نقد و بررسی مقاله دکتر خاقانی
خانم انعام حیدورة
در بحث جناب آقای دکتر خاقانی مشاهده می کنیم که ایشان درباره ملاصدرا زود قضاوت کرده اند و اینطور حکم کرده اند که ملاصدرا، میان علم و وجود، موجود مجرد و موجود مادی و سرانجام میان دنیا و آخرت، جدایی قائل شده است، در حالی که صدرالمتالهین(ره) خود در باب علم و حجت در شرح اصول کافی آورده است:
«از طریق کسب علم و آگاهی است که صورتهای ظاهری به مفهوم، و محسوس به معقول تبدیل می شود و از راه علم است که نفس عاقله، از قوه به فعلیت درمی آید و وجود انسان، به وجودی اخروی تبدیل می گردد، در حالی که در ابتدا موجودی دنیوی بوده است.»
باید گفت کلام ملاصدرا در خصوص ماهیتهای ظلمانی، دارای دو جنبه است:
1. اگر سخن را از دید ذهن بررسی کنیم، درمی یابیم که گفتار ملاصدرا مستلزم جدایی میان مفهوم و مصداق است. این جدایی، یک جدایی مفهومی است و همین موجب ایجاد اشتباه در این مبحث شده است ـ اما علم از نظر ملاصدرا، وجودی ذاتاً بسیط است و مصداقی برای مفاهیم
[[page 171]]متعدد می باشد که از نظر معنا و مفهوم نمی تواند کثرت ذاتی یا اعتباری پیدا کند. صدرالمتالهین با بیان مفاهیم متعددی چون: معقول، مُدرک و فاعل، عقیده دارد که همۀ اینها گرچه از نظر مفهوم متفاوت هستند؛ اما همگی، موجوداتی دارای وجود واحد بسیط می باشند و جوهرۀ عقل که زائد بر ماهیت است، تنها ترکیبی عقلی از امکان، وجوب، ماهیت و وجود است.
نمی دانم دکتر خاقانی چگونه ملاصدرا را متهم کرده، که به جدایی حقیقی میان موجود مادی و موجود مجرد معتقد بوده است.
آیا عقل ـ که وجه تمایز میان انسان و دیگر موجودات است و به وسیلۀ آن، انسان می تواند علوم نظری را فراگیرد و زندگی خود را سامان دهد ـ در همۀ افراد بشر، به طور یکسان و برابر با آن جسم مادی تهی از کمال وجود دارد؟
اگر بگوییم جوهر عقلی مفارق، در میان همۀ مخلوقات به طور یکسان وجود دارد، پس انسان و سنگ، از نظر غریزه عقلی برابر خواهند بود و حیوان و جماد نیز با هم فرقی ندارند. پس همان طور که موجود زنده بر اثر غریزۀ خاصی که خداوند در نهاد او قرار داده، با جمادات تفاوت دارد، غیر انسان نیز نخواهد توانست آن علومی را که موجب تفاوت انسان با دیگر موجودات می شود، فراگیرد. البته روح انسان، قدرتی دارد که با تکیه بر آن، بدیهیات مقدماتی را نه با تفکر و مقایسه، بلکه با فطرت و سرشت خویش درک می کند و علوم اولیه را درمی یابد. ملاصدرا نیز میان صورت و معنا جدایی قائل نبوده و گفته است:
«صورت، با علم معنا می یابد ... چرا که علم عبارت است از دگرگونیها و حرکتهای جوهری ذاتی از مرحله ای به مرحلۀ دیگر، و از حالتی به
[[page 172]]حالت دیگر.»
2. وقتی دربارۀ طبیعت سخن می گوییم، می دانیم که هر نوع از انواع موجودات، هدفی دارند که برای رسیدن به آن هدف آفریده شده اند و به سوی آن در حرکت هستند؛ زیرا کمال آنها در آن هدف است. هدف از خلقت انسان نیز کامل شدن علم و بندگی اوست. از این رو، علم تنها به انسان اختصاص دارد و رستگاران کسانی هستند که در راه شناخت علوم حقیقی و سودمند ـ که نفس انسان را تا مرحلۀ رسیدن به عقل بالفعل به پیش می برد ـ بکوشند.
اما واماندگانی که به سوی هدف خلقت خویش گام برندارند، بر اثر این عارضه که آنها را از حرکت به سوی کمال باز می دارد، صورت و سیمای حقیقی خود را از دست می دهند.
همان طور که اشاره کردیم، اگر علمِ مختص به انسان را به دیگر موجودات جاندار و بیجان هم نسبت بدهیم، در حقیقت فطرتی را که خداوند، طبیعت اشیاء را بر اساس آن، و بر مبنای تفاوت میان انواع آفریده، منکر شده ایم.
