یک دفعه به داییجان گفته بود: «آقای صدر! این حرفهایی که شما میزنید، من جز از شما و از آقای بهشتی، از هیچ فرد دیگری نشنیدهام! چرا حوزه این حرفها را
[[page 121]]نمیزند؟». داییجان هم گفته بودند: «آقای بهشتی محصول حوزه نیست. امثال آقای بهشتی، شاید در ایران به سه یا چهار نفر هم نرسند».
ایشان وقتی که در جلسات انجمنهای اسلامی حضور مییافتند، اگر در مسائل اعتقادی مورد سوال قرار میگرفتند، مبنای کارشان اینطور نبود که صرفاً به سوال جواب دهند، بلکه سعی میکردند چنان دریچهای را به رویمان بازکنند، که خود ما بتوانیم پاسخ این سوال و دیگر سوالات مشابهمان را پیدا کنیم. یادم هست یکی از جلسات خیلی پر بار ما در مورد مبحث جبر و اختیار بود. از ایشان دعوت شده بود که در اینباره صحبت کنند. این جلسه در مسجد شهر آخن برگزار گردید. جلسه ساعت 6 یا 7 بعد از ظهر شروع شد و تا نزدیکیهای اذان صبح ادامه یافت. یکی از نکات جالب آن بود که ایشان هنوز کاملاً سرحال بودند و باز آمادگی ادامه بحث و پاسخگویی به سوالات را داشتند! این باید در مقاطع بعد از جنگ ژوئن 1967 باشد. در همان سفری بود که به واتیکان رفتند و با پاپ ملاقات کردند. ایشان در ملاقات با پاپ از مواضع واتیکان در رابطه با مساله خاورمیانه و فلسطین گله کرده بودند. دقیقاً یادم هست که از آنجا به الجزایر رفتند و در بازگشت از آنجا مجدداً جلسه دیگری برایشان گذاشتیم. باز یادم هست که در این جلسه از نتایج مباحث کنگره الجزایر و از شخصی بنام تهامی در الجزایر صحبت کردند و بعد به سوالات ما درباره اوضاع شمال آفریقا و خاورمیانه پاسخ گفتند. مطلب به این دلیل در ذهنم هست که هنوز تعبیر ایشان را در رابطه با موضع دنیا نسبت به اسرائیل به یاد دارم. ایشان درباره ملت فلسطین میگفتند: «کار به جایی رسیده است که یک ملت مظلوم و آواره باید با چنگ و دندان به دنیا بقبولاند، که بایداجازه داشته باشد لااقل «آخ» بگوید!». این تعبیر ایشان را من هیچ وقت از یاد نمیبرم! یعنی ملتی آواره و مظلوم باید با چنگ و دندان تلاش کند تا لااقل دنیا به او این مشروعیت را بدهد که «آخ» بگوید!… و تازه این حق را هم از او سلب میکنند و به این آخگوها تروریست میگویند.
[[page 122]]
[[page 123]]
[[page 124]]