فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

جرقۀ منبر

کد : 91609 | تاریخ : 16/08/1395

‏حادثه ای را که من هیچ وقت فراموش نمی کنم در روز آخر مهر 1356 اتفاق افتاد. من ‏‎ ‎
‎[[page 35]]‎‏در کنار منبر نشسته بودم که امام تشریف آورد و طبق روزهای قبل پنج دقیقه پای منبر ‏‎ ‎‏نشست و بعد بالای منبر تشریف برد و مشغول تدریس شد. هنوز اوایل درس بود که ‏‎ ‎‏یک مرتبه صدای مهیبی از زیر منبر بلند شد. صدای جرقه هایی مانند رعد و برق، طولی ‏‎ ‎‏نکشید که صدا تکرار شد و من فوری دسته سیم های برق دستگاه بلندگو و ضبط را‏‎ ‎‏بیرون کشیدم. سیم ها آتش گرفت، دسته سیم ها در حالی که شعله می کشید ‏‎ ‎‏در دست من بود. روکش سیم ها که می سوخت و به تدریج پایین می ریخت یک وقت ‏‎ ‎‏من متوجه شدم حصیر نایلونی زیر پایم می سوزد. با همان دستی که در آتش می سوخت نشستم و با دست دیگر و با عبا آتش را خاموش کردم. امام چند دقیقه از منبر پایین آمد و مرا نظاره می کرد، بالاخره آتش خاموش شد. امام بالای منبر نشست و خطاب به من فرمود: اذیت که نشدید؟ عرض کردم: خیر. چون عبای من مقداری آسیب دیده بود امام پس از پایان درس به حاج آقای رضوانی دستور داد عبای دیگری برای من تهیه کنند. این جریان روز قبل از شهادت حاج آقا مصطفی اتفاق افتاد. این خاطره بسیار تلخی بود که هر وقت در ذهنم خطور می کند سخت مرا آزار می دهد.‏

[[page 36]]

انتهای پیام /*