همایش بین المللی امام خمینی (س) و قلمرو دین (1) «کرامت انسان»

ارزیابی پارادایمی ماهیت انسان

کد : 92537 | تاریخ : 08/06/1395

‏ ‏

‏ ‏

ارزیابی پارادایمی ماهیت انسان

‏ ‏

‏ ‏

دکترمحمدتقی ایمان

‏ ‏


‎[[page 247]]‎
‎[[page 248]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

مقدمه

‏قبل از آن که اندیشمندان جهت بررسی پدیده ها در جهان از شیوه های علمی استفاده‏‎ ‎‏نمایند، صرفاً مباحث فلسفی، مبنای ارزیابی و تحلیل رویدادها نزد آنان بوده است. ارائه‏‎ ‎‏و گسترش نظریات علمی منجر به تحول عمیق در شیوة نگرش و روش های کسب‏‎ ‎‏معرفت در جهان شده است. شکل گیری نظریات علمی کمک مؤثری به رواج تمدن‏‎ ‎‏جدید و استفاده هرچه بیشتر از توانمندی ها و استعدادهای انسان ها نمود. مطالعات‏‎ ‎‏علمی دقیق، منظم و منطقی از دنیای اجتماعی باعث شکل گیری معرفت جدید و‏‎ ‎‏ارزشمند از انسان و زندگی اجتماعی او شد. بر این اساس بستر تحقیقات علمی‏‎ ‎‏زمینه ای مطمئن برای خلق معرفت در دنیای جدید گردید. هویت تحقیقات علمی که‏‎ ‎‏در حقیقت مجموعة فعالیت های منطقی جهت جواب به سؤالات هستند، بر اساس‏‎ ‎‏نظریه اندیشمندان که بر مبنای پارادایم، هدایت و سازمان بندی می گردند، تعیین می شود.‏

‏آن چه معرفت علمی را از غیر علمی متمایز می سازد، مسیر و روش هایی است که در‏‎ ‎‏تولید معرفت به کار گرفته می شوند. روش های کسب معرفت در علوم انسانی مشمول‏‎ ‎‏تغییراتی در طول تاریخ علوم انسانی گردیده اند که درک عمیق آن ها بدون رجوع به‏‎ ‎‏نظریه ها و به خصوص دقت در شکل گیری و گسترش پارادایم های علوم انسانی مقدور‏‎ ‎‏نیست. در هر معرفت علمی سه عنصر: پارادایم‏‏، ‏‏نظریه و روش وجود دارد که ارزیابی‏‎ ‎‏هویت روایی و پایایی آن بر اساس همین عناصر است.‏


‎[[page 249]]‎‏طی سی سال گذشته معرفت علوم انسانی تحت پارادایم های مختلف سعی در تحلیل‏‎ ‎‏و ارزیابی نظری و تجربی از پدیده ها بر اساس نظریه های مختلف داشته است. از این‏‎ ‎‏جهت علوم انسانی سادگی دیرین خویش را از دست داده است و سعی بر درک‏‎ ‎‏پدیده ها و پیچیدگی های موجود در کنش اجتماعی انسان ها جهت توصیف، اکتشاف و‏‎ ‎‏یا تبیین صحیح از پدیده ها دارد. میزان اعتبار و صحت شناخت از پدیده ها می تواند‏‎ ‎‏بیانگر روایی تئوری باشد که این خود متأثر از اصول پارادایم و روش های تحقیقی‏‎ ‎‏است که در کسب آن به کار رفته اند.‏ 

‏تعاریف اندیشمندان از «نظریه» که بر اساس اصول پذیرفته شده در روش شناسی‏‎ ‎‏خویش ارائه می نمایند، متفاوت است. اجمالاً نظریه را می توان یک چارچوب نظری‏‎ ‎‏منطقی دانست که محقق جهت درک جهان به خدمت می گیرد. در تئوری، نگرش به‏‎ ‎‏هستی و چگونگی آشکار نمودن پیچید گی های آن بر اساس پارادایم ارائه می شود. از‏‎ ‎‏طرفی، در هر تئوری ابزار یا روش هایی وجود دارند که جهت جمع آوری و تحلیل‏‎ ‎‏اطلاعات به کار گرفته می شوند که آنها را اصطلاحاً «متدهای تحقیق» می نامند.‏

‏پارادایم، یک مدل منطقی است که در آن اصول نظری در هدایت تحقیقاتِ علمی بر‏‎ ‎‏اساس نظریه ارائه می شود. اگرچه نظریه ها در تحقیقات، نقش هدایت گر و به کارگیری‏‎ ‎‏روش های علمی در طول تحقیق را دارند، ولی هویت نظریه، مسیر حرکت تحقیق و‏‎ ‎‏چگونگی استفاده از ابزارهای تحقیق، توسط پارادایم حاکم بر تحقیق تعیین می گردند. ‏

‏پارادایم های غالب در علوم انسانی که توسط اندیشمندان در دهه های 60 و 70‏‎ ‎‏میلادی مورد پذیرش قرار گرفته اند عبارتند از:‏

‏1. پارادایم اثبات گرایی؛‏

‏2. پارادایم تفسیری؛‏

‏3. پارادایم انتقادی.‏

‏اگر چه جایگاه پارادایم ها در تولید و گسترش معرفت علمی از اهمیت به سزایی‏‎ ‎‏برخوردار است، ولی جامعة علمی کشور ما به صورت جدی و مؤثر به بحث پیرامون‏‎ ‎
‎[[page 250]]‎‏آنها نپرداخته است. این امر باعث عدم آشنایی نظری و عملی مراکز علمی با‏‎ ‎‏پارادایم های مختلف و استفادة مرسوم و سنتی از یکی از آنها در علوم انسانی گردیده‏‎ ‎‏است. عدم برخورد فعال با پارادایم ها و گزینش پارادایم متناسب با مقتضیات نظری و‏‎ ‎‏عینی جامعه منجر به برخورد قالبی در طراحی مطالعات علمی جهت تولید و گسترش‏‎ ‎‏معرفت علمی از پدیده ها در جامعه شده است. این آفت به رکود علوم انسانی و عدم‏‎ ‎‏توانمندی علم و معرفت علمی در کشور انجامیده است. ‏

‏این مقاله ضمن معرفی و مقایسة اجمالی پارادایم های اثباتی، تفسیری و انتقادی، به‏‎ ‎‏بررسی ماهیت انسان در آنها می پردازد. در نهایت، جایگاه پارادایم در سلسله مراتب‏‎ ‎‏معرفتی نیز روشن می شود. جهت طراحی پارادایم الهی سعی شده است تا مختصات‏‎ ‎‏پارادایمی انسان بررسی شود و با مقایسه دیگر پارادایم ها به تمایز انسان الهی از غیر‏‎ ‎‏الهی پرداخته شود.‏

پارادایم های علوم انسانی

‏قبل از بررسی و مقایسة ماهیت انسان در پارادایم ها، مروری اجمالی بر آن ها‏‎ ‎‏می تواند به فهم دقیق از آنها بیانجامد. در این قسمت به اختصار به شرح پارادایم های‏‎ ‎‏اثباتی، تفسیری و انتقادی می پردازیم.‏

پارادایم اثباتی

‏پارادایم اثباتی که به صورت گسترده در تحقیقات علمی، حضوری فعال دارد،‏‎ ‎‏ادعای به کارگیری روش های علوم طبیعی در علوم انسانی را دارد. اثبات گرایی، که‏‎ ‎‏دارای شاخه های متفاوتی از جمله تجربه گرایی منطقی‏‎[1]‎‏، طبیعت گرایی‏‎[2]‎‏ و رفتارگرایی‏‎[3]‎‎ ‎‏ است، دارای تاریخ طولانی در فلسفة علم و در میان محقّقین می باشد.‏

‏اثبات گرایی در علوم انسانی متعلق به تفکر فلسفی ابتدای قرن نوزده است که توسط‏‎ ‎‏اگوست کنت‏‎[4]‎‏(1857- 1798) پایه گذاری و اندیشمندان دیگری مانند: امیل دورکهایم‏ ‎[5]‎‎ ‎‏ (1917- 1858) آن را بسط و گسترش دادند. در این رویکرد با به کارگیری نگرش و‏‎ ‎
‎[[page 251]]‎‏روش های علوم طبیعی اقدام به طراحی و انجام تحقیقات علوم انسانی بر اساس‏‎ ‎‏روش های کمی می گردد‏‎[6]‎‏. ‏‎[7]‎

