کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا

مصاحبه با آیت الله مکارم

کد : 91915 | تاریخ : 24/07/1395

‏آیةالله مکارم‏

‏اگر یک نگاه کلی به حادثه عاشورا بیاندازیم و به ریشه های تاریخی آن در عصر پیغمبر اکرم باز گردیم، پاسخ بسیاری از سوالاتی که دربارۀ نهضت عاشورا مطرح است برای ما روشن می شود.‏

‏مراحل رویارویی دشمنان اسلام با پیامبر اکرم(ص)‏

‏ما معتقدیم که دشمنان پیغمبر اکرم در چند مرحله با پیغمبر برخورد کردند. مرحلۀ اول برخوردشان با بی اعتنایی بود که می گفتند: محمد حرفهایی راجع به اسلام و خدا و مبارزه با بتها می زند، اعتنا نکنید، خاموش می شود و ماجرا خود به خود تمام می شود. بعد دیدند که دعوت روز به روز گسترش می یابد. در مرحلۀ دوم با تمسخر و استهزا برخورد کردند (در قرآن مجید هم این مراحل ذکر شده است). باز دیدند این شیوه هم تاثیر ندارد و برنامه با قوت پیش می رود و در میان مردم نفوذ می کند. در مرحلۀ سوم به پیامبر بر چسب دیوانگی و جنون و مسائلی از این قبیل زدند. باز دیدند که این شیوه هم موثر واقع نشد. در مرحلۀ چهارم برخوردها را جدی کردند و تصمیم گرفتند مسلمانان را مورد محاصره قرار دهند، محاصرۀ اجتماعی و اقتصادی، و داستان شعب ابی طالب و امثال آن را به وجود آوردند. باز دیدند این نهضت و قیام متوقف نشده و در حال نیرومند شدن است. در مرحلۀ پنجم به آن شدند که نهضت را در نطفه خفه کنند داستان لیلة المبیت و محاصره خانه پیغمبر و کشتن ایشان را طرح ریزی کردند که پیغمبر به موقع حرکت کرد و به سوی مدینه آمد و ماجرای هجرت واقع شد. هنگامی که پیغمبر به مدینه آمد، در مدینه حکومت اسلامی برپا کرد. دشمنان دیدند که قیام گسترده تر شد؛ این بود که در مرحلۀ ششم و برای خاموش کردن نور اسلام متوسل به زور شدند و برخوردهای مسلحانه شدیدی روی داد. جنگهای اسلام یکی بعد از دیگری پیش آمد که آنها نیز باعث قوت و قدرت اسلام شد و دشمن مرحله به مرحله‏


‎[[page 65]]‎‏ عقب نشینی کرد تا سرانجام زمان فتح مکه بزرگترین پایگاه دشمن فرا رسید. مرکز کفر سقوط کرد و اسلام تمام جزیرة العرب را گرفت و دشمنان شکست خوردند و به موضع انفعالی افتادند.‏

‏شکست دشمنان اسلام در مقابله رویاروی و آغاز مبارزۀ مخفی‏

‏از اینجا بود که مرحلۀ هفتم، یعنی مبارزه زیرزمینی آغاز شد و دشمن ستیز غیر علنی را در پیش گرفت و مسئله نفاق و منافقان در این زمان بود که قوت گرفت و چون دیگر آنها نمی توانستند به طور آشکار در صحنه باشند، مبارزه را تبدیل به مبارزۀ مخفی کردند و تا آخر عمر پیغمبر اکرم مبارزات پنهان خود را ادامه دادند و دائماً انتظار رحلت پیامبر را می کشیدند تا از لانه هایشان بیرون آمده و بین مسلمانان شکاف ایجاد کنند و هر آنچه را که پیغمبر اسلام بنا کرده بود، در هم بریزند.‏

‏گسترش و رشد جریان نفاق بعد از پیامبر(ص)‏

‏بعد از پیغمبر اکرم منافقان و رسوبات عصر جاهلیت فعالیت مهم خود را شروع کردند که در عصر خلفا ماجرای مفصلی دارد. داستان ابوسفیان معروف است که در اواخر عمر نابینا شده بود. یک روز در مجلس بنی امیه سوال می کند اغیاری در میان شما نیست؟ سخنی دارم که می خواهم فقط به شما بگویم. گفتند: نه نیست. گفت: ‏یا بنی امیه تلقفوها تلقف الکرة فو الذی یحلف به ابوسفیان ما من جنة و لا نار‏؛ای بنی امیه برخیزید و گوی خلافت را بربائید! قسم به بتهایی که ابوسفیان به آنها اعتقاد دارد و سوگند یاد می کند نه بهشتی در کار است و نه جهنمی!‏

