همایش بزرگداشت یکصدمین سال میلاد امام خمینی (ره)

امام خمینی(س) و دنیای شعر

کد : 91951 | تاریخ : 24/07/1395

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

امام خمینی(س) و دنیای شعر

 دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

‏ ‏

‏شکی نیست که معرفت، عامل اصلی ساختار انسان را تشکیل می دهد،‏‎ ‎‏اما آنچه مهم است، جستجوی ماهیت و ریشه های این معرفت می باشد.‏‎ ‎‏از هر دیدگاهی که بخواهیم به مساله نگاه کنیم، نمی توان «شعر» را از این‏‎ ‎‏حوزه بیرون فرض کرد؛ زیرا گفتار، آینه و مظهر وجود است و زبانِ شعر‏‎ ‎‏نیز بخشی از گفتار را تشکیل می دهد و از آنجا که هر بخش از زبان‏‎ ‎‏گفتاری، قسمت خاصی از ابعاد وجود را معرفی می کند، زبانِ شعر نیز به‏‎ ‎‏معرفی بخشی از مقولۀ «وجود» می پردازد و این بخش از وجود، از همۀ‏‎ ‎‏ابعاد دیگر آن برتر و والاتر است. بی شک زبان شعر، در واقع تعبیری از‏‎ ‎‏حقیقت و واقعیت است. واقعیت، ابعاد گوناگونی دارد و هرکس بتواند از‏‎ ‎‏طریق تجلّیِ پرتو نور الهی به حقیقت دست یابد، درمی یابد که هر بعد از‏‎ ‎‏ابعاد وجود، خود بخشی از حقیقت است.‏

‏     با توجه به آنکه مقولۀ «وجود» ابعاد گوناگونی دارد، ناچار باید بپذیریم‏‎ ‎‏که هریک از ابعاد وجود، خود جنبه ای از جنبه های مختلف آن حقیقت‏‎ ‎‏خواهد بود. جنبۀ حقیقی دنیای شعر، تصویر دیگری از همین عالم خاکی‏‎ ‎‏و جولانگاه دیگری برای فکر انسان است. واضح است که دیدن این‏‎ ‎
‎[[page 39]]‎‏چشم انداز جدید و درخشان برای کسی که دلی زنده و جویای حقیقت‏‎ ‎‏نداشته باشد، ممکن نخواهد بود. «شعر» و «شعور» از یک ریشه هستند و‏‎ ‎‏بدین ترتیب، شعر جلوه ای از معرفت است، معرفتی که از عمق ذات‏‎ ‎‏انسان و از درون وجود او می جوشد؛ و هرکجا که اثری از معرفت نباشد،‏‎ ‎‏از وجود نیز اثری نخواهد بود.‏

‏     باید توجه داشت همان طور که وجود، دارای مراتب مختلف است،‏‎ ‎‏معرفت نیز مراتب و سطوح متفاوتی دارد. «معرفت» و «وجود» دو مفهوم‏‎ ‎‏جدا از هم هستند، اما در عین حال، این دو همواره در کنار هم معنا‏‎ ‎‏می یابند، به طوری که معرفت، بدون وجود تحقق پیدا نمی کند و وجود نیز‏‎ ‎‏بدون معرفت، مصداق خارجی ندارد.‏

‏     دربارۀ راههای رسیدن به معرفت و رابطۀ آن با وجود، بحثهای بسیاری‏‎ ‎‏صورت گرفته است. به همین علت، ما وارد این مبحث نمی شویم و به‏‎ ‎‏جای آن دربارۀ «تجربۀ شعر» که خود نوعی از معرفت است، سخن‏‎ ‎‏می گوییم؛ چرا که در میان انواع معرفت، شعر از جایگاه و منزلت ویژه ای‏‎ ‎‏برخوردار است.‏

