کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با دکتر قادری

کد : 91893 | تاریخ : 24/07/1395

‏دکتر قادری‏

‏دیدگاه و الگوی مطلوب در تحلیل و تبیین نهضت عاشورا‏

‏جایگاه مسائل ویژه امامت در تبیین نهضت‏

‏به نهضت می توان از منظر علم و عصمت امام یا به گونه ای دیگر نگاه کرد. در وهلۀ اول یک نکته مهم است: تا زمانی که خود ائمه در قید حیات بودند می شد با توجه به عصمت و علم امام مسائل را توجیه کرد، ولی بعد از حیات ائمه به عقیدۀ من، افکار و رفتار ایشان به هر میزان که قابل تبدیل به الگوهای قابل تاسی در رابطه با آدمها باشد، قابلیت اتکا دارد. البته آن مسائلی که صرفاً به خود امامت بر می گردد به زعم من محدود به دورۀ خاصی می شود و حاصل آن بعد امامت، به جز دورۀ خاص خودش، می تواند ایجاد یک پشتوانۀ اعتقادی و باوری برای مردم و پشتوانه ای برای آن میزان از رفتارها و یا گفتارهایی باشد که می شود آنها را برای زمانهای بعد صورت بندی کرد.‏

‏تبیین انسانی و جهانی از نهضت عاشورا‏

‏نکته دومی که می خواهم به آن اشاره کنم اینکه نهضت عاشورا در زمان خودش با توجه به شرایطی که جامعۀ مسلمین داشت، یک امر داخلی بود؛ درست است که بعداً می توانیم به عنوان یکی از شاخصهای حرکت انسانی و الگوهای رفتاری در کل تاریخ بشر از آن نام ببریم، اما در زمانۀ خود یک رویداد داخلی بود؛ به این تعبیر که جامعۀ اسلامی، جامعه کاملاً گسترده و پهناوری بود که بخش اعظمی از سرزمینهای مسکونی عصر خود را در بر می گرفت، با این وجود نهضت عاشورا در واقع یک امر بسیار مهم، ولی داخلی بود، داخلی با توجه به این نکته که جامعه اسلامی، خود متن اصلی تمدن و نیروی محرکه آن دوران بود، ولی با گذشت زمان بویژه پیدایش تمدن غرب و حاشیه ای شدن کل سرزمینهای اسلامی، نهضت عاشورا عملاً تبدیل به نهضتی مربوط به یک مردم بومی که در رابطه با ‏


‎[[page 187]]‎‏اعتقاد خاصی هستند شد. امروزه اگر دوباره بخواهیم به نهضت عاشورا بپردازیم نیاز بر این است تا جدای از آن استعمال و کاربرد داخلیش، عناصری را از نهضت استنباط و استخراج کنیم که بتواند وارد تبادل و تعاطی با جریانها و محورهای اندیشه و تفکر غرب و اصولاً کل اندیشه بشری شود. من فکر می کنم در این قسمت کار نشده و آن قسمت اول را هم من به آن اشاره کردم.‏

‏توجه به بعد پیام رسانی نهضت عاشورا و استخراج و تعمیم پیامهای آن‏

‏نکته سومی که باز به شکل کلی به آن می پردازم اینکه نهضت عاشورا عمدتاً برای ما یک نهضت حماسی است و کمتر آن بعد پیامرسانیش مورد توجه واقع شده است؛ اینکه چگونه می توان موادی از این پیام استخراج کرد که به کار امروز مردم، مسلمین و احیاناً غیر مسلمین در سطح اروپا، آمریکا و سایر نقاط دنیا بیاید. اینها بخشهایی است که ما آن را به غفلت سپری کرده ایم و یا کمتر به آنها پرداخته ایم. به قسمت دوم و سوم به این خاطر کمتر پرداخته شده که گفتیم تمدن و جامعه ما در گذشته، یک تمدن و جامعه اصلی بوده و ما در متن قضایا بوده ایم؛ از اینرو سایر نقاط دنیا برایمان چندان اهمیتی نداشته است، ولی امروزه که تبدیل به حاشیه شده ایم استخراج کردن و تعمیم دادن این پیام کار بسیار مشکل و مهمی خواهد بود.‏

