اجازه دهید درباره رابطه امام صدر با نهضت فلسطین خاطرهای نقل کنم. یک شب آقای صدر میهمان داشتند، من و دکتر چمران نزد آنها نشسته بودیم. آقای صدر را برای کار مهمیبه دفترشان خواستند، ایشان رفت و وقتی از دفتر کارش پایین آمد. خیلی برافروخته بود. ما را دعوت کردند تا با هم به جایی رویم. سوار ماشین شدیم. در بین راه گفتند پیش یاسر عرفات میرویم، مشکلی پیش آمده و میخواهد فوراً دیداری با من داشته باشد و مشورت کند. از حفاظتهای مختلف گذشتیم و وارد دفتر کار عرفات شدیم. او دستش به کمرش بود و در اتاق قدم میزد. جلو آمد و استقبال کرد. با یک حالت پریشان به آقای صدر گفت: مولانا بگو که ما چه کار کنیم؟ آقای صدر گفت چه شده است؟ عرفات گفت: شما مرتب به من سفارش میکنید که سکوت کنم، تحمل کنم، اما یک هدیهای برای من فرستادهاند. به گوشه اتاقش رفتیم، یک کارتن کادو شده خیلی زیبا بود درون آن را که نگاه کردیم، سر یک بچه فلسطینی شش ماهه درون یک چفیه خونی بود که از طرف فالانژهای مسیحی لبنان به عنوان هدیه برای عرفات
[[page 145]]
[[page 146]]
[[page 147]]
فرستاده شده بود. عرفات گفت من به مادر این کودک و فلسطینیهایی که به خونخواهی قیام میکنند، چه بگویم؟
[[page 148]]