای رضوانی درباره پولها هم گفت که شما بروید و اینها را به خدمت آیتالله خویی بسپارید چون شما شاگرد ایشان هستید و با او آشنایی دارید. بعدها اگر فرصتی بود ایشان به گونهای آن را به بانک در تهران حواله دهند تا آن را دریافت کنیم. گفتم بسیار خوب. من فوری حرکت کردم رفتم با آقازاده مرحوم آیتالله آسید عبدالهادی شیرازی که از علمای بزرگ نجف بودند. ایشان بعد از فوت پدرشان با بیت آقای خویی ارتباط وسیعی داشت. ما با هم از قدیم آشناییهایی داشتیم، دیدم بهترین وسیله ایشان است. به ایشان گفتم که حضرت آقای شیرازی اینجا مقدار زیادی پول وجود دارد که مربوط به وجوهات امام است، اگر آقای خویی قبول کند میخواهیم این پولها به صورت امانت خدمت ایشان سپرده شود یا اینکه ایشان به ایران حواله بدهند که آنجا دریافت شود و خدمت امام تقدیم گردد. وی اظهار کرد که این کار را نکنید برای اینکه اولاً آقای خویی حواله نمیدهند چون اینجا به مقدار لازم برای حوزه پول میرسد و پول ایران را داخل به همان حوزههای ایران حواله میدهند، ثانیاً اگر میخواهید اینجا امانتی را بسپارید به شما نمیدهند. خیلی اتفاق میافتد که امانتی را میسپارند و در بستهای میبندند و رویش یادداشتی میگذارند که امانت فلانی است و آن را در گاوصندوق میگذارند شما هم اگر میخواهید این طور تحویل بدهید به درد شما نمیخورد. لذا من از آنجا منصرف شدم و رفتم دنبال برنامه شهریه. افرادی را که مقسم شهریه امام بودند دنبالشان فرستادیم، هیچ کس جرأت نکرد یک گام پیش بردارد و بیاید شهریه امام را بگیرد و تقسیم کند. خوب، این موضوع دیگر خیلی آشکار شده بود که دولت عراق با بیت امام و آنچه که مربوط به امام است به شدت برخورد میکند. من این دو خبر را خدمت آقای رضوانی عرض کردم که نه اینها جلو آمدند و نه بیت آیتالله خویی آمادگی دریافت پولها را داشت.
[[page 198]]آقای رضوانی گفت: من نمیدانم، دفتر شهریه را با مقدار پولش به شما میدهم، هر کاری میتوانید باید بکنید. پیدا بود یک حرکت خطرناکی است اما فکری به ذهنم رسید. شاید 15 یا 20 روز پیش از آن یک حرکتی پیشامد کرده بود که مرحوم آیتالله محمدباقر صدر را گرفته و به بغداد برده بودند. طلبههای نجف، علاقهمندان به آقای صدر و عده زیاد دیگری به حالت شبه تظاهرات حرکتی در نجف کردند و سر و صدایی به راه افتاد که بعد مسائل عجیبی پیشامد کرد که تلخ بود، دولت هم با بعضی از آنها برخورد کرد، آنها را گرفت و به زندان انداخت. متأسفانه یادم نمیرود که رئیس امن نجف یکی از آقازادههای مراجع را دید و گفت که این افراد اخلالگر هستند و شما باید شهریه آنها را قطع کنید. خوب، ما آن زمان شنیده بودیم که اگر در ایران در جریان نهضت کسی دستگیر میشد مردم نه تنها مستمری یا اگر چیزی داشت آن را قطع نمیکردند بلکه امکانات لازم را برای زن و بچهاش تأمین میکردند و زن و بچه آن فرد زندانی از نظر پشتیبانی و تدارکاتی حمایت میشدند. در آنجا بر اساس خواسته آن خبیث شهریه این آقا مثلاً نصف شد با این استدلال که چون خودِ آقا نیست نصف شهریه به خانوادهاش میرسد. من خبر داشتم از خانوادهای که خود آقا به زندان رفته بود و خانمش پا به ماه بود و نیاز شدید به شهریه داشت، شهریه این آقا یک مرتبه نصف میشد و این موضوع تأثیر تلخی در روحیه من گذاشت. فکری کردم و گفتم دو کار باید انجام بدهم؛ یکی اینکه باید شهریه امام را به طلبهها برسانم، دیگر اینکه اگر بتوانم در این مجموعه هزار نفری مبلغی به چند مستحق واقعی برسانم که موجب رضای خدا و قلب امام زمان باشد و هر مشکلی برای من پیش بیاید ایرادی ندارد. دفتر شهریه امام را از آقای رضوانی گرفتم، به نظرم مبلغی حدود پنجاه هزار دینار از ایشان دریافت کردم و رفتم آن را طبق شهریه دستهبندی کردم. مثلاً از بیت مرحوم آیتالله حکیم تعدادی حدود 40 یا 50 نفر بودند شهریه آنها را درون پاکتی گذاشتم و به یکی از افراد مربوط به آنها زنگ زدم و گفتم لطفاً به آقازادهتان بفرمایید بیاید اینجا من با ایشان کار دارم. درباره بیت مرحوم بحرالعلوم ـ که از خانوادههای محترم نجف بود ـ و نیز بیت مرحوم آیتالله شاهرودی و بیوتات دیگر این گونه عمل کردم، طلبهها
[[page 199]]را هم یک طبقهبندی شهرستانی کردم و شهریه هر سی ـ چهل نفر را دست یک نفر دادم.
پنجاه دینار بود حاج آقا؟
بله، برای معیلها پنجاه دینار و برای افراد مجرد 25 دینار بود که عمدتاً معیلها آمده بودند و مجردی در نجف باقی نمانده بود. شهریه امام را در عرض دو ـ سه روز اینگونه پخش کردم. خواه ناخواه صدایش درآمد. رئیس ساواک نجف گفته بود قوچانی کیست؟ تعبیر او این بود که ما دفتر(امام) خمینی را که بستیم اما این دارد به راحتی شهریهاش را پخش میکند. به دنبال قوچانی افتاده بودند، حتی یکی ـ دو نفر از رفقا را به ساواک احضار کرده بودند که فلانی ویزای شما منتفی است، آیا ایشان در منزل شما نیست که جواب منفی بود. خوب، آنها به شدت دنبال من بودند و الحمدلله شهریه امام تا آخرین نفر و آخرین رقم پرداخت شد، با آن که پخش آن پیامدهایی را به دنبال داشت.
[[page 200]]