‏در یک دسته بندی کلی از آرای متفکران و محققان در تحلیل حادثه عاشورا، می توان به دو دیدگاه دست یافت: دیدگاه اول، دیدگاه کسانی است که از منظر الهی و ماورایی و با استفاده از علم و عصمت امام به تبیین ماجرا پرداخته اند و دیدگاه دوم که عمدتاً نگرش متاخرین است به تحلیلهای عقلانی و بشری روی آورده است. منظر برگزیده شما در تحلیل داستان کربلا کدام است و اصولاً از موضع معرفت شناختی آیا لازم است که میان این دو نگرش وجه جمعی به عمل آید و اگر آری، این وجه جمع چگونه است؟‏


‎[[page 188]]‎

‏منظرهای گوناگون در تبیین عاشورا متناسب با مخاطبان گوناگون‏

‏من فکر می کنم پاسخ سوال شما به نوع مخاطبینی که می خواهید این پیام را برایشان توجیه کنید بستگی دارد. اگر مخاطب شما غیر مسلمان باشد قطعاً آن منظر اوّل چندان کاربرد و کارآیی نخواهد داشت؛ یعنی شما نمی توانید از منظر امامت حرکت و قول و فعلی را برای آنها تبیین کنید. آنجاست که من باز تاکید می کنم که باید نکاتی استخراج شود که گسترده کاربرد آن اندیشه بشر باشد. اگر شما بخواهید برای اهل سنت این قضیه را تبیین و توجیه کنید، باز آن منظر اول (که دلائل آن روشن است) قدرت پاسخگویی و تبیین را نخواهد داشت، چرا که در نزد اهل سنت منزلت امام به عنوان سبط پیامبر و خاندان حضرت رسول و به عنوان یکی از افراد شاخص زمان پذیرفته شده است و با منظر امامت خیلی تفاوت دارد. تنها این پرسش می ماند که برای شیعیان باید چگونه تبیین کنیم؛ یعنی به عقیدۀ من تعیین مخاطبها مهم است که ببینیم با چه کسی می خواهیم صحبت کنیم تا از منظر مناسب با او سخن بگوییم. ‏

‏ضرورت دیدگاه انسانی به نهضت عاشورا برای شناخت ابعاد و پیامهای انسانی آن‏

‏در رابطه با شیعیان به زعم من منظر اول منظر تائید شده ای است؛ یعنی الگوی باوری و اعتقادی شیعیان طبعاً متکی بر منظر اوّل می باشد، ولی منظر اول صرفاً می تواند نقش ایجاد اطمینان و ایجاد آن زمینۀ لازم تائید کنندگی برای منظر دوم را داشته باشد. من فکر می کنم که اگر ما این دو دیدگاه را به سلسله مراتبی در اصل حادثه تبدیل کنیم، یعنی هیچگونه منافاتی نبینیم میان اینکه امام عملی را بر اساس علم امامت انجام دهد و در عین حال، یک روی آن به عالم انسانها، طبیعت، تاریخ، مسلمین، و ... باشد، در این صورت بخشی که به ما بر می گردد، قسمتی که ما مخاطب آن هستیم، باید بتواند شکل بندیهای طبیعی و عقلانی خود را بیابد. به صرف آن روی اول قضیه نمی توان این شکل بندیها را استخراج نمود. اگر تنها به بعد اول و روی اول قضیه اکتفا شود، عملاً نهضت عاشورا به یک نهضت کاملاًً شاذ و نادر و سپری شده در زمانۀ خودش تبدیل می شود و صرفاً بخشی از پیشینۀ تاریخ و فرهنگ ما را تشکیل می دهد (در اینجا «ما» را به عنوان شیعیان به کار ‏


