حصر منزل امام شدیدتر شد. ایشان هم، درس و نماز را تعطیل کردند و به مدت پانزده روز از منزل خارج نشدند. بالاخره آن بزرگوار به وسیله حاج احمد آقا به ما پیغام دادند که میخواهم از عراق به کویت بروم و از آنجا نیز به یک کشور اسلامی خواهم رفت. ترتیب حرکت مرا بدهید.
[[page 128]]روزی که آن حضرت میخواستند از عراق به کویت حرکت کنند من نیز همراهشان بودم. وقتی که ما را به کویت راه ندادند به فرودگاه بغداد رفتیم. امام در آنجا فرمودند: شما میخواستید به کویت بیایید حالا دیگر خودتان را زحمت ندهید.
عرض کردم: آقا حالا دیگر اسم من جزو همراهان شما به ساواک و اطلاعات عراق منعکس شده است. من چه باشم و چه نباشم، آن لیست کار خودش را میکند. بنابراین اجازه بدهید در خدمت شما باشم.
امام فرمودند: باشد.
[[page 129]]