‏اثبات گرایان معتقدند که صرفاً یک منطق علمی وجود دارد و آن منطق علوم طبیعی‏‎ ‎‏است. بر این اساس، تفاوت علوم طبیعی از علوم انسانی به جوانی علوم انسانی و‏‎ ‎‏موضوعات آن برمی گردد. علوم انسانی اثباتی به منزلة «مجموعة سازمان یافته ای از‏‎ ‎‏روشی است که در صدد ترکیب منطق قیاس با مشاهدات تجربی دقیق از رفتار فردی،‏‎ ‎‏جهت کشف و تأیید قوانین علّی احتمالی، برای پیش بینی الگوهای عمومی از رفتار‏‎ ‎‏انسان است».‏‎[8]‎‏ ‏

‏اثبات گرایی واقعیت را عینی و قابل مشاهده به نحوی تعریف می کند که بتوان‏‎ ‎‏توسط حواس درک کرد. واقعیت که خارج از شعور و آگاهی انسان قرار دارد کاملاً‏‎ ‎‏نظام یافته است و به وسیله قوانین طبیعی غیر قابل تغییر، اداره می شود. انسانها از طریق‏‎ ‎‏تجربه می توانند واقعیت را تشخیص و شبیه به یکدیگر تعریف نمایند. تشخیص یکسان‏‎ ‎‏از واقعیت معلول فهم یکسان آن از سوی انسان ها می باشد. نظم در واقعیت که متکی بر‏‎ ‎‏قوانین عام (رابطه علت و معلول) است به شناخت دقیق واقعیت و پیش بینی رویدادها‏‎ ‎‏کمک می کند.‏

‏اثبات گرایی در تفکیک معرفت علمی از غیر علمی به روش های علوم طبیعی به‏‎ ‎‏عنوان ابزارهای کسب معرفت علمی تأکید می کند. در این پارادایم، داستان ها ، افسانه ها،‏‎ ‎‏مذهب و تجربیات فردی به عنوان اجزای اصلی شعور عامیانه،‏‎[9]‎‏ معرفت غیر علمی را‏‎ ‎‏تشکیل می دهند. معرفت غیر علمی دارای خصیصه غیر منطقی، فاقد نظم و مملو از‏‎ ‎‏تعصب و پیش داوری است. آنچه در معرفت علمی محوریت دارد، استفاده از روش های‏‎ ‎‏علمی مبتنی بر مشاهده است.‏‎[10]‎

پارادایم تفسیری

‏پارادایم تفسیری در علوم انسانی به نحوی مربوط به مباحث نظری جامعه شناسی‏‎ ‎‏آلمانی ماکس وبر‏‎[11]‎‏ (1920- 1864)که معتقد به تمایز بین علوم انسانی از علوم طبیعی‏‎ ‎‏ و مطالعة کنش اجتماعی‏‎[12]‎‏ در علوم انسانی است، می باشد. وبر ضمن تأکید بر کنش‏‎ ‎
‎[[page 252]]‎‏اجتماعی با معنا‏‎[13]‎‏ یا متمایل به مقصود (هدف) به بررسی مفهوم تفهم‏‎[14]‎‏ ـ که انعکاس‏‎ ‎‏دهندة چگونگی نگرش مردم در خلق معنا و دلایل و انگیزش های آنها می باشد‏‎ ‎‏ـ می پردازد. ‏

‏علوم اجتماعی تفسیری مربوط به هرمنوتیک یا تئوری معنا که در قرن نوزده ظهور‏‎ ‎‏نمود و در زمینه های فلسفی، هنر، مذهب و زبان شناسی گسترش یافت، نیز می باشد.‏‎ ‎‏این رویکرد به صورت خلاصه «یک تحلیل سیستماتیک از کنش اجتماعی با معنا از‏‎ ‎‏طریق مشاهدة مستقیم جزئی رفتار مردم در شرایط طبیعی جهت فهم و تفسیر این که‏‎ ‎‏چگونه مردم دنیای اجتماعی خودشان را خلق و به آن معنا می بخشند، می باشد».‏‎[15]‎

‏پارادایم تفسیری به نحوی سعی در مطالعة این امر دارد که چگونه مردم عادی‏‎ ‎‏زندگی روزمره خودشان را دنبال می نمایند و به انجام امور خود می پردازند؟ جهت‏‎ ‎‏دست یابی به این امور اقدام به طراحی تحقیقات بر اساس رویکرد کیفی‏‎[16]‎‏ که خاص‏‎ ‎‏علوم انسانی است، می نماید.‏‎[17]‎‏ اصول اساسی رویکرد کیفی که در تحقیقات تفسیری‏‎ ‎‏ملحوظ می باشد، بر محوریت معنا، ارتباط، تفسیر، تفهم و زندگی روزمره استوار است. ‏

‏پارادایم تفسیری معتقد است که دنیای اجتماعی بر خلاف دنیای فیزیکی، خارج و‏‎ ‎‏مستقل از آگاهی انسان وجود ندارد. بنابراین، دنیای اجتماعی واقعیتی از پیش تعیین شده‏‎ ‎‏نیست که محققان آن را کشف نمایند. زندگی اجتماعی که از طریق کنش متقابل معنا دار‏‎ ‎‏انسان خلق می شود، بر سیستم معانی اجتماعی‏‎[18]‎‏ مردم در هر نظام اجتماعی متکی است.‏‎ ‎‏ بر این اساس، زندگی اجتماعی بدان صورتی که مردم آن را تجربه می کنند و به آن معنا‏‎ ‎‏ می بخشند، موجودیت می یابد. بنابراین، هویتِ واقعیت، به تعریفی که مردم به آن‏‎ ‎‏می دهند بستگی دارد و توضیح آن صرفاً از زاویه دید آنان امکان پذیر است.‏‎[19]‎‏ تفسیر گرایان معتقدند که: آنچه در معرفت علمی ضرورت دارد، درک زندگی روزانه‏‎ ‎‏مردم است که بر اساس شعور عامیانه اداره می شود. در شعور عامیانه، سیستم معانی‏‎ ‎‏وجود دارد که کنش متقابل اجتماعی مردم را هدایت می کند. بنابراین، شعور عامیانه،‏‎ ‎‏مبنایی برای درک و شناخت صحیح از جامعه و زندگی اجتماعی به شمار می آید.‏‎ ‎
‎[[page 253]]‎‏پارادایم تفسیری یک رویکرد استقرایی‏‎[20]‎‏ است که به دنبال کشف بیان سمبلیک یا‏‎ ‎‏توصیف موارد خاص است. انتزاع موارد خاص که محقق مشاهده می نماید، تئوری‏‎ ‎‏بنیادی‏‎[21]‎‏ می نامند. تئوری بنیادی ریشه در موارد خاص زندگی اجتماعی دارد.‏

پارادایم انتقادی

‏پارادایم انتقادی به عنوان اساس رویکرد هایی مانند: ماتریالیسم دیالکتیک، تحلیل‏‎ ‎‏طبقاتی، ساخت گرایی، علوم اجتماعی رئالیستی و تحلیل فمینیستی سعی در ترکیب‏‎ ‎‏قوانین عام‏‎[22]‎‏ و تفریدی‏‎[23]‎‏ دارد. این پارادایم به عقاید کارل مارکس(1883- 1818)،‏‎ ‎‏زیگموند فروید (1939- 1856) و متفکّرین دیگری مربوط می شود.‏

‏طرفداران رویکرد های انتقادی معتقدند که علوم اجتماعی یک فرایند انتقادی را در‏‎ ‎‏تحقیقات دنبال می نمایند. این فرایند از سطح ظاهر فراتر می رود تا بتواند به ساخت های‏‎ ‎‏واقعی دنیای مادی دست یابد. در این مسیر، مردم جهت تفسیر شرایط در ساختن دنیای‏‎ ‎‏بهتر برای خویش ترغیب می شوند. انتقادگرایان به دنبال نقد و بررسی واقعیت جهت‏‎ ‎‏تحول اساسی در آن با توسل به مفاهیم فلسفی از قبیل آزادی، حقیقت، برابری و عدالت‏‎ ‎‏هستند.‏

