فصل چهارم
خاطرات
آیت الله سید محمد سجادی
[[page 87]]
[[page 88]]
اینجانب سید محمد سجادی عطا آبادی در سال 1326 ﻫ.ش در یک خانواده روحانی و مستضعف در اصفهان متولد شدم. پدر بزرگوارم روحانی و اهل منبر و روضه خوان است؛ در اصفهان طلبگی را شروع کردم و بعد به قم و نجف اشرف، مشرف گردیدم.
از وقتی که در اصفهان طلبه بودم و نام حضرت امام و صحبت هایشان به گوشم رسید، عاشق امام شدم و البته فعالیت هایی هم داشتم. بعد از تبعید حضرت امام امدم قم و بالاخره تصمیم گرفتم که به نجف اشرف مشرف شوم؛ استخاره کردم این آیه آمد که:
ولقد کرمنا بنی ادم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا.
اتفاقا هم در بر حرکت کردم و هم در بحر؛ از طریق اهواز از آب گذشتیم و وقت نماز مغرب بود که رسیدم به نجف. در مدرسه آیت الله بروجردی(ره) که خیلی به صحن حرم مطهر نزدیک است و حضرت امام به تقاضای طلاب نماز مغرب و عشا را در آنجا اقامه می کردند، به نماز امام رسیدم. بعد از اقامه نماز، حضرت امام حسب معمول همه شب، نیم ساعت جلسه عمومی داشتند که می نشستند و هر کسی کاری یا سوالی داشت، مراجعه می کرد. جلسه ای عمومی بود و همه می توانستند به خدمت امام برسند ولی در عین حال به حسب جوی که در نجف حاکم بود و دشمنان قسم خورده
[[page 89]]اسلام متحد شده بودند که امام را منزوی کنند و جو رعب و ترس هم وجود داشت، اکثر اوقات دور حضرت امام خلوت بود و تنها عده انگشت شماری آنجا می آمدند که البته در ماه مبارک رمضان کمی شلوغ تر می شد. یک عده هم از زائرین می ترسیدند که رفت و آمدشان دردسر درست کند، علی ای حال عوامل زیادی دست به دست هم داده بود و نمی گذاشت که مردم و طلبه ها به حضور امام شرفیاب شوند. عده ای از دوستان که از جان گذشته بودند، از این حرف ها نمی ترسیدند و مرتب به محضر امام رفت و آمد می کردند. من هم کم کم بر اثر این رفت و آمدها آشنا شدم و البته حضرت امام لطف و محبتشان به همه زیاد بود و به دوستانی که آنجا جمع می شدند، زیادتر.
[[page 90]]