‏     یکی از شاعران معاصر ایران دربارۀ ماهیت شعر و ارزش معرفتی آن‏‎ ‎‏می گوید:‏

‏     «می دانی شعر چیست؟ شعر، مروارید دریای اندیشه است».‏

‏     و در این میان، شاعر به منزلۀ غوّاص زبردستی است که آن مروارید را‏‎ ‎‏از دل دریا بیرون می کشد.‏

‏     بسیاری از عارفان عالیمقام مسلمان، مشاهدات عرفانی را که شامل‏‎ ‎‏حالشان شده است به زبان شعر بیان کرده اند. از جملۀ آنان می توان به‏‎ ‎‏ دیوان اشعار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، سنایی غزنوی، مولانا‏‎ ‎


‎[[page 40]]‎‏جلال الدین بلخی، فخرالدین عراقی، حافظ شیرازی و عبدالرحمن جامی‏‎ ‎‏اشاره کرد.‏

‏     نمونۀ دیگر، شیخ محمود شبستری است که موضوعات عرفانی مورد‏‎ ‎‏نظر خویش را در قصیده هایی در کتاب ‏‏گلشن راز‏‏ جمع آوری کرده است و‏‎ ‎‏نویسندگان بسیاری به شرح و تفسیر این کتاب پرداخته اند.‏

‏     حضرت امام خمینی(س) نیز از جمله عارفان بزرگی است که مطالب‏‎ ‎‏عرفانی مهمی را در قالب شعر بیان کرده اند. موضوعات اصلی شعر و‏‎ ‎‏بیانات عرفانی امام عبارتند از: نظریۀ عرفانی وجود، مساله سیر و سلوک‏‎ ‎‏عملی به سوی خداوند و برخی مسائل مهم علم اخلاق.‏

‏     علمای علم ادبیات، شعر فارسی را به سه دوره یا سه سبک تقسیم‏‎ ‎‏کرده اند:‏

‏     1. سبک خراسانی؛‏

‏     2. سبک عراقی؛‏

‏     3. سبک هندی یا اصفهانی.‏

‏     در اینجا نمی خواهیم به بیان ویژگیهای این سه سبک بپردازم و تنها‏‎ ‎‏یادآوری می کنم که اشعار حضرت امام به سبک عراقی نزدیکتر است و‏‎ ‎‏این سبک همان است که حافظ و سعدی اشعار خود را به آن شیوه‏‎ ‎‏سروده اند؛ البته باید توجه داشت که هیچ ارتباطی میان نام سبک عراقی با‏‎ ‎‏کشوری که امروزه عراق نامیده می شود، وجود ندارد، بلکه این نامگذاری‏‎ ‎‏علتهای دیگری دارد که مجال بیان آن در این مختصر نیست.‏

‏     از ویژگیهای سبک عراقی، سادگی و روانی و عدم تکلف و پیچیدگی است. بر‏‎ ‎‏همین مبنا، شعر امام نیز به شیوه ای روان و بی تکلف سروده شده‏‎ ‎‏است و در عین حال، دارای مضامین عالیۀ عرفانی است که مراتب و‏‎ ‎


‎[[page 41]]‎‏مراحل سیر و سلوک به سوی خداوند متعال را تشریح می کند.‏

‏     حضرت امام در بیان سیر و سلوک الی الله به: «عشق»، «محبت»، دوری‏‎ ‎‏از ریا، کِبر و خودپسندی اشاره کرده اند. به عنوان مثال در یکی از اشعار‏‎ ‎‏خود می فرمایند:‏