‎[[page 189]]‎‏می برم). علم امامت می تواند متکایی برای اندیشه هایی باشد که از آن رویداد استخراج می کنیم و به آن بها می دهیم. اگر به رفتار و سیره امام به عنوان یک الگو برای مثلاً توزیع قدرت در جامعه نگریسته شود بناگزیر باید به این منظر دوم اهمیت داده شود. اگر چنین نشود امامت در یک طیف عاطفی و احساسی و البته اعتقادی باقی می ماند (اعتقادی نه به مفهوم فکری که بخواهید به آن شکل بندی یا ‏‎Formation‎‏ بدهید). دیگر اینکه تفاسیر آن اصطلاحاً خیلی حالت ویژه به خود می گیرد، یعنی تفاسیر خاص خودش می شود، نمی توانید تعمیمش بدهید و در واقع مشکلات روز آمد خودتان را با آن حل کنید. به عقیدۀ من مانعی وجود ندارد که آن منظر اوّل حفظ شود ولی در مورد آن روی دیگر قضیه که مخاطبش ما آدمها هستیم، منظر دوم را به کار گیریم و تحلیل از منظر دوم است که برای جامعه کاربرد گسترده دارد. تحلیل اول به عقیدۀ من، صرفاً می تواند یک ذخیره و یک پشتوانه برای پیوند و ارتباط مردم با یکدیگر باشد ولی از جنبه کاربردی راهگشایشان نخواهد بود.‏

‏به نظر می رسد شما در اینجا نیز بر اساس همان دیدگاهی که در مقالۀتان مطرح کرده اید به اعتبار مخاطبان، فلسفه و انگیزۀ نهضت عاشورا را تبیین می کنید. حال به اعتبار خود جریان و عناصر و مقتضیات درونی آن برداشت شما از قیام امام چیست و انگیزه و اهداف آن را چگونه تحلیل می کنید؟‏

‏البته سوال شما مفروضی را دربردارد؛ وقتی شما می گویید «امام»، خواه ناخواه می خواهید از این مفروض حرکت کنید و این مفروض را تعمیم دهید. من فکر می کنم که امام حرکتی را که می خواست انجام دهد، در واقع بر اساس تحلیل و جمع بندی آن بعد عقلانی و چهرۀ انسانی و بشری و طبیعی ایشان بود، ولی اگر می خواست یک منظر صرفاً امامتی به معنای غیرقابل دسترس و غیرقابل الگو بودن (به این تعبیر امامت را در نظر دارم) داشته باشد، اصلاً نیازی به خیلی از مسائل و مطالب نبود. نوع مشورتهایی که صورت می گرفت، نوع استدلالهایی که امام در موارد مختلف بکار می برد، نوع رد و طعنی ‏


‎[[page 190]]‎‏که بر یزید زده می شد، مواضعی که بر جایگاه خاندان حضرت رسول تاکید می نمود، اشاراتی که به امر به معروف و نهی از منکر می کرد و ... به عقیدۀ من، اینها همه مخاطبهای انسانی و عمومی جامعه را در برمی گیرد. حادثه عاشورا صرفاً یک قضیه ماورایی، یعنی یک هدف و یک پیام و یک سروش غیبی و کاملاً رازگونه نبود که امام مکلف به انجام ماموریتی شده باشد که با انجام آن، کار پایان گرفته باشد. نمی خواهم بگویم آن حالت سروش غیبی را نمی شود با بعد انسانی قصه جمع نمود. می خواهم بگویم سروش غیبی صرفاً می تواند پشتوانه آن چیزی باشد که برای من بشخصه اهمیت دارد. برای من یا برای جامعه امروز این مهم است که به عنوان مثال آن الگوهای رفتاری امر به معروف و نهی از منکر را تا چه حد می توان در چارچوبهای مشخص صورت بندی کرد به طوری که در جامعه امروز کاربرد داشته باشد. من فکر می کنم که امام در واقع با این محرکها به حرکت در می آمده است.‏

