شرایط زندگی و کار در اوقات مختلف در آلمان آن دوران، یعنی در سال های دهه 60 و 70 میلادی به کلی با امروز متفاوت بود. به مجرد آن که به اداره کاریابی سازمان (امور صنفی دانشجویان) مراجعه می کردیم، پیشنهادات مختلف برای انواع اشتغالات فراوان بود. به عنوان مثال اگر خواهان چند ساعات کار در همان روز بودیم، بسیار اتفاق
[[page 40]]
[[page 41]]
[[page 42]]
می افتاد که خانواده ای به یک نفر برای نگهداری طفل یا کودک خردسالشان در ساعات معینی از شب نیاز داشتند. پدر و مادر می بایست به یک میهمانی یا تئاتر یا جای دیگری می رفتند و از ساعت مثلاً 9 شب باید کسی از کودک آنهاکه به خواب رفته بود مراقبت می کرد. از این نوع اشتغالات برای من زیاد پیش می آمد. یا مثلاً رستورانی برای کار در آشپزخانه در ساعات آخر شب نیاز به فرد یا افرادی داشت که به شست وشوی ظرف بپردازد. این کار به خصوص برای پاره ای از رستورانها و هتل ها که گهگاه میهمانی های خاص داشتند و ظرفیت پرسنلی آنها کفایت نمی کرد، از دانشجویان و افراد خواهان این نوع کارها استفاده می کردند.
نوع دیگر از کار دراز مدت، توزیع روزنامه به منازل در ساعات اولیه بامداد بود، که در ازاء توزیع هر شماره روزنامه 10 یا 15 فنیگ (معادل سانتیم) می پرداختند.
به عنوان دانشجوی رشته شیمی مدتی نیز در تعطیلات میان ترمها در کارخانه بزرگ بایر که در شهر لورکوزن، در 70 کیلومتری شهر آخن قرار داشت کار می کردم. در یکی
[[page 43]]

[[page 44]]
[[page 45]]
[[page 46]]
از این دفعات متجاوز از دو ماه و نیم در شهر لورکوزن اطاقی اجاره کردم تا بتوانم با کار حدود 12 تا 14 ساعات روزانه، مبالغ قابل توجهی پسنداز کنم. در روز آخر به حسابداری مراجعه کرده و کارمزد دو ماه و نیمه خود را دریافت کردم. مبلغی در حدود چهار هزار مارک بود. در آن روزها در بخش تولید پیریدین کار می کردم. این دارو بوی بسیار تیز و زننده ای داشت. در حسابداری، مامور پرداخت به من گفت که: حتی موهای سرم به شدت بوی زننده پیریدین می دهد. لذا دوباره به حمام رفته و با شامپوی مخصوص به شست وشوی موهایم پرداختم. هنگامی که لباس پوشیده و عازم خروج بودم متوجه شدم که تمام پول و حقوق دریافتی ام به سرقت رفته است، و به طوری که
[[page 47]]دوباره به حسابداری مراجعه کرده و برای پول قطار تا آخن چهل مارک از آنان قرض گرفتم. البته به یک کارگر ایتالیایی که در آن لحظه در حمام بود شک و گمان می بردم ولی راهی برای اثبات ادعای خود نداشتم. به هر حال با این خاطره تلخ و زحمات بر باد رفته دو ماه و نیم و جیب خالی تر از پیش، ترم تحصیلی را شروع کردم.
[[page 48]]