‏ ‏

‏جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما‏

‏ ‏‏عشق تو سرشته گشته اندر گِل ما‏

‏اسفار و شفاء ابن سینا نگشود‏

‏ ‏‏با آن همه جرّ و بحثها، مشکل ما‏

‏با شیخ بگو، که راه من باطل خواند‏

‏ ‏‏بر حق تو لبخند زند باطل ما‏‏[‏‏...‏‏]‏

‏گر نوح زغرق سوی ساحل ره یافت‏

‏ ‏‏این غرق شدن همی بود ساحل ما‏‎[1]‎

‏ ‏

*  *  *

‏     امام در این ابیات بر عشق تاکید داشته و آن را راه رسیدن به حق تعالی‏‎ ‎‏می دانند. ایشان معتقدند که کتابهای فیلسوفان بزرگی چون: ‏‏اسفار‏‏ ملاصدرا‏‎ ‎‏و ‏‏شفا‏‏ی ابن سینا با وجود آنکه مباحث و مطالب پیچیده و گسترده ای را‏‎ ‎‏دربردارند، نمی توانند انسان را در پیمودن راه عرفان و رسیدن به خدا‏‎ ‎‏یاری دهند. امام با مخاطب قراردادن برخی ساده لوحانِ ظاهربین که‏‎ ‎‏ادعای دینداری می کنند، می فرمایند: درست است که شما‏‎ ‎‏خشک مقدسها، عرفان و عشق الهی را باطل می پندارید؛ اما آنچه شما‏‎ ‎‏باطل نام می نهید، راه خود را ادامه می دهد و پندار باطل شما را پشت سر‏‎ ‎


‎[[page 42]]‎‏می گذارد.‏

‏     ایشان در یکی دیگر از غزلیات عرفانی خود نیز بر همین مفهوم تاکید‏‎ ‎‏کرده اند:‏

‏ ‏

‏آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست‏

‏ ‏‏آنچه جان جوید، بدست صوفی بیگانه نیست‏

‏گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ‏

‏ ‏‏در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست ‏‏[‏‏...‏‏]‏

‏هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن‏

‏ ‏‏کانچه گویند از زبان بیهُش و مستانه نیست‏‎[2]‎

‏ ‏

‏    ‏‏پس مستی و بیخودیِ حاصل از عشق را تنها عاشقان حقیقی درک‏‎ ‎‏می کنند؛ و این افسانه و خیال نیست.‏

‏     در این بخش از غزل عرفانی امام می بینیم که روح انسان به سوی حق و‏‎ ‎‏حقیقت گرایش دارد و حقیقتی که روح انسان در پی آن است، از کعبه و‏‎ ‎‏بتخانه فراتر است و اندیشۀ صوفی و دیگران را یارای رسیدن به آن‏‎ ‎‏نیست.‏

‏     آنچه فیلسوفان و صوفیان و خشک مقدسها دم از آن می زنند، هرگز‏‎ ‎‏نمی تواند جمال حق تعالی را توصیف کند؛ بنابراین امام در بیت بعد،‏‎ ‎‏عقل گرایان را خطاب قرار داده و از آنان می خواهند که ساکت شوند و‏‎ ‎‏دفتر فکر را ببندند؛ زیرا گفته های آنان حاصل فکر و استدلال و سخن‏‎ ‎‏است؛ ولی آنچه می تواند انسان را به حق و حقیقت رهنمون شود، واقعیت‏‎ ‎‏شفاف و زلالی است که فراتر از فکر و گفتار قرار دارد.‏


‎[[page 43]]‎‏     امام در غزل دیگری، ضمن آنکه تهذیب نفس و پاکسازی درون و‏‎ ‎‏عشق به حق را بهترین راه رسیدن به حق تعالی می شمارند، مرشد و راهنما‏‎ ‎‏را هم لازم می دانند. ایشان در جای دیگری در این باره می فرمایند:‏

‏معتکف گشتم از این پس به در پیر مغان‏

‏ ‏‏که به یک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد ‏‏[‏‏...‏‏]‏

‏خادم درگه پیرم که زدلجویی خود‏

‏ ‏‏غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد‏‎[3]‎

‏ ‏

‏    ‏‏این دو بیت نشان می دهد که وجود انسانی کامل به عنوان مُرشد و‏‎ ‎‏راهنمای سیر و سلوک و عروج الی الله ، لازم و ضروری است؛ اما کسی که‏‎ ‎‏امام او را مرشد و راهنما می شمارند، با مدعیان دروغینی که از شدت‏‎ ‎‏خودستایی به خودپرستی نزدیک شده اند، کاملاً تفاوت دارد. ایشان‏‎ ‎‏مدعیان خودپسند و خودبین را رسوا کرده و خطاب به آنان می فرمایند:‏

