فصل ششم : خاطرات آقای محمد تقی متقی

نظم ، تعبد و عرفان امام

کد : 91687 | تاریخ : 16/08/1395

‏امام شخصی متعبد بودند و به امور عبادی اهمیت می دادند. ایشان معنویتی خاص ‏‎ ‎‏داشتند و به ادعیه، بخصوص مناجات شعبانیه بسیار سفارش می فرمودند و مستحبات ‏‎ ‎‏ماه های رجب و شعبان و رمضان را کاملا به جای می آوردند. ایشان با سخنان و ‏‎ ‎‏تعبیرات عرفانی، روح آدمی را تغییر می دادند. ایشان بسیار صاحب خصال بودند. اصلا‏‎ ‎‏شوخی نمی کردند و در مجالس ساکت می نشستند. البته برخوردهایی لطیف، عارفانه و گاهی هم مختصر تبسمی داشتند. اگر کسی سوال می کرد، خیلی مختصر و با دو کلمه پاسخ می فرمودند. در بیت بعضی از آقایان عده ای جمع شده و می گفتند و می خندیدند اما در منزل آقا چنین مسائلی نبود. چنان که در آن اوایل، حاج آقا لنکرانی ـ که ‏‎ ‎‏هم ردیف آقای خویی بود ـ در بیت حضرت امام آمد و سعی کرد با مطالب شیرین ‏‎ ‎‏ایشان را بخنداند، اما امام خیلی تحویل نگرفتند. به طور کلی در جلساتی که آقا حضور ‏‎ ‎‏داشتند کسی به خود اجازه شوخی و غیبت نمی داد. البته کاملا مطالبی ظریف و لطیف ‏‎ ‎‏آورده می شد، چنان که یک بار بنده در خدمت شان عرض کردم که: اگر 60 نفر مسکین ‏‎ ‎‏و مریض باشند و طعام داده شوند و هر کدام آن ها با سه قاشق سیر بشوند! آیا فرد ‏‎ ‎‏طعام دهنده بری الذّمه می شود یا نه؟‏

‏امام تبسمی کرده و فرمودند: اگر شما 60 نفر چنین مریض و مسکین را پیدا بکنی ‏‎ ‎‏اشکال ندارد. آن بزرگوار بسیار پر هیبت و اخلاقیات‏‏ ‏‏شان شبیه ائمه علیهم‏‏ ‏‏السلام بود. در ‏‎ ‎‏تایید این سخن همین بس که یک روزی امام ‏‏تحریرالوسیله‏‏ را به من دادند تا برای آقای ‏‎ ‎‏مرندی ـ که از مراجع و هم ردیف آقای خویی بود ـ ببرم. وقتی که به خدمت ایشان ‏‎ ‎‏رسیدم با احترام بلند شده و دو دستی ‏‏تحریرالوسیله‏‏ را از من گرفتند و سپس فرمودند: ‏‎ ‎‏بعد از ائمه علیهم‏‏ ‏‏السلام فردی که الگو باشد و هیبت، اخلاق، عرفان و عظمت ان ها را‏‎ ‎‏داشته باشد، تنها خمینی است و کس دیگری نیست. من مرجعی با وقارتر از ایشان ‏‎ ‎‏ندیده‏‏ ‏‏ام.‏

‏یک وقتی امام اعلامیه‏‏ ‏‏ای را دادند تا به عربی ترجمه شود. وقتی که ترجمه را‏‎ ‎‏خدمت‏‏ ‏‏شان بردم، آن را خوانده و با تشر فرمودند: این را کی ترجمه کرده است؟ گفتم: ‏‎ ‎
‎[[page 139]]‎‏آقای سید مرتضی تبریزی. فرمودند: از ایشان بعید است چرا این نکته را جا انداخته ‏‎ ‎‏است؟‏

‏همه کارهای آن بزرگوار بر نظم استوار بود. درست سر ساعت 5 / 2 در حرم وارد ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏شدند و ساعت 3 از آنجا خارج می‏‏ ‏‏گردیدند. خاطره جالبی در این زمینه دارم؛ روزی ‏‎ ‎‏گروهی زنجانی و آذربایجانی برای عزاداری به نجف آمده بودند. آن ها می‏‏ ‏‏خواستند آقا‏‎ ‎‏را زیارت کنند. من به آن ها اطلاع دادم که چه ساعتی امام در حرم می‏‏ ‏‏آیند. نزدیک‏‏ ‏‏های ‏‎ ‎‏ساعت 5 / 2 بود که شیخ نوحه می‏‏ ‏‏خواند و آن ها سینه می‏‏ ‏‏زدند. یکی از آن ها به شیخ ‏‎ ‎‏اشاره می‏‏ ‏‏کرد که تمام کن، حالا وقت می‏‏ ‏‏گذرد و نمی‏‏ ‏‏توانیم آقای خمینی را ببینیم. اما او توجه نمی‏‏ ‏‏کرد و به نوحه‏‏ ‏‏سرایی ادامه می‏‏ ‏‏داد. درست سر ساعت 5 / 2 بود که آقا وارد حرم شدند. در این لحظه یک نفر از میان جمعیت با صدای بلند گفت: خمینی گَلدی، ‏‎ ‎‏یعنی خمینی آمد و همه سینه‏‏ ‏‏زنی را رها کرده و به سوی امام دویدند.‏

‏امام حتی در جریان شهادت حاج آقا مصطفی نیز، برنامه‏‏ ‏‏های خود را دقیقا ادامه ‏‎ ‎‏دادند. عده‏‏ ‏‏ای از آقایان و نجفی‏‏ ‏‏ها می‏‏ ‏‏گفتند: خمینی متکبر و مغرور است، چرا در فوت ‏‎ ‎‏آقای حکیم و دیگران برای تشییع جنازه در صحن نرفته است. اما در میان حیرت ‏‎ ‎‏ناظرین ان بزرگوار جنازه فرزندشان را به اندازه دیگران تشییع کردند. این بود که ‏‎ ‎‏خیلی‏‏ ‏‏ها به آقا ایمان آوردند و فهمیدند که کارهای ایشان از روی هوی و هوس نیست. ‏‎ ‎‏امام پس از تشییع فرزند به منزل مراجعه کرده و به مطالعه پرداختند و من خود شاهد ‏‎ ‎‏بودم که 12 صفحه از کتابی را که در دست داشتند، مطالعه فرمودند.‏

‏همه امورات ایشان براساس نظم و دقت بود. به طور منظم درس هر روز را‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏نوشتند و سر ساعت درِ ملاقات باز و بسته می‏‏ ‏‏شد. با سرعت تمام به وسیله ‏‏قرآن‏‎ ‎‏استخاره می‏‏ ‏‏کردند و با جواب، خوب یا بد، متقاضیان را پاسخ می‏‏ ‏‏فرمودند.‏

‎[[page 140]]‎

انتهای پیام /*