‏حرکت امام(ع) حرکتی انسانی بر مبنای شناخت تحلیلی از شرایط عصر خویش‏

‏مایلم به یک نکته اشاره کنم: زمانی که ما بخواهیم نهضت امام را حتی از این منظر دوم مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم هیچگاه فراموش نمی کنیم که امامتی پشت سر قضیه نهفته است؛ در حالی که اگر بخواهیم بر اساس تاریخ حرکت کنیم؛ یعنی آن چیزهایی که علناً و آشکارا، نه بر اساس باور و الگوی مردمی و در محافل خاصی که شیعیان از آن متاثر باشند، گفته شده است و آنها را به عنوان مرجع و سند در نظر بگیریم، آن زمان می توانیم ببینیم که امام از مجموع وضعیت روزگار خودش تحلیل به دست دارد و بر اساس آن تحلیل حرکت می کند. بر این منظر دوم نکته دیگری را اضافه کنم و آن اینکه حرکت آدمها به روانشناسی فردی آنها خیلی مربوط و متکی می باشد. اگر اشتباه نکنم این نکته را مرحوم مطهری هم زمانی به عنوان تمایزی که شما می توانید میان فرضاً امام حسن و امام حسین بیابید طرح می کرد. این را هم می توان بر آن مجموعۀ دلایل افزود؛ به تعبیر دیگر امام با آن روان شناسی فردی و انگیزه های فردی خود تحلیلی از قضایا داشت. وقتی می فرماید من نمی توانم یزید شرابخوار را در مسند خلافت ببینم، به زعم من این از یکسو به آن وضعیت بیرونی باز ‏


‎[[page 191]]‎‏می گردد؛ به اینکه وظیفه یک مسلمان در باب نهاد حکومت و هدایت جامعه مسلمین چیست؛ و از سوی دیگر به همین روانشناسی فردی و سائقهای شخصی امام باز می گردد. حال اگر روی جنبۀ امامت تاکید کنید. خواه ناخواه استدلال طبیعی شما تحت الشعاع امامت قرار می گیرد و به شما اجازه استنباط و استخراج شکل بندیهای لازم را نمی دهد. البته امام حتی از دیدگاه اهل سنت جزء برگزیدگان جامعه خود می باشد. حتی معاویه در وصیتی که برای یزید به جا می گذارد، یزید را از چهار نفر پرهیز می دهد. به عقیده من روانشناسی این چهار نفر را معاویه خیلی خوب بیان می کند، یعنی در توصیه ای که معاویه برای یزید برجای می گذارد خصوصیات روانی و ذهنی چهار مدعی احتمالی خلافت یعنی حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر را بر می شمارد که در نوع خود تحلیل دقیق و جالبی است. به هرحال امام یکی از شخصیتهای، حتی از دیدگاه اهل سنت، برجسته بوده است که می توانسته عهده دار مسند خلافت باشد.‏

‏من عقیده ام بر این است که امام با دید بشری این کار را صورت داد و این حرکت را در پیش گرفت. این دید بشری اصلاً منکر قائل شدن به یک حالت فرا روانی برای حرکت امام نیست(البته تعبیر را تسامح به کار بردم). مثلاً خوابی که ایشان در آن پیامبر را دید یا در آن مسئله وداع، اینها را نباید ما خیلی در قالب امامت ببریم، من فکر می کنم اینها به روان شخصی حضرت امام مربوط است. گفتم که من اصطلاح فراروان را با تسامح به کار می برم. مسئله فراروان امروز پدیدۀ کمابیش ثابت شده ای است که حتی در غرب هم بر روی آن بحث و گفتگو می کنند. به این خاطر به این پدیده اشاره کردم که هم بعضی نکات راجع به آمدن پیامبر به خواب ایشان و هم پاره ای نکات دیگر را می تواند توضیح دهد. یک نکته برای من جالب است و آن اینکه در بعضی  از اخبار آن طرف قضیه هم ذکر شده که یزید نیز متقابلاً خواب می بیند که یک جوی خون است و نمی تواند از آن بگذرد، مگر اینکه اول عبیدالله بگذرد و او به دنبالش می گذرد. البته خواب رحمانی با خواب غیر رحمانی متفاوت است، ولی آن هم یک پدیدۀ فراروانی است. شما در دوران مشروطه می بینید که مثلاً شیخ فضل الله نوری برای حرکت خود به یک خواب استناد می کند. آیت الله نائینی نیز حرکت ‏