‏«فی» معتقد است که: «هدف علوم اجتماعی انتقادی، تبیین نظم اجتماعی به طریقی‏‎ ‎‏که بتوان آن را به وضع دیگری منتقل نمود، می باشد».‏‎[24]‎‏ جهت تحقق این امر، نقش‏‎ ‎‏اندیشمندان در تمرکز بر بحران های اجتماعی و تحلیل آنها به عنوان آگاهی کاذب‏‎[25]‎‎ ‎‏بسیار حائز اهمیت می باشد. واقعیت در رویکرد انتقادی در قالب موارد زیر تعریف و‏‎ ‎‏تبیین می شود:‏

‏1 ـ واقعیت توسط انسان به جای طبیعت خلق می شود.‏

‏2 ـ کسانی که در خلق واقعیت دخالت دارند، افکار دیگران را در جهتی که خود‏‎ ‎‏می خواهند جهت می دهند.‏

‏3 ـ واقعیت بر تضاد و تعارض متکی است.‏


‎[[page 254]]‎‏4 ـ بین محتوای واقعیت و ظاهرِ آن تفاوت وجود دارد. ظاهر واقعیت اساساً مایه‏‎ ‎‏فریب و نیرنگ است.‏

‏واقعیت در رویکرد انتقادی در زمان پیچیده است که تمسک به ظاهر آن کاذب و‏‎ ‎‏مصنوعی است. واقعیت که به واسطه ساخت های غیر قابل مشاهده خلق می شود، سیال‏‎ ‎‏و پویا است. درک و تفسیر واقعیت از طریق تضاد، در قالب دیالکتیک نهفته، امکان پذیر‏‎ ‎‏است. دیالکتیک «رویکردی است که به دنیا به عنوان یک مجموعه مرتبط با یکدیگر‏‎ ‎‏می نگرد که متکی بر تغییرات جزئی و اساسی از طریق تضاد و تعارض نیروهای‏‎ ‎‏مخالف درونی است».‏‎[26]‎

‏پس از مرور اجمالی پارادایم های غالب در علوم انسانی، لازم است تا به ماهیت‏‎ ‎‏انسان در آنها پرداخته شود. آشنایی با خصیصه های پارادایمی انسان که بر اساس این‏‎ ‎‏رویکرد ها ارائه می شوند، می تواند به درک عمیق تر ماهیت انسان بیانجامد.‏

پارادایم اثباتی و ماهیت انسان

‏در اثبات گرایی اعتقاد بر این است که: انسان ها ذاتاً منفعت طلب، لذّت جو و منطقی‏‎ ‎‏هستند. انسان بر اساس علل خارجی رفتار می کند، به نحوی که علل یکسان آثار مشابهی‏‎ ‎‏بر او می گذارد. شناخت انسان بر اساس مشاهده رفتار او و آنچه در واقعیت بیرونی(به‏‎ ‎‏جای واقعیت درونی یا ذهنی) اتفاق می افتد، ممکن می شود. اثبات گرایی سعی می کند از‏‎ ‎‏انسان مدل مکانیکی‏‎[27]‎‏ ارائه دهد. دورکهایم درجهت حمایت از این مدل معتقد است‏‎ ‎‏که: «پدیده های اجتماعی به مثابه اشیا مورد مطالعه قرار می گیرند، چون واقعاً اشیا‏‎ ‎‏می باشند.»‏‎[28]‎

‏وقایع و رویدادهای اجتماعی بر اساس قوانین علّی‏‎[29]‎‏ که در آنها علت و معلول‏‎ ‎‏ توضیح داده می شود، مورد مطالعه قرار می گیرند. بر این اساس، رفتار اجتماعی انسانها‏‎ ‎‏تحت تأثیر نیروهای اجتماعی‏‎[30]‎‏ خارج از اشخاص تعیین می شود.‏


‎[[page 255]]‎‏در تحلیل رفتار اجتماعی انسان ها، اختیار و ارادة آزاد‏‎[31]‎‏ جایگاهی ندارد. چون آنچه‏‎ ‎‏بر این اساس ارائه می گردد، هویتی غیر علمی دارد. این اظهار نظر بدان معنا است که‏‎ ‎‏انسانها زیر سیطرة جبریت مطلق قرار ندارند، بلکه قوانین علّی که دارای خصیصه‏‎ ‎‏احتمالی‏‎[32]‎‏ می باشند، رفتار آنها را تعیین می کنند. بر اساس این قوانین، رفتار اکثر مردم‏‎ ‎‏(که غالباً در شرایط متعددی بروز می کند) توضیح داده می شود و امکان پیش بینی رفتار‏‎ ‎‏برای محقق نیز فراهم می گردد.‏

‏در اثبات گرایی بر اساس رابطة علّی احتمالی نهفته در محیط، رفتارهای اجتماعی‏‎ ‎‏انسان در فرایند جامعه پذیری و در قالب نهادهای اجتماعی تکوین می یابد. بنابراین،‏‎ ‎‏انسان اساساً تحت محیطی که خارج از او قرار دارد به ایفای نقش می پردازد. سیطرة‏‎ ‎‏قانون عامِ‏‎[33]‎‏ محیط که از رابطه علت و معلول تبعیت می کند و کاملاً عینی، تجربی و‏‎ ‎‏قابل مشاهده است، بر انسان و زندگی اجتماعی او سایه افکنده است. محرک های‏‎ ‎‏محیطی تحت عنوان متغیرهای زمینه ای‏‎[34]‎‏ بر انسان تأثیر می گذارند و تمامی نگرش ها و‏‎ ‎‏گرایشات او را تعیین می کنند. پس هر گونه ساخت وساز انسانی یا فرهنگ، تحت محیط‏‎ ‎‏تعیین و تکوین می یابد. انسان اثباتی تحت ارزش های پارادایم اثباتی (ثبات، نظم،‏‎ ‎‏تعادل...) متکی بر قوانین محیطی که اساساً توسط اندیشمندان و از طریق روش های‏‎ ‎‏علمی کشف می شود، به ساخت و ساز اجتماعی(فرهنگ سازی) می پردازد. نمودار زیر‏‎ ‎‏ارتباط انسان با محیط را نمایش می دهد.‏

‏نمودار شماره 1: ارتباط انسان و محیط در پارادایم اثباتی‏

‏انسان انسان‏

‎محیطB  (محیط خاص- جامعه خاص-توسط انسان ساخته می شود)‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


‎[[page 256]]‎‏بر اساس نمودار فوق، تعامل بین انسان ها که منجر به تشکیل جامعه و زندگی‏‎ ‎‏اجتماعی می شود تحت قوانین عام‏‎[35]‎‏) محیط (‏‎A‎‏که در پارادایم متکی بر روابط علت و‏‎ ‎‏معلول تعریف شده است، مدیریت می شود. بر اساس این قوانین، انسان ها اقدام به‏‎ ‎‏طراحی محیط یا جوامع خاص(محیط ‏‎B‎‏) می نمایند. طراحی محیط خاص‏‎ ‎‏(جامعه خاص) از طریق کنش ها یا رفتار اجتماعی مردم که در تعامل با یکدیگر ابراز‏‎ ‎‏می شود، انجام می گیرد. متغیرهای زمینه ای در قالب محیط خاص از طریق‏‎ ‎‏مدل سازی های علمی قابل تشخیص می باشد. بر این اساس، انسانها تحت جبریت قانون‏‎ ‎‏عام محیط‏‎A‎‏ ـ که در نمودار با فلش یک طرفه نمایش داده شده ـ به ساخت و ساز‏‎[36]‎‎ ‎‏محیط‏‎B‎‏ ـ که در تعامل متقابل با آن ( فلش دوطرفه) قرار می گیرند ـ می پردازند. ساخت‏‎ ‎‏ و ساز محیط‏‎B‎‏ بر اساس رابطه علّی احتمالی نهفته در قانون عام انجام می شود. این‏‎ ‎‏رابطه می تواند جبریت مطلق و خشک قوانین عام را به نفع نقش آفرینی انسان تعدیل‏‎ ‎‏نماید. قانون عام در پارادایم اثباتی به محدود سازی، مرزبندی و تفکیک در دنیای‏‎ ‎‏اجتماعی می پردازد. این قانون در قالب روابط و آن هم رابطه علت و معلول نوعی‏‎ ‎‏جبریت ساختاری در جامعه تشکیل می دهد که انسان تحت این جبریت اقدام به‏‎ ‎‏رفتارهای اجتماعی می نماید. این جبریت ساختاری همان ساختار نهادی است که فرایند‏‎ ‎‏جامعه پذیری انسانها تحت تأثیر آن است. بنابراین، برای توضیح رفتارهای اجتماعی‏‎ ‎‏انسان به خارج از انسان یا همان محیط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی او رجوع‏‎ ‎‏می شود. این محیط هیچ گاه به صورت اختیاری توسط انسان ساخته نمی شود، بلکه تحت‏‎ ‎‏قوانین عام و مستقل از انسان است. ‏