‏جریان نفاق بر مسند زمامداری جامعه اسلامی‏

‏به این ترتیب حزب منافقان و بازماندگان عصر کفر و شرک و الحاد در پرده حرف هایشان را زدند و کارهایشان را شروع کردند و آن قدر تلاش کردند تا بر مسند خلافت پیامبر تکیه زدند؛ یعنی درست فرزند همین ابوسفیان به نام خلیفة رسول الله بر جای پیغمبر نشست و برنامۀ ضد انقلاب با قوت و قدرت شروع شد. داستانی ابن ابی الحدید از زبان یکی از یاران معاویه نقل می کند که یک بار از دربار معاویه آمد و ناراحت بود؛ در جواب‏


‎[[page 66]]‎‏ پسرش که علت را جویا شد گفت: امروز مطلبی شنیدم که دیگر برای من قابل تحمل نیست و آن این است که من به معاویه گفتم حال که تو پیروز شده ای و بر مسند قدرت نشسته ای، دیگر به بنی هاشم و مسلمانان فشار نیاور. معاویه گفت: اشتباه می کنی من کاری نکردم. هم اکنون نام محمد بعد از نام خداوند هر صبح و شام بر ماذنه ها برده می شود، ولی اگر من بمیرم هیچکس نامی از من نمی برد. خلیفۀ اول از دنیا رفت اسمش محو شد. خلیفۀ دوم و سوم هم همینطور، من هم اگر بروم نامم محو می شود. من می خواهم که نام او دفن شود. دفناً دفناً.‏

‏صراحت و پرده دری جناح نفاق در عصر یزید‏

‏درعصر یزید، مسائل بی پرده تر می شود. یزید با صراحت کامل می گوید: اسلام و قرآن و پیغمبر... اینها همه اش شوخی بود؛ بهانه های خلافت و حکومت بر مردم بود. حال که قدرت به دست ما رسیده، باید انتقام جنگ بدر و احد و... را بگیریم و تمام ورقها برگردد.‏

‏نهضت عاشورا حرکتی به انگیزه نجات اسلام از خطر روزافزون مسخ و نابودی‏

‏اگر ما ریشه های تاریخی را به طور تفصیل در تمام این مراحل هفتگانه بررسی کنیم، فلسفۀ اصلی نهضت عاشورا مشخص می شود. امام حسین دید که مسلمانها به خواب فرو رفته اند؛ پسر و نوۀ ابوسفیان، دشمنان شمارۀ یک اسلام بر مسند پیغمبر تکیه زده اند و تمام مهاجرین و انصار را هم از صحنه خارج کرده اند و همان باقیمانده ها و رسوبات جاهلیت بر سر کار آمده اند و مقدمات کاملاً برای عقب نشینی و محو کامل اسلام و احیای سنتهای جاهلی آماده شده است. اینکه یزید تا چه اندازه موفق به انجام این کار می شد و تا چه اندازه نمی شد، بحث دیگری است، اما به هر حال هدف اصلی او طبق قراین و شواهد تاریخی این بود. در اینجا امام حسین می بیند که باید اسلام را نجات دهد و مرحلۀ هفتم یعنی قیام منافقین را در هم بشکند و این دو راه دارد: 1- قیام مسلحانه کند و آنها را نابود سازد 2- قیام کند- ولو این که بداند کشته می شود- تا آنها را افشا نماید و مسلمانهای خواب زده را بیدار کند و به آنها هشدار دهد که همه چیزتان در حال بر باد رفتن است و سیلاب همه را می برد. اینها دشمنان قدیمی اسلام اند و آمده اند تا همه چیز را به آتش کشند و نابود سازند. ‏


‎[[page 67]]‎‏اینها بازمانده های منافقان و بت پرستان جاهلیت هستند و هدفشان انتقام گرفتن از اسلام و پیامبر اسلام است. امام حسین راه اول را شروع کرد که اگر نشد راه دوم را ادامه دهد.‏

