در حوزه نجف عدهای از منافقین ملبس به لباس روحانیت بودند و سعی میکردند که خود را به امام نزدیک بنمایند. چنان که یکی از نوادگان آقا سید ابوالحسن اصفهانی ـ که از مراجع بزرگ عراق بود ـ خود را سیاسی جلوه داده و میخواست به آن حضرت نزدیک شود، در حالی که او با ساواک و وهابیها همکاری داشت و الآن هم عضو سیا و رئیس جامعه مسلمین امریکاست و در دانشگاه نیز تدریس میکند. ولی امام به کسانی چون او محل نمیگذاشت و در مجلس سوگواری حاج آقا مصطفی ـ که او نیز شرکت کرده بود ـ اصلاً توجهی به او نکرد. دیگر از اتفاقات در حوزه نجف، فعالیت کمونیستها در آنجا بود. من حدود 15 سال داشتم و اندک اندک به منزل امام رفت و آمد میکردم، که شنیدم تودهایها در حوزه نجف نفوذ کرده و اقدام به خرابکاری و تشکیل خانههای تیمی و شکنجه افراد نمودهاند. تمامی این اخبار به امام نیز رسیده بود و ایشان دستور دادند تا گروهی از دوستان خارج و داخل عرب جهت مقابله با تودهایها تشکیل شود و آقای دعایی را به عنوان رابط گروه تعیین فرمودند. در آن روزگار رژیم بعث عراق مخالفت خود را با علما و مراجع به صورت علنی نشان نمیداد. فلذا به حکومت عراق فشار آورده شد که ما اسامی تودهایها را ـ در حوزه نجف ـ میدانیم و اگر شما آنها را از عراق اخراج نکنید، ما خود اقدام خواهیم کرد. در نتیجه حکومت بعث مجبور به اخراج آنها از عراق گردید. بعدها معلوم شد که فرماندهی آنها از سوی دولت ایران بوده است. یکی از تودهایها منزوی پسر آیتالله آقا بزرگ تهرانی بود. ایشان پس از مراجعت به ایران رئیس کتابخانه آستان قدس رضوی گردید و دیگری علی دشتی بود که کتاب زندگی 23 ساله پیامبر را به صورت رمان و با اتهامهای بزرگ به پیامبر نوشته بود. امام آن کتاب را مطالعه فرموده و انتقادات خودشان را در حاشیه آن نوشتند و به دیگر دوستان دستور دادند تا کتاب مذکور را نقد بکنند.
[[page 229]]