تحلیلی بر مقاله دکتر خاقانی
احمد ماجد
ضمن تشکر از جناب آقای دکتر خاقانی که در مقالۀ خود با بررسی موضوع به روش علمی، اطلاعات گرانبهایی در اختیار شرکت کنندگان محترم قرار داد، برخی از اشکالات روش شناختی بحث را در دو بخش متذکر می شوم:
نخست، در باب روش شناسی و نحوۀ به کارگیری برخی واژه هاست که معمولاً در مقالات علمی و آکادمیک به کار نمی روند، چرا که چنین واژه هایی به منزله حکم دادن و داوری است، در حالی که بحث ایشان، آن مقدار که به عینیتها و واقعیتها توجه دارد، به حکم دادن و قضاوت کردن دربارۀ موضوع توجه نداشته است؛ اما کاربرد این واژه ها، آنچنان است که در بعضی موارد، به مرحلۀ «قذف» و متهم کردن ملاصدرا به «شرک» رسیده و در برخی دیگر، عبارات نامتناسبی را مانند «مواردی که در دو مکتب، بر حق بوده است» یا «به جوّ حقیقت نزدیک شد» و دیگر عباراتی که با حال و هوای بحث علمی سازگاری ندارد به کار برده است.
نکتۀ دیگر، عدم پایبندی به ذکر دقیق عبارات شاهد مثال، است که در برخی موارد، تغییراتی در آنها داده شده؛ ولی این نکته را یادآوری
[[page 177]]نکرده است. مانند موارد 1، 4 و 7 که عباراتی را از امام و ملاصدرا آورده، اما به تغییراتی که در آنها ایجاد گردیده، اشاره نکرده است.
از طرفی، در بحث علم از دیدگاه ملاصدرا، عباراتی را به عنوان شاهد مثال، از نامه های عرفانی امام آورده است در حالی که این شاهد مثال، ارتباطی با موضوع مورد بحث ندارد.
همچنین دکتر خاقانی در بحث خود گفته است که ملاصدرا، در آخرین کتاب خود یعنی شواهد ربوبیه، روش و دیدگاه خود را درباره وجود واحد، تغییر داده است. سپس ایشان به کتاب دیگر ملاصدرا، یعنی اسفار اربعه بازگشته و آورده است: «ملاصدرا تا آخر عمر خود، بر این نکته تاکید داشت که عالم طبیعت و جسم، اتصالشان در جدایی، و وحدتشان بر مبنای کثرت قرار دارد».
در این باره، بهتر بود نویسندۀ محترم به گفتۀ ملاصدرا در کتاب شواهد ربوبیه اکتفا کرده و دیگر به کتاب اسفار رجوع نمی کرد؛ چرا که ملاصدرا در کتاب شواهد ربوبیه، فلسفۀ خود را به شکل کلی و نهایی مطرح کرده و برخی از گفتارهای پیشین خود را اصلاح کرده است و این کتاب از کتب مرجع در موضوع فلسفۀ ملاصدرا محسوب می شود.
اشکال دیگر در روش بحث دکتر خاقانی، آن است که ایشان در بیان نظریات حضرت امام، تنها به نامه های عرفانی ایشان اکتفا کرده است، در حالی که مطالب مطرح شده در این نامه ها، در واقع وصیتهای عرفانی امام است و نظریات امام در باب وجود و طبیعت، در کتب دیگر ایشان، به شکل عمیقتری مطرح شده است. همچنین در بحث ایشان، شخصیت امام و دیدگاه ایشان درباره طبیعت، به طور واضح تبیین نشده، در حالی که هدف این همایش در واقع همین بوده است.
[[page 178]] اینها مشکلات روش شناسی بحث بودند، اما درباره محتوای بحث، اشکال بعدی مطرح می شود:
دوم، دربارۀ اشکالات محتوایی است؛ از عبارات نویسنده اینطور برداشت می شود که فلاسفۀ مشائی، به اصالت وجود معتقد بودند و اشراقیان، به اصالت ماهیت گرایش داشتند، در حالی که این قضیه، تاپیش از زمان ملاصدرا به این شکل مطرح نشده بود و اصلاً به عنوان یک قضیه مستقل در اندیشه های فلسفی، دربارۀ آن بحثی به میان نیامده بود و پس از اثبات مفهوم حرکت جوهری بود که این بحث بدین شکل مطرح گردید. تمامی آنچه که در فلسفۀ مشاء می توان یافت، عباراتی است که تنها اشاره ای به این موضوع دارند و شاید صریحترین آنها، گفتۀ بهمنیار (شاگرد ابن سینا) باشد که عقیده داشت «وجود، حقیقتی است که در اعیان است و چگونه چنین حقیقتی می تواند در اعیان نباشد».
ضمناً در نوشته های اشراقیان نیز عباراتی به چشم می خورد که (برخلاف ادعای نویسنده مقاله) بر اصالت وجود دلالت دارد، چنانکه میرداماد آورده است: «وجود در اعیان، تحقق اصیل در جهان خارج از ذهن است».
نویسندۀ محترم، در مقالۀ خود به دوگانگیِ حاصل از اتحاد میان عالم و معلوم اشاره کرده و آن را موجب ایجاد دوگانگیهای خطرناکتری دانسته که نه تنها به جدا دانستن دنیا از آخرت و روح از بدن، بلکه موجب جدایی دین از سیاست و ماده از ملکوت می گردد. این گفتۀ دکتر خاقانی نیز قابل تامل است، چرا که مطابق نظر ملاصدرا:
[[page 179]] «هر معرفتی، اتحاد عالم و معلوم را با خود به همراه دارد حقیقت آن است که علم ما نسبت به چیزی، به مفهوم وجود تصویر یا تصوّری جداگانه از آن چیز در عقل ما نیست، بلکه ما وقتی نسبت به چیزی معرفت پیدا می کنیم، در واقع خود عقل، تصور آن چیز است و هر دو در حقیقتی واحد، با هم اتحاد دارند، یعنی انسان است که می شناسد. وجود انسان با معرفت معین می شود، همان گونه که آن چیز شناخته شده نیز به نوبۀ خود وجودش را از این شناخت کسب می کند.»
علامه طباطبائی(ره) نیز در توضیح این مطلب آورده اند:
«اتحاد عالم و معلوم، یک انتزاع مفهومی از عالم و معلوم است و با وجودی که «متحد» نامیده شده اند، در واقع «واحد» هستند».
ملاصدرا نیز در تبیین این نظریه نوشته است:
«... اگر چنین باشد، یعنی معقول بودنِ معقول، همان وجود عاقل و محسوس بودنِ محسوس، وجود جوهر حساس باشد، این امر مستلزم آن است که عاقلی همانند آن معقول و بدون اختلاف با آن وجود داشته باشد، زیرا اگر عاقل، وجودی جداگانه و معقول بالفعل نیز وجودی جدا داشته باشد، لازمۀ این امر، تحقق محال است.»
نکته دیگر آنکه نویسنده محترم، بخش شهود عرفانی را با ذکر کلامی از امام که در آن دنیا را مذمت کرده اند، آغاز نموده است. در حالی که امام، دنیا را به طور مطلق، مذمت نکرده اند، بلکه خودخواهی و خودبینی را که بر انسان تسلط پیدا می کند مورد نکوهش قرار داده اند و از نگاه امام،
[[page 180]]دنیای مادی مظهری از مظاهر جمال محبوب است و از ذات مقدس او جدا نیست.
[[page 181]]
[[page 182]]