‏نقش بیدارگرانه، حرکت آفرین و الگوبخش عاشورا در جهان اسلام‏

‏حادثه کربلا یک شوک قوی بود که بر پیکر تمام جهان اسلام وارد شد و مایه بیداری مسلمین گردید. یک افشاگری شگفت بود که در تمام محیط اسلام پراکنده شد. به همین دلیل بعد از حادثۀ کربلا تمام قیامهایی که بر ضد خلفای جور صورت گرفت، به نوعی با عاشورا ارتباط داشت: قیام مختار، قیام توابین، حتی قیام ابومسلم و بنی عباس هم به نام دفاع از اهل بیت بود و به نحوی ارتباط به اهل بیت و کربلا داشت. تمام قیامها ، همان طور که در تواریخ شیعه و سنی آمده است به عنوان «الرضا لآل محمد» واقع شده است. شعار قیام بنی عباس «الرضا لآل محمد» بوده است. شعار قیامهای زید، توابین و مختار هم «الرضا لآل محمد» بوده است. از اینجا معلوم می شود که حادثۀ کربلا جهان اسلام را تکان داد و بیدار کرد و به مسلمانها هشدار داد که خطر عظیمی موجودیت اسلام را تهدید می کند و به همین دلیل مسلمانها بعد از واقعه قیامهایی را یکی پس از دیگری شروع کردند که به سقوط حکومت بنی امیه منتهی شد و نه تنها بنی امیه سقوط کرد، بلکه آثار آنها نیز محو و نابود شد و حتی در پایتخت آنها که شام بود نگذاشتند آثاری از بنی امیه باقی بماند و الآن که به شام می رویم در شام آثاری از آنها دیده نمی شود.‏

‏اگر این مجموعه را در نظر بگیریم و آن را دقیقاً تحلیل کنیم فلسفۀ قیام امام حسین در بعد مذهبی، اجتماعی، و سیاسی روشن می شود. اینها مربوط به گذشتۀ تاریخ اسلام است. آیندۀ تاریخ اسلام را هم باید بر آن عطف کنیم، یعنی هرگاه مسلمانها در شرایط مشابهی قرار گرفتند باید همان مسیری را که امام حسین در پیش گرفت دنبال کنند و قدم جای پای رهبر آزادگان جهان بگذارند.‏

‏در یک قیام کامل و تمام عیار مهمترین مسئله، انقلاب فکری و تحول فرهنگی مردم است. ریشۀ اصلی قیام همین است کما اینکه قیام پیغمبر هم از تحول فرهنگی و انقلاب فکری آغاز شد. انقلاب سیاسی و نظامی وقتی با ارزش است که بر پایۀ انقلاب فکری بنا‏


‎[[page 68]]‎‏ شده باشد والّا اگر از پایگاه فکری تهی باشد سرنوشت آن مثل بعضی از مراحل انقلاب فلسطینیان می شود که پشتوانۀ فرهنگی نداشت و لذا به سازش انجامید. اگر قیام آنها ریشه اسلامی و فرهنگی داشت هرگز با دشمن، همان دشمنی که دائماً آنها را تحقیر می کند و پایبند به تعهدات خود نیست سازش نمی کردند. بنابراین آیندۀ اسلام باید عطف به گذشته شود و در همه مراحل و مقاطع از کربلا الگو بگیرد و به عقیدۀ من اینکه در حدیث معروف نبوی آمده است: ‏ان لقتل الحسین(ع) حرارةً فی قلوب المومنین لا تبرد ابداً‏؛ شهادت امام حسین شعله ای در دلهای مومنان افروخته است که تا ابد این شعله خاموش نمی شود، بر اساس همین تحلیلی است که مطرح کردم. عاشورا واقعاً الگویی برای تمام تاریخ شد و گذشته و آینده اش را به هم پیوند داد. اگر در آن حدیث معروف می خوانیم:‏ حسین منّی و انا من حسین‏، اینها همه بر اساس این تحلیل قابل بررسی است و اینکه باز در احادیث اسلامی داریم که عاشورا را همیشه زنده نگهدارید و بر آن گریه کنید؛ فلسفۀ گریه هم اینجا روشن می شود. گریه کردن بر حادثۀ کربلا در واقع پیوندی است با مکتب جاودانۀ امام حسین. این گریه تنها گریه بر آن عاشورا نیست، بلکه گریه بر تمام عاشوراهاست؛ گریه بر جور و ستم بنی امیۀ تنها نیست، گریه بر جور و ستم همه بنی امیه ها در طول تاریخ است. هرگاه این مسائل تبیین شود نه بر گریه اش کسی ایراد می کند و نه احیای عاشورا مورد سوال قرار می گیرد و نه این اشکال مطرح می شود که چرا امام حسین خودش را به کشتن داد. همۀ اینها بر اثر غفلت از تحلیل واقعی عاشورا و پیوند آن با تاریخ گذشته و آینده اسلام است.‏


‎[[page 69]]‎

‎[[page 70]]‎

انتهای پیام /*