عدهای سوریه را ملامت میکردند که اهمال میکند و به این جنگ خانمانسوز داخلی خاتمه نمیدهد، میخواستند که سوریه قدرت جنگی بیشتری وارد کند و اطراف را وادار به سکوت و آرامش کند، صاعقه، سازمان فدایی وابسته به سوریه نیز سخت طرفدار دخالت نظامیسوریه بود. امام موسی با اینکه با تداخل سیاسی سوریه موافقت کامل داشت ولی با برخورد نظامیسوریه و مقاومت مخالف بود و سوریه را از اینکار به شدت برحذر میداشت. اما ارتش سوریه وارد لبنان شد و قسمتی به شمال و قسمت دیگر سرازیر جنوب شد و قسمت سوم نیز رهسپار بیروت گردید. از طرف احزاب چپ و مقاومت شعارهای تند ضد سوریه داده میشد ولی بیشتر حمل بر جنگ اعصاب
[[page 349]]و مبارزه تبلیغاتی میگردید... تا اینکه قسمتی از تانکهای سوری، برای عبور به بیروت از راه جنوبی، وارد صیدا شد. صیدا که احزاب چپ و گروههای مقاومت در آنجا قدرتی دارند، ابتدا از نیروهای سوری استقبال کردند و یک جیپ ارتش لبنان عربی در جلوی تانک آنها به مرکز شهر آمد و گویی هیچ اثری از جنگ نبود، اما در وسط شهر نیروهای چپ کمین کرده بودند و دفعتاً تانکهای سوری را هدف بازوکا قرار دادند. بیش از 50 نفر افسر و سرباز سوری کشته شدند و عده زیادی بدون جنگ تسلیم گردیدند، حتی افسری حساس در وسط شهر با هفتتیر خودکشی کرد و تقریباً نصف تانکها و کامیونهای سوری به آتش انفجار سوخت و منظرهای تاثرآور و وحشتناک به وجود آورد. آن قسمت از نیروهای سوری که از راه دمشق مستقیماً عازم بیروت بودند در گردنه «ظهرالبیدر» با نیروهای مقاومت و احزاب چپ روبهرو شدند. جنگ درگرفت و بهترین افسران و رزمندگان مقاومت به خاک افتادند و ارتش سوری بر بزرگترین مرتفعات شرق بیروت تسلط یافت و تا صوفر و بحمدون به پیش راند.
[[page 350]]