فصل سوم : گفتگـو

مراسم تدفین و ترحیم دکتر شریعتی در دمشق و بیروت

کد : 89804 | تاریخ : 16/08/1395

‏حتماً شنیده‌اید که برای انتقال جنازه دکتر به زینبیه‏‎ ‎‏(ع) و همچنین مراسم هفتم و چهلم ‏‎ ‎‏دکتر در لبنان، دایی‌جان سنگ تمام گذاشتند. بد نیست بدانید که بعد از اعلام وفات ‏‎ ‎‏دکتر، رژیم گذشته ورق را ناگهان برگرداند و در نظر داشت با تجلیل و احترام خاصی ‏‎ ‎‏جنازه دکتر را به ایران بیاورد. این مطلب را در متن و فحوای روزنامه‌های آن روز ایران ‏‎ ‎‏می‌توان دید. در واقع می‌خواست رژیم وانمود کند که او مورد قبول و حمایت نظام ‏‎ ‎‏است. بلکه تاثیر کلام او را در جوانان و انقلابیون از بین ببرد. در لندن هم سفارت ایران ‏‎ ‎‏درخواست کرده بود جنازه را تحویل بگیرد. و به عنوان متولی یک ایرانی که در آنجا ‏‎ ‎‏فوت کرده است وارد کار شود. اقدامات ما هم می‌رفت تا بی‌ثمر شود که با احسان ‏‎ ‎‏فرزند دکتر که در آمریکا بود توانستیم ارتباط برقرار کنیم. خوشبختانه او در همان ‏‎ ‎‏روز‌ها وارد 18 سالگی شده بود. قرار شد تلگرافی به پزشک قانونی لندن مخابره کرده و ‏‎ ‎‏از آنها بخواهد تا آمدن او جنازه را در سردخانه نگاه دارند و به کسی تحویل ندهند. ‏

‏ابتدا تلاش ما این بود که جنازه را به نجف ببریم ولی رژیم عراق را برادران ما در عراق ‏‎ ‎‏خصوصا آقای دعایی نتوانستند راضی کنند و آنها نمی‌خواستند با شاه روابطشان را تیره ‏‎ ‎
‎[[page 47]]‎‏کنند. لذا با آ قای صدر تماس گرفتیم، ایشان گفتند به سوریه بیایید و همینطور هم شد ‏‎ ‎‏که داستانش مفصل است و در بخش دیگر به تفصیل آن پرداخته‌ام.‏

‎[[page 48]]‎

انتهای پیام /*