همایش بزرگداشت یکصدمین سال میلاد امام خمینی (ره)

تحلیلی بر مقاله دکتر خاقانی

کد : 91934 | تاریخ : 24/07/1395

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

تحلیلی بر مقاله دکتر خاقانی

 احمد ماجد

‏ ‏

‏ضمن تشکر از جناب آقای دکتر خاقانی که در مقالۀ خود با بررسی‏‎ ‎‏موضوع به روش علمی، اطلاعات گرانبهایی در اختیار شرکت کنندگان‏‎ ‎‏محترم قرار داد، برخی از اشکالات روش شناختی بحث را در دو بخش‏‎ ‎‏متذکر می شوم:‏

‏     نخست، در باب روش شناسی و نحوۀ به کارگیری برخی واژه هاست‏‎ ‎‏که معمولاً در مقالات علمی و آکادمیک به کار نمی روند، چرا که چنین‏‎ ‎‏واژه هایی به منزله حکم دادن و داوری است، در حالی که بحث ایشان، آن‏‎ ‎‏مقدار که به عینیتها و واقعیتها توجه دارد، به حکم دادن و قضاوت کردن‏‎ ‎‏دربارۀ موضوع توجه نداشته است؛ اما کاربرد این واژه ها، آنچنان است که‏‎ ‎‏در بعضی موارد، به مرحلۀ «قذف» و متهم کردن ملاصدرا به «شرک»‏‎ ‎‏رسیده و در برخی دیگر، عبارات نامتناسبی را مانند «مواردی که در دو‏‎ ‎‏مکتب، بر حق بوده است» یا «به جوّ حقیقت نزدیک شد» و دیگر عباراتی‏‎ ‎‏که با حال و هوای بحث علمی سازگاری ندارد به کار برده است.‏

‏     نکتۀ دیگر، عدم پایبندی به ذکر دقیق عبارات شاهد مثال، است که در‏‎ ‎‏برخی موارد، تغییراتی در آنها داده شده؛ ولی این نکته را یادآوری‏
‎[[page 177]]‎‏نکرده است. مانند موارد 1، 4 و 7 که عباراتی را از امام و ملاصدرا آورده،‏‎ ‎‏اما به تغییراتی که در آنها ایجاد گردیده، اشاره نکرده است.‏

‏     از طرفی، در بحث علم از دیدگاه ملاصدرا، عباراتی را به عنوان شاهد‏‎ ‎‏مثال، از نامه های عرفانی امام آورده است در حالی که این شاهد مثال،‏‎ ‎‏ارتباطی با موضوع مورد بحث ندارد.‏

‏     همچنین دکتر خاقانی در بحث خود گفته است که ملاصدرا، در‏‎ ‎‏آخرین کتاب خود یعنی ‏‏شواهد ربوبیه‏‏، روش و دیدگاه خود را درباره وجود‏‎ ‎‏واحد، تغییر داده است. سپس ایشان به کتاب دیگر ملاصدرا، یعنی ‏‏اسفار‏‎ ‎‏اربعه‏‏ بازگشته و آورده است: «ملاصدرا تا آخر عمر خود، بر این نکته تاکید‏‎ ‎‏داشت که عالم طبیعت و جسم، اتصالشان در جدایی، و وحدتشان بر‏‎ ‎‏مبنای کثرت قرار دارد».‏

‏     در این باره، بهتر بود نویسندۀ محترم به گفتۀ ملاصدرا در کتاب ‏‏شواهد‏‎ ‎‏ربوبیه‏‏ اکتفا کرده و دیگر به کتاب ‏‏اسفار‏‏ رجوع نمی کرد؛ چرا که ملاصدرا در‏‎ ‎‏کتاب ‏‏شواهد ربوبیه‏‏، فلسفۀ خود را به شکل کلی و نهایی مطرح کرده و‏‎ ‎‏برخی از گفتارهای پیشین خود را اصلاح کرده است و این کتاب از کتب‏‎ ‎‏مرجع در موضوع فلسفۀ ملاصدرا محسوب می شود.‏

‏     اشکال دیگر در روش بحث دکتر خاقانی، آن است که ایشان در بیان‏‎ ‎‏نظریات حضرت امام، تنها به نامه های عرفانی ایشان اکتفا کرده است، در‏‎ ‎‏حالی که مطالب مطرح شده در این نامه ها، در واقع وصیتهای عرفانی امام‏‎ ‎‏است و نظریات امام در باب وجود و طبیعت، در کتب دیگر ایشان، به‏‎ ‎‏شکل عمیقتری مطرح شده است. همچنین در بحث ایشان، شخصیت‏‎ ‎‏امام و دیدگاه ایشان درباره طبیعت، به طور واضح تبیین نشده، در حالی که‏‎ ‎‏هدف این همایش در واقع همین بوده است.‏


‎[[page 178]]‎‏     اینها مشکلات روش شناسی بحث بودند، اما درباره محتوای بحث،‏‎ ‎‏اشکال بعدی مطرح می شود:‏