‏کشف قوانین عام بر اساس فرایندهای روشمند علمی امکان پذیر است. کارکرد‏‎ ‎‏محدود سازی، جداسازی و ایجاد تمایز که متکی بر قانون عام صورت می پذیرد به‏‎ ‎‏نحوی تداعی کننده اصالت عقلانیت بر این قانون است. لذا انسان بر اساس‏‎ ‎‏توانمندی های عقلانی خود سراغ کشف این قوانین می رود. از آنجایی که انسان با دو‏‎ ‎‏پتانسیل ‏‏عقلانیت‏‏ و ‏‏خلاقیت‏‏ در زندگی اجتماعی ظاهر می شود، در این پارادایم‏‎ ‎
‎[[page 257]]‎‏خلاقیت تحت عقلانیت امکان فعالیت می یابد. به همین لحاظ اختیار و اراده انسان که‏‎ ‎‏تحت خلاقیت رقم می خورد از استقلال لازم برخوردار نیست و جبریت قوانین عام یا‏‎ ‎‏محیط به مدیریت خلاقیت انسان می پردازد. تمامی ساخت و ساز های انسان زمانی‏‎ ‎‏معتبر است که منطبق بر قانون عام ارائه شود. کشف قانون عام که متکی بر عقلانیت‏‎ ‎‏است، توسط عاقلان، عالمان و اندیشمندان انجام می شود و به همین لحاظ اصالت‏‎ ‎‏برگزیدگان را به جای مردم خواهیم داشت.‏

پارادایم تفسیری و ماهیت انسان

‏پارادایم تفسیری به عنوان رویکردی انسان مدار، اهمیت زیادی به آزادی انسان،‏‎ ‎‏تجربه با معنا و آگاهی او می دهد. این دیدگاه ضمن دفاع از اختیار به جای جبر، معتقد‏‎ ‎‏است که آگاهی انسان در مقایسه با دیگر عوامل اجتماعی تأثیر بیش تری بر کنش‏‎ ‎‏اجتماعی او دارد.‏‎[37]‎‏ بر این اساس، توانمندی انسان در خلق نمودن به جای قرار گرفتن‏‎ ‎‏در شرایط و زمینه های از قبل تعیین شده مورد حمایت قرار می گیرد. تفسیرگرایان‏‎ ‎‏معتقدند که در جوامع انسانی سیستم انعطاف پذیری از معنا (سیستم معانی مشترک)‏‎[38]‎‎ ‎‏توسط مردم خلق می شود. انسانها بر اساس سیستم معانی به تفسیر تجربیات خود و‏‎ ‎‏نهایتاً موضع گیری در مقابل محیط می پردازند. بر این اساس، زندگی اجتماعی یا ساخت‏‎ ‎‏و سازهای اجتماعی (فرهنگ) توسط انسانها ساخته می شود.‏

 ‏رفتار و کنش های انسان که بر اساس سیستم معانی ابراز می شوند از خصیصه ‏‎ ‎‏سازمان یافتگی و معنایی برخوردارند. بنابراین، واقعیت و محیط توسط انسانها‏‎ ‎‏خلق می شوند و از قوانین از قبل تعیین شده که باید کشف شوند تبعیت نمی نمایند.‏‎ ‎‏در پارادایم تفسیری، انسان خالق محیط خویش است و با آن در یک برخورد فعال‏‎ ‎‏قرار می گیرد. رابطه انسان و محیط بر اساس این پارادایم در نمودار زیر قابل دریافت‏‎ ‎‏است.‏


‎[[page 258]]‎‏نمودار شماره 2: ارتباط انسان و محیط در پارادایم تفسیری‏

‎تجربه محیطA توسط انسان‎‏انسان انسان‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

‏ ‏

‏ ‏

‏نمودار فوق دلالت بر برخورد فعال انسان با محیط دارد. انسان به تجربه محیط‏‎A‎‎ ‎‏(محیط اجتماعی- اقتصادی و سیاسی) می پردازد. این تجربه زمانی می تواند به صورت‏‎ ‎‏فعال و پویا زندگی انسان را تحت تأثیر قرار دهد که توسط سیستم معانی او تفسیر‏‎ ‎‏گردد. تفسیر به تجربه بار ارزشی می دهد و موتور موضع گیری انسان برای به کارگیری‏‎ ‎‏آن در زندگی اجتماعی او می شود. موضع گیری به معنای طرح عملی فرآیند‏‎ ‎‏تصمیم سازی است که از طریق کنش و آن هم کنش با معنا‏‎[39]‎‏ ابراز می شود. کنش های با‏‎ ‎‏معنای انسانها که از سیستم معانی مشترک ابلاغ می شود به ساخت و سازهای‏‎ ‎‏انسانی(محیط‏‎B‎‏) منجر می شود. در پارادایم تفسیری به جای اصالت محیط با اصالت‏‎ ‎‏انسان و به جای اصالت بستر جامعه با فرهنگ جامعه مواجه هستیم. به همین لحاظ‏‎ ‎‏است که دیدگاه ها و مدل های انسان گرایانه مانند: اومانیسم و اگزیستانسیالیسم، متکی بر‏‎ ‎‏این پارادایم می باشند.‏

‏در پارادایم تفسیری با اصالت اختیار انسان به جای جبریت محیط، تمامی ساخت و‏‎ ‎‏ساز های انسانی با معنا انجام می شوند. انسان به جای قرار گرفتن در محیط از قبل آماده‏‎ ‎‏شده اقدام به ساختن محیط می نماید. لذا هر محیطی برای سازندگان آن معنادار است.‏‎ ‎‏انسان ها بر اساس سیستم معانی تقسیم شده بین خود اقدام به تفسیر رویدادها و‏‎ ‎
‎[[page 259]]‎‏تجربیات می نمایند که حاصل آن موضع گیری و ساخت و ساز های اجتماعی است. در‏‎ ‎‏این پارادایم به جای قوانین عام، با قوانین خاص روبرو می باشیم و به همین لحاظ‏‎ ‎‏نسبی گرایی در این دیدگاه غالب است. ‏

‏پارادایم تفسیری در نظام اجتماعی به جای تمرکز بر بستر و محیط جهت توضیح‏‎ ‎‏رفتارهای اجتماعی بر فرهنگ یا همان ساخت و سازهای انسانی متکی است. اگر چه‏‎ ‎‏پارادایم اثباتی با اصالت قوانین عام محیط در قالب روابط علّی احتمالی متمرکز بر‏‎ ‎‏عقلانیت است، ولی پارادایم تفسیری با اصالت انسان و ساخت و سازهای او بر‏‎ ‎‏خلاقیت‏‏ انسان تأکید دارد. عقلانیت به دنبال کشف روشمند قوانین است که حاکم بر‏‎ ‎‏زندگی اجتماعی است. عقلانیت در خدمت تثبیت و تداوم زندگی اجتماعی انسانها‏‎ ‎‏است. خلاقیت به عنوان استعداد و توانایی ذاتی تمامی انسانها، قدرت دفاعی انسانها در‏‎ ‎‏مقابل محدودیت های محیط (عقلانیت) است. اگر چه تمایل عقلانیت به تثبیت و‏‎ ‎‏محدود سازی و تداوم هدفمند است، ولی خلاقیت به دنبال تغییر و تحول است. این‏‎ ‎‏تغییر و تحولات توسط قوانین عام، مدیریت وکنترل نمی شود و به همین لحاظ نسبی و‏‎ ‎‏صرفاً در مقتضیات خاص معنا دارد.‏