بنابراین، علمی که در سایر مخلوقات وجود دارد، تجلی و پرتو وجود و نور خداوند متعال است که لازمۀ معرفت فطری است و تسبیح گفتن همۀ موجودات بر حسب مرتبۀ وجودی خود، از آن سرچشمه می گیرد؛ از این رو عالم با وجود اجزای کثیر خود، واحد است و علم و قدرت و حیات در آن جریان دارد و همه، یکپارچه و یکصدا به خضوع و تسبیح در برابر خداوند پرداخته و هر یک نماز و تسبیح خاص خود را می داند؛ بنابراین مرتبۀ ظهور و مرتبۀ وجود، هر دو به یک معنا مربوط می شوند و گرچه ظاهراً با هم اختلاف دارند، اما مفهومی واحد دارند که همان تجلی الهی
[[page 173]]حق است.
ملاصدرا(ره) معرفت داشتن اشیاء و تجلی حق در آنها را نفی نمی کند، بلکه عقیده دارد که هر موجودی، در عین حال که با اسمی از اسمای باطنی خداوند ظاهر می شود، صفت جمیع اسما را هم در خود نهفته دارد. ایشان در کتاب توحید از شرح اصول کافی، در حدیث سوم از باب «نسبت» آورده است:
«در اخبار و روایات آمده است که همۀ آنچه در آسمانها و زمین است اعم از جماد و نبات و اجسام بیجان و اجساد مردگان، به تسبیح خداوند متعال مشغول هستند و این تسبیح فطری و عرفان کشفی وجودی، از علوم پیچیده و اسرار پوشیده است که حتی اغلب علما از درک آن عاجزند، چه رسد به عامۀ مردم ...»
سپس می افزاید:
«این تسبیح فطری و سجودی و عبادت ذاتی، از تجلی الهی انبساط نور وجود بر همۀ خلایق ناشی می شود که با وجود اختلاف درجات و تفاوت مراتب موجودات در وجود و درک شهود، و علی رغم اختلافی که موجودات در دوری و نزدیکی یا شرافت و دنائت با یکدیگر دارند، همۀ افراد و موجودات جهان، مانند اجزاء و اندامهای یک شخص هستند که از روح حیات و معرفت، به یکباره در آن دمیده شده و خداوندی که همه چیز را قدرت نطق بخشیده، آن را نیز به سخن درآورده است.
وقتی سخن از عالم جبروت به میان می آید، می بینیم که اسما و صفات الهی، با یکدیگر اختلاف دارند و هر یک از آنها، اثری دارد؛ علم یک مفهوم است، قدرت مفهومی دیگر و اراده معنایی دیگر ... چرا که عالم
[[page 174]]جبروت، عالم تفرقه و کثرت است؛ اما وقتی درباره عالم قدس الهی بحث می کنیم، در مقام جمع، همه آن صفات در ذات احدیت فانی شده و تبدیل به واحد می شوند.
در این باره ملاصدرا(ره) در صفحۀ 265، در شرح کتاب عقل و جهل از اصول کافی آورده است:
در نزد عارفان کامل، حقیقتِ هر یک از اسمای الهی، همان حقیقت ذات الهی است. آنها صفاتی چون: حیّ، سمیع، بصیر، متکلم، مقدس، حکیم، رحیم و ... را که می شنوند، در هر یک از این صفات، همۀ صفات دیگر را نیز می یابند ... همان طور که قبلاً گفتیم، صفات خداوند ـ خصوصاً صفات ثبوتیه ـ یک حقیقت واحد دارند و آنچه بر جمیع صفات مترتب است، بر هر یک از آنها نیز مترتب می باشد.
همچنین امام خمینی(س) در شرح دعای سحر و در توضیح عبارت «اللهم انی اسالک من علمک بانفذه» می فرمایند:
هیهات که ما و امثال ما از علم، جز ظاهر آن، و از رموز و اسرار و روایات انبیا و اولیا(ع) جز خط و ظاهر آنها را دریابیم، چرا که ما به ظلمت عالم طبیعت تعلق داریم و دیدمان کوتاه است. در پیچ و خم ماده گرفتاریم و همت ما، صرف اینها می شود، در حالی که این مادیات، از خانۀ عنکبوت هم سست تر و بی پایه تر است: و انّ اوهن البیوت لبیت العنکبوت. آیا ما با این چشمان کور و زبانهای گنگ می توانیم انوار علوم و تجلیات ذات و صفات و اسمای الهی را مشاهده و دربارۀ آن بحث کنیم؟ هر کس که خدا برایش نور و روشنی قرار ندهد، هیچ نور هدایتی نخواهد یافت. نور را جز با نور و علم را جز با علم
[[page 175]]نمی توان درک کرد.
[[page 176]]