جلسۀ پرسش و پاسخ
دکتر طراد حماده
در ابتدا از دکتر دینانی به خاطر بحث ارزشمند و روش جالب ایشان که شعر امام را با بیانی شعرگونه به عربی قرائت کرد، تشکر می کنم، چرا که در بررسی و خواندن اشعار، باید آن را به صورت «شعر» در نظر آوریم.
حقیقت آن است که بنده از چندین سال قبل، مشغول شرح اشعار ترجمه شدۀ امام به زبان عربی بوده ام و دریافتم که ایشان توانسته اند بدون آنکه شعر، زیبایی و «شعر بودن» خود را از دست بدهد، ظریفترین و پوشیده ترین نکات عرفانی و فلسفی را بیان کنند و این موضوع حتی با وجود ترجمۀ اشعار از فارسی به عربی هم نمایان است.
امام ترجیع بندهایی را که مراحل سیر و سلوک عارف به سوی خداوند متعال را بیان می کند، به هفت مرحله تقسیم می کنند که شامل «اسفار اربعه» (سفرهای چهارگانه)، به اضافۀ سفر صعود و سفر نزول است. ایشان هر مرحله را با نغمه و ضرباهنگ خاص خود بیان می کنند، به عنوان مثال، سفر اول را با «صدای آهسته» و سفر دوم را با «ترنم» آغاز کرده، در ادامه سفر سوم را با «گفتار»، سفر چهارم را با «گفتار با غمزه»، پنجمی را با «گفتار شجاعانه» و سفر ششم را با «صدای بلند» ادامه می دهند تا آنجا که
[[page 55]]در سفر هفتم به «فریاد زدن» می رسند، یعنی به فنای فی الله یا به تعبیری به تکامل گفتاری دست می یابند.
همچنین دربارۀ به کارگیری عباراتی چون «درویش»، می بینیم که امام از عطار (در کتاب منطق الطیر) فراتر رفته اند و در مقایسه با حافظ شیرازی، می بینیم که ایشان عبارات و الفاظ را «رها شده»تر به کار برده اند، یعنی بدون تکلف یا تلاش برای بازگرداندن واژه به مفهوم اصلی آن. از طرفی در مقایسۀ مفهوم «پیر» و «مرشد» در نزد امام و مولانا جلال الدین رومی، می بینیم که حضرت امام با دقت و ظرافت بسیار این واژه را به کار برده اند.
دکتر ویکتور الکک
دکتر دینانی در سخنان خود پیرامون عرفان امام خمینی(س) بیان کرد که از نظر حضرت امام و همۀ عرفا، «حقیقت»، بالاتر و مهمتر از مسجد و کعبه است؛ یعنی حقیقت، فراتر از مفاهیم ظاهری و ملموس است، این مطلب را قبول دارم، اما از سوی دیگر، فیلسوفان بخصوص فیلسوفان مسلمان در طول تاریخ اندیشۀ اسلامی، همواره تاکید داشته اند که «فلسفه» متعلق به خواصّ و نخبگان است و «دین» متعلق به عامۀ مردم. آیا به نظر جناب دکتر دینانی راه حلی وجود دارد که بتوان به وسیلۀ آن، عرفان یا تصوف را برای مردم قابل فهم کرده و آن را به عرصۀ زندگی روزمرۀ آنان وارد کرد؟ آیا راهی برای نزدیک کردن این دو مفهوم به یکدیگر وجود دارد؟
آقای نورالدین
دکتر دینانی در مقاله خود تلاش کرد که شعر را به عنوان یکی از ویژگیهای «شناخت» مطرح کند و به کارگیری زبان شعر از سوی حضرت امام را
[[page 56]]کاربرد «معرفت» معرفی نماید. به نظر من همان طور که دکتر طراد حماده اشاره کرد، علت به کارگیری زبان شعر آن است که شعر، از توانایی ویژه ای در بیان احساس برخوردار است؛ چرا که در شعر می توان با درهم آمیختن کنایه و مجاز و اختصار و تفصیل، از مفاهیمی سخن گفت که از راه دلیل و برهان، امکان بیان آن نیست. گویی فلسفه، تاجی بر سر شعر است، زیرا شعر با ویژگیهای زبانی و مفهومی خود، یکی از بهترین راههای انتقال مفاهیم اسرارآمیز به مخاطب و شنونده است؛ بنابراین شعر یکی از راههایی است که در برخی مراحل، کاربرد آن برای انتقال دریافتهای درونی عارف به مخاطب، ضروری می نماید.
مساله دیگر، مشکل دوگانگی میان عقل و عرفان و تفاوت راه برهان و راه کشف و شهود است، مانند همان اختلافی که میان فقه به مفهوم حقوقی آن، و فقه عارفان صوفیان مشاهده می شود، تا آنجا که ممکن است برای عده ای این تصور پیش آید که ما توجه لازم را به این مقوله نداشته ایم.
دکتر دینانی تلاش کرده است که نقش عقل را در این میان بی اهمیت جلوه دهد، در حالی که عارف و صوفی، عقل و فقه را در مسیر «بازگشت به عالم ماده» بی اهمیت می دانند، نه در راه رسیدن به حق تعالی.
دکتر محمد خاقانی
می خواستم نکته ای را در باب ترجمۀ اشعار امام به زبان عربی متذکر شوم و این نکته به کاربرد عبارات و استعاره های مجازی مختص به جنس مونث درزبان فارسی، برای بیان حالات معشوق مربوط می شود. عارفان، این واژه ها را برای بیان جمال آفریدگار به کار می برند. این برداشت را
[[page 57]]نمی توان به زبان عربی منتقل کرد و نباید آن را به صیغۀ مذکر تبدیل کرد، چرا که در این صورت، بسیاری از لطافتها و زیباییهای تعبیر از دست می رود. در عرفان فارسی، صیغۀ مونث برای تعبیر و بیان جمال آفرینش و جمال آفریدگار به کار می رود.
[[page 58]]