پارادایم انتقادی و ماهیت انسان

‏رویکرد انتقادی معتقد است که انسانها دارای توانایی بالایی از خلاقیت و سازگاری‏‎ ‎‏می باشند. انسانها تحت شرایط اجتماعی- اقتصادی محدود کننده قرار دارند و یکدیگر‏‎ ‎‏را بر اساس توجیه شرایط موجود به خدمت می گیرند. در این شرایط عقاید توأم با‏‎ ‎‏فریب و نیرنگ که ثمره آن آگاهی کاذب‏‎[40]‎‏ است، شکل می گیرد. کارکرد اصلی آگاهی‏‎ ‎‏کاذب ناتوان سازی انسانها در درک صحیح از واقعیت است.‏

‏رویکرد انتقادی در توصیف طبیعت انسان، دیدگاه اثباتی را به علت این که اراده‏‎ ‎‏انسان را نادیده می گیرد و آن را مقهور شرایط می داند، مورد انتقاد قرار می دهد. از نظر‏‎ ‎‏دیدگاه انتقادی، رویکرد اثباتی منجر به شیء شدن‏‎[41]‎‏ انسان می شود که نتیجه آن‏‎ ‎
‎[[page 260]]‎‏بیگانگی انسان از خویشتن و نیروی خلاقانه او است. انسان در این دیدگاه با داشتن‏‎ ‎‏توانایی های پنهان و قدرت خلاقیت برتر در ایجاد تغییرات و قدرت انطباق با شرایط،‏‎ ‎‏بین جبر و اختیار قرار دارد. کسب معرفت از قوانین واقعی جهان که جنبه تاریخی دارد‏‎ ‎‏باعث توانمندی انسان در تغییر وضع موجود جهت رسیدن به وضع مطلوب می شود.‏

‏انسان اگر چه در محدودیت شرایط مادی، زمینه های فرهنگی و شرایط تاریخی به‏‎ ‎‏سر می برد، ولی رهایی از این محدودیت ها از سوی انسان امکان پذیر است. دیدگاه‏‎ ‎‏انتقادی به دنبال کشف قوانین ثابت رفتار انسان نیست، چون در این رویکرد قوانین غیر‏‎ ‎‏قابل تغییر وجود ندارد. محدودیت های ناشی از زیرساخت های اجتماعی بر رفتار انسان‏‎ ‎‏تأثیر می گذارد که انسان بادرک قوانین دیالکتیک که حاکم بر محیط اجتماعی ـ اقتصادی‏‎ ‎‏و سیاسی است، می تواند قوانین موجود جامعه را تغییر دهد. رابطه انسان و محیط در‏‎ ‎‏پارادایم انتقادی را می توان در نمودار زیر نمایش داد.‏

‏نمودار شماره 3: ارتباط بین انسان و محیط در پارادایم انتقادی‏

‎محیطB(وضعیت برتر) ‎‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏نمودار فوق دلالت بر یک رابطه دیالکتیک بین انسان و محیط دارد که انسان با تغییر‏‎ ‎‏محیط ( تغییر شرایط موجود از طریق انقلاب) بر اساس قوانین تاریخ به توانمندی و‏‎ ‎‏رهایی می رسد. بر این اساس است که فرآیند رهایی بخشی‏‎[42]‎‏ و توانمندسازی‏‎[43]‎‏ انسان‏‎ ‎‏در فرآیند تاریخ از طریق کنش های او که متکی بر آگاهی راستین‏‎[44]‎‏ است، رخ می دهد.‏‎ ‎‏محیط ‏‎A‎‏ که وضعیت ناتوان کننده و مملو از رابطه سلطه بر علیه انسان های ناتوان است،‏‎ ‎
‎[[page 261]]‎‏ توسط انسان های آگاه (زیر سلطه) از طریق انقلاب به محیط‏‎B‎‏ تبدیل می شود. در این‏‎ ‎‏محیط شاهد انسان توانمند ‏‎B‎‏ خواهیم بود که آماده تبدیل محیط‏‎B‎‏ به محیط بعدی‏‎ ‎‏می باشد. ثمره این نقل و انتقالات، اعتلای انسان است.‏

‏پارادایم انتقادی سعی بر جلب تغییرات هدفمند بر اساس خلاقیت انسان تحت‏‎ ‎‏سلطه دارد. اگر چه انسان های سلطه گر نیز از خلاقیت جهت تحولات به نفع خود‏‎ ‎‏استفاده می نمایند، ولی آنان تحت قوانینی اقدام به تغییر می نمایند که بر اساس منافع‏‎ ‎‏طبقاتی خود تعریف نموده، به ناتوانی انسانهای تحت سلطه خود کمک می نمایند.‏‎ ‎‏سنت تاریخ در این پارادایم که پیچیده در زمان و در پشت وضعیت ظاهر قرار دارد بار‏‎ ‎‏انسانی داشته و به نفع انسان های ناتوان، فعال است. چنانچه انسان های ناتوان از‏‎ ‎‏خلاقیت خود بر اساس این قوانین استفاده نمایند، به صورت قطع به پیروزی و رهایی‏‎ ‎‏خود کمک جدی می نمایند. بنابراین، در این پارادایم نیز با اصالت عقلانیت و به‏‎ ‎‏کارگیری خلاقیت انسانی شاهد نوعی جبریت و وابستگی کنش انسانی به خارج از‏‎ ‎‏انسان می باشیم. در این پارادایم نیز همانند پارادایم اثباتی، ساختار نظام اجتماعی تعیین‏‎ ‎‏کننده نوع کنش انسانی می باشد، با این تفاوت که این ساختار بر اساس مکانیزم های‏‎ ‎‏نهفته در تاریخ و با مدیریت دیالکتیک تغییرات اساسی می یابد. به کارگیری خلاقیت‏‎ ‎‏انسانی جهت تحولات هدفمند به نحوی تداعی فعال سازی سطح فرهنگ را مد نظر‏‎ ‎‏قرار می دهد. در سطح فرهنگ، کنش های جمعی خلاقانه طبقات اجتماعی بر اساس‏‎ ‎‏قانون تاریخ جهت انقلابات اجتماعی جلب می شود. انقلابات اجتماعی به تغییرات‏‎ ‎‏اساسی محیط می انجامد که با این تغییر شاهد شکل گیری طبقات جدید و هویت‏‎ ‎‏طبقاتی جدید برای انسان ها می باشیم.‏

نتیجه گیری

‏در این مقاله به پارادایم به عنوان یک انگاره فکری که متأثر از فلسفه به طرح‏‎ ‎‏پیش فرض های علم می پردازد، پرداخته شد. پارادایم های غالب در علوم انسانی ‏‏(‏‏اثباتی،‏‎ ‎
‎[[page 262]]‎‏تفسیری و انتقادی) معرفی شدند که اگر چه به سؤالات اساسی، مهم و متنوعی که‏‎ ‎‏کمک به درک جهان و پیچیدگی های آن دارند، جواب می دهند، ولی تمرکز این مقاله‏‎ ‎‏صرفاً بر سؤال: «ماهیت انسان چیست؟» است. بدون جواب به این سؤال نمی توان به‏‎ ‎‏درک علمی از انسان رسید. اگر چه امروزه اکثر مباحث حول انسان و مفاهیم اساسی‏‎ ‎‏دیگر مانند: علم، واقعیت، شعورعامیانه، تبیین واقعیت...، در قالب معرفت فلسفی ارائه‏‎ ‎‏می شوند، ولی تا زمانی که این مباحث نتواند در سلسه مراتب معرفتی به سطح پارادایم،‏‎ ‎‏علم و نهایتاً مدل وارد شود، نمی توان به درک تجربی در راستای تغییر مفاهیم و‏‎ ‎‏پدیده ها بر اساس ارزش های حاکم بر فلسفه رسید. اگر چه فلسفه و پارادایم به طرح‏‎ ‎‏مباحث هستی شناختی و معرفت شناختی پدیده ها می پردازند، ولی درک تجربی آنها‏‎ ‎‏جهت دست کاری سازمان یافته صرفاً در سطح معرفت علمی امکان پذیر است. ارتباط‏‎ ‎‏سطوح معرفتی را می توان در نمودار شماره 4 مشاهده کرد.‏

