فصل سوم : خاطرات آیت الله محمد رضا رحمت

آماده کردن قبر

کد : 91632 | تاریخ : 16/08/1395

‏وقتی جنازه را در جامعة النجف گذاشتیم تا فردا از مسجد بهبهانی تشییع کنند، شب ‏‎ ‎‏برای آماده کردن قبر به اتفاق آشیخ حسینعلی انصاری و آشیخ محمود محمدی که در ‏‎ ‎‏دفتر استفتاء امام بود و دو سه نفر قبرکن حضور داشتیم. کسی که می خواست سرداب ‏‎ ‎‏را (در آنجا قبرها به شکل سرداب و زیر زمین است) آماده کند پایین رفت و بعد بیرون ‏‎ ‎‏آمد و اشاره به عکس پدر بنی صدر کرد و گفت: جنازه وی سالم است و یک ‏‎ ‎‏عقیق یمانی بزرگ دارد. هر چه گفتم که بگذار ما برویم ببینیم، او نگذاشت. آشیخ ‏‎ ‎‏حسینعلی انصاری اصفهانی خیلی سمج بود، هر چه قدر اصرار کرد برود و ببیند او ‏‎ ‎‏گفت: نه حرام است. آقای انصاری گفت: برای شما حرام نیست برای من حرام است؟ ‏‎ ‎‏خلاصه آخرش نگذاشت. البته آن ها منتظر بودند که ما خسته شویم و برویم تا آن ها آن ‏‎ ‎‏انگشتر عقیق را بردارند. ما هم اصرار داشتیم هر چه زودتر قبر را آماده نمایند. بالاخره ‏‎ ‎‏یکی از آن ها پایین داخل سرداب رفت دومی هم به عنوان کمک به وی پایین ‏‎ ‎‏رفت. البته آن دو نفر لباس نداشتند، سومی با لباس داخل ورودی سرداب ایستاد ‏‎ ‎‏آن ها انگشتر را دست به دست دادند تا سومی آن را در جیبش گذاشت و بالا آمد و ‏‎ ‎‏رفت. بعد قبر را برای فردا آماده کردند که جنازه حاج آقا مصطفی را در آنجا دفن کنند. ‏


‎[[page 64]]‎‏فردا جنازه تشییع و دفن شد. شب که امام به حرم تشریف آورد پس از زیارت برای ‏‎ ‎‏خواندن فاتحه سر قبر حاج آقا مصطفی آمد و ابتدا برای مرحوم کمپانی و بعد برای ‏‎ ‎‏پسرشان فاتحه خواند. من دقیقا یادم نیست که یک حزب ‏‏قرآن‏‏ هم خواند یا نه. بعد ‏‎ ‎‏بلند شد. وقتی وی هر شب از حرم تشریف می آورد رسمشان این بود که وقتی از حرم ‏‎ ‎‏بیرون می آمد جلوی در مقبره مرحوم مقدس اردبیلی چند لحظه می ایستاد و فاتحه ‏‎ ‎‏می خواند.‏

‎[[page 65]]‎

انتهای پیام /*