‏ ‏

‏گر تو آدم زاده هستی، «علّم الاسماء» چه شد؟‏

‏ ‏‏«قاب قوسینت» کجا رفته است، «او ادنی» چه شد؟ ‏‏[‏‏...‏‏]‏

‏صوفی صافی اگر هستی، بکَن این خرقه را ‏ ‏[‏ ‏...‏ ‏]‏

‏ ‏‏«لا الهت» را شنیدستم ولی «الاّ» چه شد؟‏‎[4]‎

‏ ‏

‏    ‏‏امام خمینی(س) در این ابیات، خودخواهانی را که داعیۀ ارشاد‏‎ ‎‏دیگران را دارند، سرکوب کرده و همه را به اطاعت نکردن از آنان فرا‏‎ ‎‏می خوانند.‏

‏     امام در غزل دیگری، درد و غُصه را از ابزار عشق و اشتیاق به محبوب‏‎ ‎‏دانسته، کسانی که عشق را در راحتی و تنعّم جستجو می کنند، مورد تحقیر‏‎ ‎


‎[[page 44]]‎‏قرار داده، می فرمایند:‏

‏ ‏

‏درد خواهم، دوا نمی خواهم‏   ‎ ‎‏غصّه خواهم نوا نمی خواهم‏

‏عاشقم، عاشقم مریض توام‏  ‏      ‏‎ ‎‏زین مرض من شفا نمی خواهم‏

‏من جفایت به جان خریدارم‏   ‏    ‏‎ ‎‏از تو ترک جفا نمی خواهم‏‎[5]‎

‏ ‏

‏    ‏‏همان طور که در این ابیات می بینیم، امام درد و رنجی را که در راه عشق‏‎ ‎‏حق و از سوی معشوق بدان دچار شده، دوست می دارند و آن را زیبا‏‎ ‎‏می بینند. لطف و رضایت یا قهر و جفای محبوب، یعنی حق تعالی، در نزد‏‎ ‎‏عارف سالک یکسان است. ایشان در اثر شناخت خداوند و معرفت او،‏‎ ‎‏همه چیز را مظهری از جمال و جلال حق می دانند و از چیزهایی که از‏‎ ‎‏جانب حق بدو می رسد، شکایتی نمی کنند. چنانکه روایت شده که در روز‏‎ ‎‏عاشورا، هرچه عرصه بر حضرت امام حسین(ع) تنگتر و کار سخت تر‏‎ ‎‏می شد، چهرۀ مبارک ایشان، درخشانتر و نورانیتر می گشت.‏

‏     در ابیات دیگری، حضرت امام خمینی(س) دربارۀ پایداری در راه‏‎ ‎‏عشق و درد و رنج عاشقان می فرمایند:‏

‏ ‏

‏ما زادۀ عشقیم و فزایندۀ دردیم‏

‏ ‏‏با مدعی عاکف مسجد به نبردیم ‏‏[‏‏...‏‏]‏

‏در آتش عشق تو خلیلانه خزیدیم‏

‏ ‏‏در مسلخ عشاق تو فرزانه و فردیم‏‎[6]‎

‏ ‏

‏    ‏‏همان طور که می بینیم، عاشق در راه عشقِ خود به سختیها و دشواریها‏‎ ‎‏توجهی نمی کند؛ بلکه همانند حضرت ابراهیم خلیل(ع) بدون هیچ ترس‏‎ ‎‏و تردیدی با آتش نمرود روبه رو می شود و همان طور که آتش نمرودیان بر‏‎ ‎