‏ ‏

‏نمودار شماره4: سلسله مراتب معرفتی‏

‎معرفت فلسفی از واقعیت‎‏فلسفه‏

‏ ‏

‏ ‏

‏پارادایم‏

‏ ‏

‏ ‏

‏علم‏

‏ ‏

‏ ‏

‏مدل‏

‏ ‏

‏واقعیت‏


‎[[page 263]]‎‏هر کدام از پارادایم ها سعی بر تعریف انسان و چگونگی فعالیت او در ساخت و‏‎ ‎‏ساز های اجتماعی دارند. در این رابطه توضیح چگونگی تعامل انسان با محیط اهمیت‏‎ ‎‏دارد. پارادایم اثباتی با اصالت محیط سعی بر تعریف انسان دارد. انسان تحت محیط و‏‎ ‎‏قوانین عام در آن که بر قاعده رابطه علّی استوار است، هدایت می شود. انسان با درک‏‎ ‎‏قوانین محیطی که اساساً از طریق روش های علمی توسط اندیشمندان کشف می شود،‏‎ ‎‏می تواند به ساخت و ساز های اجتماعی (فرهنگ سازی) بپردازد. بر اساس سلسله مراتب‏‎ ‎‏معرفتی، مدل های زندگی اجتماعی که همان جوامع متعدد و متنوع انسانی است،‏‎ ‎‏طراحی و ساخته می شود. کارایی و اثربخشی این مدل ها بستگی به صحت و اعتبار‏‎ ‎‏قوانینی دارد که مستخرج از قوانین عام، در زندگی انسانها عملیاتی می شود.‏

‏پارادایم تفسیری با تعریفی که از انسان می دهد او را مسلط بر محیط معرفی می کند.‏‎ ‎‏در این پارادایم، انسان محیط را می سازد و هر گونه ساخت وساز انسانی بار معنایی دارد.‏‎ ‎‏تجربه محیط تا زمانی که در سیستم معانی انسان تفسیر نشود، نمی تواند تأثیر اساسی در‏‎ ‎‏زندگی اجتماعی او بگذارد. در این پارادایم، توانایی انسان در درک و تفسیر محیط‏‎ ‎‏جهت ساخت و سازهای انسانی از اهمیت زیادی برخوردار است. قوانین عام،‏‎ ‎‏یکسان سازی و جهانی سازی جایگاهی در این رویکرد ندارد و آنچه مهم و اساسی است‏‎ ‎‏مجموعه قوانین خاص آن هم با نگرش اندیشه گرایانه‏‎[45]‎‏ می باشد.‏

 ‏رویکرد انتقادی با ارزش های پارادایمی(مانند: اصالت تحول، آزادی، رهایی‏‎ ‎‏بخشی، نفی سلطه و...) تعریفی از انسان ارائه می کند که بر اساس آن می تواند به تغییر و‏‎ ‎‏تحول هدفمند در محیط بپردازد. در این رویکرد، انسان در یک رابطه دیالکتیکی به‏‎ ‎‏جای رابطة علّی(اثباتی) یا متقابل(تفسیری) با محیط قرار می گیرد. در این دیدگاه، قانون‏‎ ‎‏تاریخ در خدمت انسان جهت تحول در شرایط زندگی او و در راستای نفی سلطه و‏‎ ‎‏رهایی تعریف می شود. اگر چه نقش انسان در پارادایم انتقادی جهت تغییر و تحول‏‎ ‎‏پذیرفته شده است، ولی جبریت ناشی از ماتریالیسم تاریخی و پذیرش نوع خاصی از‏‎ ‎‏تحول که با فرآیند پذیرش شدة تاریخ انطباق دارد را نمی توان نادیده گرفت. از طرفی‏‎ ‎
‎[[page 264]]‎‏دیدگاه مادی گرایانه غالب بر این رویکرد، هرگونه ارزش یا معانی غیرمادی مستقل را‏‎ ‎‏نفی می کند.‏

‏پارادایم های غالب در علوم انسانی با ترسیم انسان، ادعای ارائه مدل های خاصی از‏‎ ‎‏انسان دارند. جهت درک این مد ل ها رجوع به دیدگاه های لیبرالیستی ، اومانیستی و‏‎ ‎‏انتقادی که توسط اندیشمندان معتقد به این پارادایم ها ارائه شده اند، ضرورت دارد.‏‎ ‎‏تمامی دیدگاه های متأثر از پارادایم های غالب ادعای مدل هایی از انسان را دارند که با‏‎ ‎‏خصیصه تجربی، مادی گرایانه و این دنیایی توأم می باشند. ضرورت طراحی پارادایمی‏‎ ‎‏که متکی بر فلسفه الهی باشد جهت معرفی مدل انسان که از خصیصه آن دنیایی نیز‏‎ ‎‏برخوردار باشد محسوس است. اگر چه مباحث فلسفه الهی (مانند فلسفه اسلامی) به‏‎ ‎‏صورت مبسوط و جامع به هستی شناسی و معرفت شناسی انسان توجه نموده اند، ولی‏‎ ‎‏فقدان فعالیت های سازمان یافته و منظم که این فلسفه را به سطح پارادایم و سپس علم و‏‎ ‎‏مدل وارد نماید، از ابهامات اساسی در مدل انسان الهی محسوب می شود. بنابراین،‏‎ ‎‏طراحی مدل انسان الهی غیر ممکن نمی باشد، ولی عدم طراحی آن به ضعف‏‎ ‎‏فعالیت های اندیشمندان معتقد به ایدئولوژی های الهی مربوط است نه به ماهیت و ذات‏‎ ‎‏این ایدئولوژی ها.‏

‏بر اساس مجموعه مباحث پارادایم های غالب در علوم انسانی پیرامون ماهیت انسان‏‎ ‎‏و اصول کلی در ایدئولوژی های الهی(مانند: اصالت خداوند، اصالت معنویت، اصالت‏‎ ‎‏اختیار...) می توان به رابطه هدفمند بین انسان و محیط (که از قبل توسط خداوند خلق‏‎ ‎‏شده و تحت اراده او که تغییرناپذیر است اداره می شود) پی برد. انسان در مقابل اراده‏‎ ‎‏خداوند که اساساً غیر مادی است قرار دارد که درک صحیح از آن اراده می تواند به‏‎ ‎‏ساخت و ساز انسانی متکی بر رویکرد الهی منجر شود. البته درک و آگاهی غیر معتبر از‏‎ ‎‏قوانین عام (اراده خداوند) نیز، اراده ساخت و ساز را از انسان سلب نمی کند، بلکه‏‎ ‎‏ساخت و ساز او با خصیصه الهی توأم نخواهد بود و در جهت اعتلای او قرار‏‎ ‎‏نمی گیرد. نمودار زیر می تواند تا حدودی به رابطه انسان و محیط در رویکرد الهی‏‎ ‎‏بپردازد.‏


‎[[page 265]]‎‏نمودار شماره 5: ارتباط ا نسان و محیط در رویکرد الهی‏

‎محیطB (محیط خاص- جامعه خاص- توسط انسان ساخته می شود)‎‏انسان انسان‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

 