‎[[page 192]]‎‏خویش را به یک خواب مستند می کند. هر دو به پدیده ای از این قبیل تاکید می کنند.‏

‏در واقع می توان گفت که شما مسئله عصمت و علم امام را به نحوی به همین پدیده به اصطلاح فراروان بر می گردانید و آن را به عنوان امری که امام را از سایرین مجزا کرده و او را در مقولۀ دیگری غیر از آدمیان قرار دهد نمی دانید؟‏

‏جایگاه امامت و ضرورت صورت بندی عقلانی نهضت‏

‏من در واقع می خواهم که رفتار و حالات ائمه، بویژه در اینجا امام حسین، را بتوان به گونه ای مستقل(با تاکیدی که بر آن اضافه خواهم کرد) از باور رسمی و اعتقاد عمومی شیعیان تجزیه و تحلیل کرد، نه بر مبنای باور شیعیان. البته تحلیل من یک عیب دارد و یک حسن؛ عیبش این است که در نهایت ممکن است در بعضی از برداشتها و تفاسیر، خود قضیه امامت و علم و عصمت امام تحت الشعاع قرار بگیرد و عملاً موضوعیت خود را از دست بدهد و به تعبیر شما در این تحلیل منحل شود. حسن آن این است که می تواند خطابش به ما انسانهای عادی باشد و ما آن را مورد توجه و تحلیل قرار داده و درک و فهمی از آن داشته باشیم. به زعم من چنانکه قبلاً هم اشاره کردم، در باور رسمی شیعیان امامت می تواند به عنوان یک پشتوانۀ اعتقادی مطرح باشد ولی اگر از رفتارها و حرکت های ائمه بخواهیم برداشت اختصاصی و ویژه امام نداشته باشیم- مثل بعضی از موارد مربوط به پیامبر که یک امر کاملاً خاص و تنها راجع به خود پیامبر است- و آنها را به الگو تبدیل کنیم، ناگزیریم که با تعقل این حرکات را صورت بندی کرده و  از آنها تبیینی به دست دهیم.‏

‏روش بایسته تحقیق در نهضت عاشورا‏

‏از دیدگاه روش شناختی، برای شناخت حادثه عاشورا چه الگو و روشی را پیشنهاد می کنید که بتواند همه ابعاد و لایه های این رویداد را در تحقیق لحاظ کند و شناختی همه جانبه از آن به دست دهد؟‏


‎[[page 193]]‎

‏نارسایی روش واحد در تحقیق فراگیر از همه ابعاد عاشورا‏

‏من فکر نمی کنم ما بتوانیم متد و روشی که پاسخگوی تمامی ابعاد باشد، داشته باشیم. البته این هست که نسبت به مقتضیات و نیازمندی های هر زمان در جامعه گرایشات خاصی پیدا می شود، اما مشکل بتوان روشی یافت که همه این دیدگاه ها و منظرها را در خود داشته باشد و روشن کننده تمامی ابعاد و زوایا باشد. مهم این است که یک بعد خیلی تحت الشعاع قسمت دیگر قرار نگیرد و زمینه و فرصتی فراهم شود که افراد مختلف بتوانند درباره زوایای گوناگون آن بیندیشند.‏

‏در واقع می فرمایید که نیازهای ما اصل الگوی تحقیق را برای ما تعیین می کند؟‏

‏من فکر می کنم این طور باشد. البته بعضی از متفکرین ممکن است خیلی متفنّنانه و برای خودشان تحقیق کنند، ولی وقتی شما با جامعه و با توده ها و عامه مردم سروکار دارید اینجاست که باید ببینید چه قسمتهایی بیشتر باید مورد اهمیت و توجه قرار گیرد.‏

‎ ‎

‎[[page 194]]‎

انتهای پیام /*