‎[[page 45]]‎‏ابراهیم(ع) سرد و سلامت بود، رنج و سختی عشق نیز بر سالکان، آسان و‏‎ ‎‏قابل تحمل خواهد بود.‏

‏     کسانی که با حال و هوای اشعار عرفانی ـ اسلامی آشنایی دارند،‏‎ ‎‏به خوبی می دانند که مسالۀ سیر و سلوک در راه حق و حقیقت، با‏‎ ‎‏محاسبات مادی و عقلی هماهنگی ندارد؛ بنابراین عارفان اغلب عقل‏‎ ‎‏مادی و منفعت طلب را مورد حمله و انتقاد قرار داده اند.‏

‏     امام خمینی(س) در یکی از غزلیات خود به این نکته اشاره کرده‏‎ ‎‏می فرمایند:‏

‏ ‏

‏خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم‏

‏ ‏‏از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم‏

‏بشکنیم آینۀ فلسفه و عرفان را‏

‏ ‏‏از صنمخانۀ این قافله بیگانه شویم‏‎[7]‎

‏ ‏

‏    ‏‏در این ابیات، امام سعادت واقعی را در رها شدن از سیطرۀ عقل‏‎ ‎‏مادی گرا، منفعت جویی، خودخواهی و خودبینی فلسفی و رسیدن به مقام‏‎ ‎‏خلوص و صفا و پاکی می دانند. به عقیدۀ ایشان حتّی فرقه ها و باورهای‏‎ ‎‏عرفانی هم اگر به صورت رسمی و خشک و بی روح درآید و ابزار سوء‏‎ ‎‏استفادۀ برخی شود، خود از بُتهایی است که باید از آنها اجتناب کرد.‏

‏     راه حقیقت، راه باریک و دقیقی است و کوچکترین غفلت و بی توجهی‏‎ ‎‏نسبت به آن، موجب گمراهی و انحراف خواهد بود. اهل معرفت و‏‎ ‎‏عرفان، از دشواریهای موجود در راه حق باخبرند و به خوبی می دانند که‏‎ ‎‏محاسبات مادیِ عقل منفعت طلب، راه را بر انسان می بندد و او را از راه‏‎ ‎


‎[[page 46]]‎‏راست و درست منحرف می کند. از نظر آنان راهِ عشق، برترین راه است و‏‎ ‎‏از طریق آن، رسیدن به کعبۀ مقصود ممکن می شود. امام در برخی از‏‎ ‎‏ابیات خود به این مفهوم اشاره کرده، می فرمایند:‏

‏ ‏

‏ساقی بروی من در میخانه باز کن‏

‏ ‏‏از درس و بحث و زهد و ریا بی نیاز کن‏

‏تاری ز زلف خم خمِ خود در رهم بنه‏

‏ ‏‏فارغ زعلم و مسجد و درس و نماز کن‏‎[8]‎

‏ ‏

‏    ‏‏منظور از می و میخانه در کلام ایشان، همان حرارت عشق و محبت‏‎ ‎‏خداست،به طوری که اگر آن عشق و محبت واقعی نسبت به حق ایجاد‏‎ ‎‏شود، همۀ چیزهای دیگر بی ارزش می شود و همۀ مشکلات موجود حل‏‎ ‎‏خواهد شد.‏

‏     در همین رابطه، امام در غزل دیگری می فرمایند:‏

‏ ‏

‏در غم عشقت فتادم، کاشکی درمان نبودی‏

‏ ‏‏من سر و سامان نجویم، کاشکی سامان نبودی‏

‏زادۀ اسما را با جَنَّةُ الماوی چه کاری‏

‏ ‏‏در چم فردوس می ماندم اگر شیطان نبودی‏‎[9]‎

‏ ‏

‏    ‏‏در این بخش، حضرت امام علاوه بر تعریف عشق و محبت به خداوند‏‎ ‎‏به عنوان بهترین راه، به مساله قضا و قدر و سرّ وجود اشاره دارند. انسان،‏‎ ‎‏مظهر همۀ اسما و صفات حق تعالی است و بر اهل معرفت پوشیده نیست‏‎ ‎‏که این اسما و صفات به دو دستۀ «اسمای جلالیه» و «اسمای جمالیه»‏‎ ‎‏تقسیم می شوند.‏