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏نمودار فوق گویای این امر است که انسان بر اساس اختیار، توانمندی لازم جهت‏‎ ‎‏ساخت و سازهای اجتماعی را دارد. آنچه که اصالت ساخت و ساز را تعیین می کند‏‎ ‎‏(محیط ‏‎A‎‏) میزان انطباق آن با اراده حاکم بر هستی که همان اراده خداوند است،‏‎ ‎‏می باشد. لذا انسان بر اساس تعیین تکلیف اراده عام بر هستی (اراده خداوند) که خود‏‎ ‎‏نوعی محدودیت را ابلاغ می کند به تعیین چارچوب و ساختار دنیای اجتماعی خود‏‎ ‎‏(محیط ‏‎B‎‏) می پردازد. انسان در دستورالعمل های الهی از دو توانمندی ‏‏عقلانیت‏‏ و‏‎ ‎‏خلاقیت‏‏ برخوردار است. با عقلانیت به کشف سنت های الهی برای بستر سازی زندگی‏‎ ‎‏اجتماعی می پردازد تا به ثبات و آرامش برسد و از خلاقیت برای تحول و تعالی استفاده‏‎ ‎‏می کند. این که تا چه حد خلاقیت منطبق بر عقلانیت عمل می کند، ملاک اعتلای انسان‏‎ ‎‏در مسیر خداوند است. جداسازی این دو (عقلانیت و خلاقیت) یا تمرکز بیش از حد‏‎ ‎‏بر یکی از آنها به انحطاط انسان و جدا شدن او از مسیر به سوی خداوند منجر می شود.‏‎ ‎‏کشف سنت های الهی(قوانین عام) نیازمند تفکر و تعمق عمیق در خلقت و استفاده‏‎ ‎‏روشمند از کلام خداوند و سنت است. این کشف در سلسله مراتب فلسفی بر اساس‏‎ ‎‏علم انجام می شود که چون علم متکی بر پارادایم و فلسفه الهی است، از روش های‏‎ ‎‏متمایز از علم اثباتی، تفسیری و انتقادی استفاده خواهد کرد. این عرصه متعلق به‏‎ ‎
‎[[page 266]]‎‏عقلانیت است که نظام اجتماعی الهی را از غیرالهی تفکیک و متمایز می سازد. عقلانیت‏‎ ‎‏در پی کشف قوانین و دستورالعمل های الهی است تا ثبات و تداوم نظام اجتماعی را‏‎ ‎‏ضمانت نماید.‏

‏خلاقیت انسان به عنوان پتانسیل انسانی انسان که از بدو خلقت توسط خداوند در‏‎ ‎‏انسان به ودیعه گذاشته شده است، همان قدرت ساخت و ساز انسان است. خلاقیت به‏‎ ‎‏عنوان قدرت دفاعی انسان در مقابل محدودیت های محیط مربوط به تمامی انسان ها‏‎ ‎‏است. اگرچه تجربیات، تحصیلات و افزایش سن می تواند عقلانیت انسان را تقویت‏‎ ‎‏نماید، ولی برعکس قدرت خلاقیت که همان ساخت و ساز جدید(تحول خواهی و‏‎ ‎‏ریسک طلبی) او است تضعیف می گردد. اگر چه عقلانیت نوعی ثبات، تداوم و قابلیت‏‎ ‎‏پیش بینی را تقویت می نماید، ولی خلاقیت ترقی، تعالی و کلاً تغییرات را دامن می زند.‏‎ ‎‏به همین لحاظ عقلانیت در خدمت بستر سازی و خلاقیت در خدمت فرهنگ سازی‏‎ ‎‏است.‏

‏پارادایم اثباتی با تمرکز زیاد بر بستر و محیط، به نوعی اصالت عقلانیت را دنبال‏‎ ‎‏می نماید‏‏.‏‏ دید شیء انگارانه این پارادایم، به عدم توجه جدّی خلاقیت انسان مربوط‏‎ ‎‏است. هر گونه تحول خواهی انسان که خارج از قاعده باشد به عنوان انحراف تلقی‏‎ ‎‏می شود و تابعیت مطلق انسان از محیط را تبلیغ می نماید. انقلاب های اجتماعی در این‏‎ ‎‏دیدگاه جایگاهی ندارند، اصالت با برگزیدگان و عالمان اثباتی است و تمامی هدایت‏‎ ‎‏انسان بر اساس محیط خارج از او که تحت رابطه علت و معلول است، انجام می شود.‏‎ ‎‏در این حالت جبریت محیط نوعی دیکتاتوری برگزیدگان را به ارمغان می آورد که‏‎ ‎‏اصالت انسان و مردم در فرآیند تصمیم سازی جایگاهی ندارد.‏

‏پارادایم تفسیری با تمرکز زیاد بر فرهنگ و اصالت خلاقیت انسان به نفی قوانین‏‎ ‎‏عام حاکم بر هستی می پردازد. تمام امور نسبی می باشند و معیارهای ارزیابی جایگاهی‏‎ ‎‏در این پارادایم ندارند. اگر چه اثبات گرایی، با اصالت دادن به قوانین عام، نوعی‏‎ ‎‏دیکتاتوری برگزیدگان اثباتی را ـ که از علم اثباتی (اصالت تجربه، اصالت مشاهده و‏‎ ‎
‎[[page 267]]‎‏اصالت رابطه علّی) تبعیت می نمایند ـ به ارمغان می آورد، پارادایم تفسیری به پذیرش‏‎ ‎‏قوانین خاص متمایل می شود. پذیرش قوانین خاص و نسبی گرایی به نوعی به تقویت‏‎ ‎‏آنارشیسم در دنیای اجتماعی انسانها منجر می شود.‏

‏پارادایم انتقادی، با تمرکز بر جبریت حاکم بر تاریخ به نوعی اصالت قانون عام بر‏‎ ‎‏هستی را قبول دارد. از آنجایی که دسترسی به این قوانین که در پشت وضعیت ظاهر‏‎ ‎‏است، نیازمند درک و آگاهی راستین است، لذا به انسان جهت حضور و مشارکت در‏‎ ‎‏تحولات تاریخ که ماهیت قانون عام بر هستی است توجه جدی دارد. این دیدگاه‏‎ ‎‏خلاقیت انسان را به رسمیت شناخته، ولی استقلالی برای آن قایل نیست. انسانها بر‏‎ ‎‏حسب طبقات اجتماعی مجبور به واکنش های خلّاقانه بر اساس دستورالعمل حاکم بر‏‎ ‎‏تاریخ هستند. جبریت حاکم بر خلّاقیت انسان که ابزار آن در قالب طبقات اجتماعی‏‎ ‎‏خواهد بود نیز انسان را به نوعی وابسته به بیرون تعریف می کند. هر گونه ساخت و‏‎ ‎‏ساز و خلاقیت انسان با مجوز خارج از او خواهد بود. رابطه عقلانیت و خلاقیت در‏‎ ‎‏قالب دیالکتیک تعریف می شود که محصول آن همان پراکیس(عمل با معنای انتقادی)‏‎ ‎‏می باشد. به طور مثال: عقلانیت سرمایه داری نابودی خودش را از طریق ایجاد و‏‎ ‎‏گسترش خلاقیت طبقاتی کارگران که در درون خودش پرورش می دهد، دنبال می نماید.‏

‏پارادایم الهی متمرکز بر عقلانیت و خلاقیت است. در این پارادایم هیچ کدام از این‏‎ ‎‏دو توانایی انسان به نفع دیگری مصادره نمی شود. خداوند، انسان را با قدرت‏‎ ‎‏خلق کنندگی که قدرت بالایی است و از قدرت خداوند ناشی می شود، خلق نمود. این‏‎ ‎‏قدرت به حدی قوی و شدید بود که شیطان ادعای خدایی کرد و تصمیم به رقابت با‏‎ ‎‏خداوند گرفت. خداوند، استفاده مطلوب از خلاقیت یا دامن زدن انسان به خلق و‏‎ ‎‏ساخت و ساز جهت هر گونه تحول را مشروط به تبعیت از سنّت الهی در هستی نمود.‏‎ ‎‏سنّتی که تغییر ناپذیر بوده ، هویت ثابت، منظم و هماهنگ هستی را تضمین می نماید.‏‎ ‎‏بنابراین، در پارادایم الهی شاهد تعامل بین عقلانیت و خلاقیت هستیم به نحوی که‏‎ ‎‏هم سازی بین این دو ایجاد و تقویت شود. هم سازی فرآیندی که تحت آن بین عقلانیت‏‎ ‎
‎[[page 268]]‎‏و خلاقیت رفع اختلاف به وجود می آید و ضمن ثبات، نظم و تداوم دنیای اجتماعی،‏‎ ‎‏شاهد تغییر و تحول انسانی خواهیم بود. در این حالت است که عمل صالح در جوامع‏‎ ‎‏انسانی ایجاد و گسترش می یابد. عمل صالح همان کنش های اجتماعی با معنای انسانی‏‎ ‎‏است که معنای آن صرفاً توسط انسان (مانند: پارادایم تفسیری) ساخته نمی شود، بلکه‏‎ ‎‏معنای آن باید از ارزش های الهی اخذ شود. این ارزش ها پایه و اساس بسترهای‏‎ ‎‏اجتماعی هستند که در پارادایم های الهی به عنوان پیش فرض پذیرفته می شوند.‏

