حضرت امام هیچگاه دنبال خودنمایی و شخصیتتراشی نبودند. نمونهاش را هم در قم و هم در نجف دیدهام. در قم قبل از اینکه انقلاب شروع شود همه میدانند که امام از درس برمیگشتند و میخواستند به منزل بروند اگر یکی از آقایان سوالی داشت پاسخ میگفتند و پس از آن میفرمودند اگر سوالی ندارید بفرمایید یعنی میخواهم تنها بروم. اجازه نمیدادند که کسی پشت سرشان حرکت کند که مبادا یک وقت احساس غروری به ایشان دست بدهد. اما وقتی که نهضت شروع شد و ایشان مشخصه نهضت شدند هنگامی که امام از درس مسجد اعظم بیرون آمدند و وارد صحن مسجد اعظم شدند، شاید حدود 200 طلبه اطراف ایشان را احاطه کرده بودند و طلبهها دایرهوار در این
[[page 213]]صحن ایستاده بودند و آرام پشت سر ایشان حرکت میکردند؛ در این صحنه حضرت امام برای اینکه عظمت انقلاب را نشان بدهد از ویژگی قبلی خود دست کشیدند و نسبت به همراهی کردن طلاب هیچی نگفتند.
در نجف ـ گاهی اوقات که میرفتیم کربلا ـ یادم هست ایرانیها میآمدند پشت سر ایشان نماز بخوانند. بخصوص در کربلا من خوب به یاد دارم؛ ایشان از بالای پلههای پشتبام میآمدند پایین و وقتی از حیاط میخواستند بروند بیرون به آقای فرقانی میگفتند مردم را ـ که در حیاط خانه منتظر همراهی کردن ایشان بودند ـ نگه دارد تا ایشان تنها برود و آقای فرقانی هم دستانش را این طرف و آن طرف در میگذاشت و میایستاد تا امام برود بعد در را رها میکرد و خودش میرفت و با این تواضع ایشان در بهشت زهرا فرمود: من به پشتیبانی این مردم توی دهن این دولت میزنم. در زندگی ایشان هر جا که احساس غروری میخواست برایشان ایجاد شود ایشان اجازه نمیداد این حالت به وجود آید.
حضرت امام گاهی به دیدار علما میرفت البته تنها هم میرفت. من حدسم این است که شاید میخواستند کمکی به آقایان بکنند و نمیخواستند کسی این را بفهمد. یک روز من و آقایان فرقانی و قدیری داشتیم همراه امام میرفتیم. علامه امینی بیمار و در منزلش بستری بود. امام به منزل ایشان رسیدند در زدند. در را که باز کردند امام پرسیدند آقا تشریف دارند؟ و به محض شنیدن جواب مثبت، ایشان رفت تو و بلافاصله چرخشی زد و قبل از اینکه آقای فرقانی ـ و به تبع ایشان ما ـ بتوانیم برویم تو، امام در را فوری بستند و ما ماندیم بیرون. البته من حدسم این است که شاید امام مطلبی را میخواستند عنوان کنند و یا کمکی بنمایند و نمیخواستند کسی بفهمد، زیرا ایشان مجموع جهات اخلاقی را همیشه مراعات میکردند.
در امور عبادی و زیارتی ایشان نظم و برنامهریزی دقیقی داشتند که هیچ وقت وقفهای در آن حاصل نمیشد. حرم رفتن سر ساعت بود،قرآن خواندن ـ روزی10 جزء ـ سر ساعت (صبح و ظهر و عصر) بود. مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف میکرد که امام چند جور قرآن را قرائت میکند، برخی اوقات ما ـ و حتی من ـ حق نداریم جلو برویم
[[page 214]]زیرا امام توی یک حالت خاص خودش است. در واقع با کلمات خدا عشق میکرد. یعنی وقتی قرآن را باز میکرد انگار که در محضر خداست انگار که با خدا داره حرف میزنه، یعنی هیچ چیز دیگری حالیش نبود و این قرآن خواندن برای ایشان اهمیت بسزایی داشت. من در پاریس یادم هست، توی آن هتلی که بودیم ایشان عبا را کنار گذاشتند و پس از اقامه دو رکعت نماز، قرآن را باز کردند و شروع به خواندن کردند. ساعت قرآن خواندنشان مشخص بود. وقتی میگویند: المومن کیس «مومن ]زیرک[ و عاقل است» منظور مومنی است که همیشه از وقتش خوب استفاده میکند و از فرصتها بهرهبرداری صحیح میکند. من میتوانم قسم بخورم ایشان طی 13 سالی که نجف بود از کسانی که 50 سال در این شهر بودند بیشتر بهره برد، چون بیشتر به حرم رفت. ایشان هر شب به حرم میرفت در حالی که بعضی از آقایان ـ حتی مراجع تقلید ـ میگفتند مگر ما اینجا برای حرم رفتن آمدیم بلکه ما برای تحصیل آمدیم. ولی ایشان هر شب حرم رفت و هر شب زیارت کرد و دعایش را خواند. ادبی که ایشان در زیارت داشت و من هم در کربلا و هم در نجف دیدم که هیچ وقت از بالای سر امیرالمومنین(ع) رد نشدند، هیچ کس هم این صحنه را ندیده است. در کربلا هم از پایین امام حسین(ع) رد نشد، چون پایین پای حضرت قبر شهدا است و ایشان ـ بر خلاف دیگران ـ این کار را انجام نمیداد. ایشان از در وارد میشد و مستقیم میآمد برای زیارت حضرت امام حسین(ع) و پس از قرائت فاتحه میرفت پشت سر قبر شهدا و زیارت و فاتحه میخواند و همان مسیر را بر میگشت. در نجف هم پس از ورود از در پایین پای امیرالمومنین(ع) دست چپ میرفتند.
جلوی روی حضرت زیارت میخواندند و بر میگشتند و میرفتند بالای سر حضرت آنجا مینشستند و زیارت و دعا و نماز میخواندند و از همان راه باز میگشتند. این ادب را من ندیدم که کس دیگری رعایت کند. امام هر شب زیارت جامعه را میخواند و دعای امینالله را هر شب ایستاده میخواند و در زیارت هیچ وقت خودنمایی نکرد، مثلا خودش را به حالتی بزند. شما ندیدید که ایشان حتی یک بار تسبیح به دست بگیرد.
[[page 215]]دهه محرم که میشد، امام روزها ـ ساعت 8 تا 9 صبح ـ هم حرم میرفتند. در حرم بالای سر حضرت زیارت عاشورا میخواندند، شبها هم میرفتند. در ماه رمضان یادم نیست فکر میکنم روزها میرفتند.
در ماه رمضان، ما شبها ملاقات داشتیم و در شب درس و بحث بود. نمیشد آن را تعطیل کرد. ایشان به جای نیم ساعت، یک ساعت در بیرونی منزل مینشست و علما میآمدند. من شنیدهام که ایشان در نمازِ شبهای ماه رمضان یک بار هم قرآن را دوره میکند.
[[page 216]]