‎[[page 47]]‎‏     پس، انسان همان طور که مظهر لطف الهی است، مظهر قهر خداوند‏‎ ‎‏هم می باشد. امام در ابیات مذکور بیان می کنند که اگر شیطان نبود، انسان‏‎ ‎‏بهشت را ترک نمی کرد و بر زمین فرود نمی آمد؛ و اگر انسان بر زمین فرود‏‎ ‎‏نیامده بود، نمی توانست مظهر همۀ اسما و صفات خداوند باشد و‏‎ ‎‏موجودی که مظهر تمامی صفات و اسمای حق تعالی نباشد، نمی توان او‏‎ ‎‏را برترین موجودات محسوب کرد. تنها موجودی که امانت الهی را‏‎ ‎‏پذیرفت، انسان بود و شاید آیۀ شریفه ای که انسان را «نادان» و «ستمکار»‏‎ ‎‏معرفی می کند،‏‎[10]‎‏ اشاره به همین معنا داشته باشد، چرا که انسان، امانت‏‎ ‎‏الهی را پذیرفت و در عین حال که با جرات و گستاخی این بار سنگین را بر‏‎ ‎‏دوش گرفت، نادان و ستمکار نامیده شد.‏

‏     امام خمینی(س) در اشعار خود به مرحلۀ «فنای انسان» اشاره داشته و‏‎ ‎‏معتقدند: انسان تا زمانی که از مراتب خودخواهی و خودبینی رها نشود،‏‎ ‎‏به «فنا» نمی رسد؛ و نمی گوید که عقل مادی گرای مرا از بین ببر و مرا‏‎ ‎‏مست کن تا از جام «الست» بی نیاز و از خود بیخود شوم. پس به لطف‏‎ ‎‏خود، فنا و عدم مرا بیشتر کن و خودم را به من بنما.‏

‏     علاوه بر آن، حضرت امام عقل مادی و سودجو را نوعی نقص، و‏‎ ‎‏مستی و فنای در ذات حق را کمال به شمار می آورند. عقل مادی گرا، نقص‏‎ ‎‏است، زیرا موجب خودبینی و خودستایی می شود؛ ولی مستی، کمال‏‎ ‎‏است، چرا که انسان را از خودخواهی و خودپسندی رها می سازد؛ و اهل‏‎ ‎


‎[[page 48]]‎‏ عرفان، همین رهایی از خودخواهی را فنا و عدم می نامند.‏

‏     انسان به درجۀ فنا و عدم نمی رسد، مگر آنکه از راه کشف و شهود‏‎ ‎‏دریابد که لازمۀ ذات وجود، وحدت مطلق است.‏


‎[[page 49]]‎

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 50]]‎

  • )) دیوان امام؛ ص 44.
  • )) همان؛ ص 71.
  • )) همان؛ ص 83.
  • )) همان؛ ص 94.
  • )) همان؛ ص 160.
  • )) همان؛ ص 163.
  • )) همان؛ ص 170.
  • )) همان؛ ص 171.
  • )) همان؛ ص 180.
  • )) انا عَرَضنَا الامانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الارضِ وَ الجِبالِ فَابَینَ ان یَحمِلنَها وَ اشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الانسانُ، انَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولاً (ما امانت الهی را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از پذیرش آن سرباز زدند و از قبول آن هراسیدند، اما انسان آن را پذیرفت، که او ستمکار و نادان است) احزاب / 72.

انتهای پیام /*