‏دوم، دربارۀ اشکالات محتوایی است؛ از عبارات نویسنده اینطور‏‎ ‎‏برداشت می شود که فلاسفۀ مشائی، به اصالت وجود معتقد بودند و‏‎ ‎‏اشراقیان، به اصالت ماهیت گرایش داشتند، در حالی که این قضیه، تاپیش‏‎ ‎‏از زمان ملاصدرا به این شکل مطرح نشده بود و اصلاً به عنوان یک قضیه‏‎ ‎‏مستقل در اندیشه های فلسفی، دربارۀ آن بحثی به میان نیامده بود و پس از‏‎ ‎‏اثبات مفهوم حرکت جوهری بود که این بحث بدین شکل مطرح گردید.‏‎ ‎‏تمامی آنچه که در فلسفۀ مشاء می توان یافت، عباراتی است که تنها‏‎ ‎‏اشاره ای به این موضوع دارند و شاید صریحترین آنها، گفتۀ بهمنیار‏‎ ‎‏(شاگرد ابن سینا) باشد که عقیده داشت «وجود، حقیقتی است که در‏‎ ‎‏اعیان است و چگونه چنین حقیقتی می تواند در اعیان نباشد».‏‎[1]‎

‏    ‏‏ضمناً در نوشته های اشراقیان نیز عباراتی به چشم می خورد که‏‎ ‎‏(برخلاف ادعای نویسنده مقاله) بر اصالت وجود دلالت دارد، چنانکه‏‎ ‎‏میرداماد آورده است: «وجود در اعیان، تحقق اصیل در جهان خارج از‏‎ ‎‏ذهن است».‏‎[2]‎

‏    ‏‏نویسندۀ محترم، در مقالۀ خود به دوگانگیِ حاصل از اتحاد میان عالم‏‎ ‎‏و معلوم اشاره کرده و آن را موجب ایجاد دوگانگیهای خطرناکتری دانسته‏‎ ‎‏که نه تنها به جدا دانستن دنیا از آخرت و روح از بدن، بلکه موجب جدایی‏‎ ‎‏دین از سیاست و ماده از ملکوت می گردد. این گفتۀ دکتر خاقانی نیز قابل‏‎ ‎‏تامل است، چرا که مطابق نظر ملاصدرا:‏


‎[[page 179]]‎‏     «هر معرفتی، اتحاد عالم و معلوم را با خود به همراه دارد حقیقت آن‏‎ ‎‏است که علم ما نسبت به چیزی، به مفهوم وجود تصویر یا تصوّری‏‎ ‎‏جداگانه از آن چیز در عقل ما نیست، بلکه ما وقتی نسبت به چیزی‏‎ ‎‏معرفت پیدا می کنیم، در واقع خود عقل، تصور آن چیز است و هر دو در‏‎ ‎‏حقیقتی واحد، با هم اتحاد دارند، یعنی انسان است که می شناسد. وجود‏‎ ‎‏انسان با معرفت معین می شود، همان گونه که آن چیز شناخته شده نیز به‏‎ ‎‏نوبۀ خود وجودش را از این شناخت کسب می کند.»‏‎[3]‎

‏    ‏‏علامه طباطبائی(ره) نیز در توضیح این مطلب آورده اند:‏

‏     «اتحاد عالم و معلوم، یک انتزاع مفهومی از عالم و معلوم است و با‏‎ ‎‏وجودی که «متحد» نامیده شده اند، در واقع «واحد» هستند».‏‎[4]‎

‏    ‏‏ملاصدرا نیز در تبیین این نظریه نوشته است:‏

‏     «... اگر چنین باشد، یعنی معقول بودنِ معقول، همان وجود عاقل و‏‎ ‎‏محسوس بودنِ محسوس، وجود جوهر حساس باشد، این امر مستلزم آن‏‎ ‎‏است که عاقلی همانند آن معقول و بدون اختلاف با آن وجود داشته‏‎ ‎‏باشد، زیرا اگر عاقل، وجودی جداگانه و معقول بالفعل نیز وجودی جدا‏‎ ‎‏داشته باشد، لازمۀ این امر، تحقق محال است.»‏‎[5]‎

‏    ‏‏نکته دیگر آنکه نویسنده محترم، بخش شهود عرفانی را با ذکر کلامی‏‎ ‎‏از امام که در آن دنیا را مذمت کرده اند، آغاز نموده است. در حالی که امام،‏‎ ‎‏دنیا را به طور مطلق، مذمت نکرده اند، بلکه خودخواهی و خودبینی را که‏‎ ‎‏بر انسان تسلط پیدا می کند مورد نکوهش قرار داده اند و از نگاه امام،‏
‎[[page 180]]‎‏دنیای مادی مظهری از مظاهر جمال محبوب است و از ذات مقدس او‏‎ ‎‏جدا نیست.‏


‎[[page 181]]‎

‎ ‎

‎[[page 182]]‎

  • )) بهمنیار؛ التحصیل؛ ص 286.
  • )) میرداماد؛ القبسات؛ ص 38.
  • )) نصر، سید حسین؛ دراسات اسلامیة؛ ص 112.
  • )) علامه طباطبائی؛ نهایة الحکمة؛ ج 2، ص 215.
  • )) رسالات فلسفی ملاصدرا؛ ص 73.

انتهای پیام /*