‏در پارادایم الهی همة انسانها با داشتن قدرت خلاقیت و درک خلاقانه از هستی در‏‎ ‎‏جهان خلقت مسئول می باشند. بر اساس این درک، انسان ها باید در مقابل خداوند در‏‎ ‎‏این دنیا و دنیای دیگر پاسخ گو باشند. دانشمندان علاوه بر مسئولیت ناشی از درک‏‎ ‎‏خلاقانه باید مسئولیت درک ناشی از عقلانیت را نیز قبول نمایند. این افراد علاوه بر‏‎ ‎‏پاسخ گویی در مقابل خداوند باید در مقابل مردم نیز پاسخ گو باشند. دانشمندان با‏‎ ‎‏توانایی عقلانی به طراحی ساختار زندگی اجتماعی مردم می پردازند. بستر سازی که‏‎ ‎‏محوریت نظام اجتماعی است به عهده اندیشمندان و عالمان است. تمامی ضایعات و‏‎ ‎‏انحرافات ناشی از این بستر به عهده آنان است. به همین دلیل است که بین آنانی که‏‎ ‎‏نمی دانند و آنانی که می دانند تفاوت وجود دارد.‏

‏در پارادایم الهی، اصالت محض به خلاقیت به معنای اصالت عمل شیطانی‏‎ ‎‏(ضدانسانی) است؛ در این حالت، انسان به جای درک و آگاهی از سنت الهی به درک و‏‎ ‎‏تفسیر از آن می پردازد. در این جا تفسیر به رأی فردی جاری می شود و کنش های انسانی‏‎ ‎‏با معنا، با ارزش الهی که از سنت الهی اقتباس می شود، توأم نیست. آنارشیسم و فعالیت‏‎ ‎‏لجام گسیخته انسان خصیصه جوامع بر اساس خلاقیت است. زمانی که از اصالت‏‎ ‎‏محض، درک داریم چون صرفاً انسان به درک از سنت الهی می پردازد و تفسیر از آن‏‎ ‎‏جهت که حضور فعال انسان در زندگی اجتماعی اتفاق نمی افتد، لذا تحجّر، رهبانیت و‏‎ ‎‏انفعال که خصیصة غیر انسانی دارند بر زندگی انسان سایه می افکند. از این رو در‏‎ ‎‏اصالت خلاقیت با هویت، صرفاً با درک محیط، شاهد نوعی دیکتاتوری محیط (انفعال‏‎ ‎
‎[[page 269]]‎‏انسان) بوده و با هویت درک و تفسیر محیط، فعالیت لجام گسیخته انسان (آنارشیسم)‏‎ ‎‏را خواهیم داشت. در این حالت، شرایط زندگی انسانی به صورت هدفمند و سازمان‏‎ ‎‏یافته امکان ظهور نمی یابد. اگر چه در نمودار شماره پنج تعامل عقلانیت و خلاقیت‏‎ ‎‏تحت ماهیت انسان الهی ترسیم گردیده، نمودارهای شش و هفت انسان های غیر الهی با‏‎ ‎‏رویکرد شیطانی (اصالت درک و تفسیر خلاقیت) و یا رهبانیت (اصالت درک خلاقیت)‏‎ ‎‏را نمایش می دهند.‏

‏نمودار شماره 6:ارتباط انسان با محیط با اصالت درک و تفسیر خلّاقانة او در‏‎ ‎‏رویکرد الهی‏

‏انسان انسان‏

‎محیطB (محیط خاص- جامعه خاص- توسط انسان ساخته می شود)‎‎ساخت و سازهای انسان(اختیار انسان)‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏نمودار شماره 7: ارتباط انسان با محیط با اصالت درک خلّاقانة او در رویکرد الهی‏

‎محیطB (محیط خاص- جامعه خاص- توسط انسان ساخته می شود)‎‏انسان انسان‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


‎[[page 270]]‎‏در مدل انسان الهی یک فرآیند تعامل به سمت هم سازی بین عقلانیت و خلاقیت‏‎ ‎‏شکل می گیرد. در این فرآیند بین عقلانیت و خلاقیت رفع اختلاف می شود و انسان با‏‎ ‎‏تمام توانمندی های خلاقانه سعی بر انطباق با سنت های الهی (قانون عام بر هستی) که‏‎ ‎‏از طریق عقلانیت کشف می شود، دارد. بدین لحاظ در پارادایم الهی عقلانیت و‏‎ ‎‏خلاقیت به نفع یکدیگر مصادره نمی شود تا به سمت پارادایم های اثباتی و انتقادی‏‎ ‎‏(اصالت عقلانیت) و یا تفسیری (اصالت خلاقیت) مایل شود. اگر چه در پارادایم الهی،‏‎ ‎‏جهت گیری اصالت خلاقیت به سوی پارادایم تفسیری (اومانیسم الهی) و یا‏‎ ‎‏انفعال(رهبانیت)، تقویت می شود، اما اصالت عقلانیت به سمت اثبات گرایی مانند:‏‎ ‎‏(لیبرالیسم دینی) و یا انتقادی (مانند: سوسیالیسم دینی) متمایل خواهد شد.‏

‏ ‏


[[page 271]]پی نوشت ها:

‏ ‏

‏ ‏

 

 

منابع

 

1. Baoily, K.D.(1982).  Methods of Social Research , New York:   Free Press.

2. Fay, B. (1987),  Critical Social Science: Liberation & its Limits ,   New    York:    Corthell Lip.

3. Kuhn, T.S.(1970),  The Structure of Scientific Revolution , 2nd ed     Chicago: University of Chicago Press.

4. Marshall, C.& Rossman, G.B. (1992),  Designing Qualitative   Research , London, Sage Publication, Inc.

5. Neumen, W.L.(1991),  Social Research Methods , London: Allyn    &    Bacon.

6. Wells, A.(1978),  Contemporary Sociological Theory , Santa   Monica, Ca:Good Year.

7. Durkheim , E. (1982),  The Rule of Sociological Method , Edited   Withan Introduction by steven lukes, Translated by W.D. Halls, New   York: The Free Press.

8. Hughes, J.A.(1990),  The Philosophy of Social Research , (2n   ed.),    London: Longman.

9. Patton, M.(1990),  Qualitative Evaluation and Research   Methods , New bury Park: Sage.


[[page 272]] 10. Sherman, H.(1976), “ Dialectics as a method”  Insurgent   Sociologist , No.4.

11. Stiner, M.(1971),  The Ego and Her Own , New York: Harper   and Row.

12. Zuriff ,G.E.(1985), Behavioralism:AConceptual Reconstraction   , New York: Columbia University Press.

‏ ‏

‏ ‏


‎[[page 273]]‎

‎ ‎

‎[[page 274]]‎

  • . Logical empiricism.
  • . Naturalism.
  • . Behaviorism.
  • . August conte.
  • . Emile durkheim.
  • . Quantitative methods.
  • . Methods of Social Research; contemporary Sociological Theory.
  • . Social Research Methods, p, 63.
  • . Common sense.
  • . Behavioralism: A Conceptual Reconstraction.
  • . Max weber.
  • . Social action.
  • . Meaningful action.
  • . Verstehn.
  • . Social Research Methods, p. 68.
  • . Qualitative approach.
  • . Designing Qualitative Research.
  • . Social meaning system.
  • .The Philosophy of Social Research.
  • . Inductive approach.
  • . Grounded theory.
  • . Nomothetic.
  • . Ideographic.
  • . Critical Social Science: Liberation & its Limits, p,27.
  • . False consciousness.
  • . “Dialectics as a method” Insurgent Sociologist, vol. VI, p,60.
  • . Mechanical model of man.
  • . The Rule of Sociological Method, p,27.
  • . Causal laws.
  • . Social forces.
  • . Free will.
  • . Probablistics attribute.
  • . General law.
  • . Factual variables.
  • . General law.
  • . در ساخت و ساز یک نقشه از قبل تعیین شده (قانون عام) وجود دارد و انسان ها بر اساس آن اقدام به ساخت و ساز و فرهنگ سازی می نمایند. در حالی که در خلق نقشه از قبل تعیین شده وجود ندارد و انسان رأساً اقدام به تهیه نقشه و ساخت و ساز می نماید (مانند دیدگاه تفسیری).
  • .  The Ege and her own.
  • . SHARED MEANING SYSTEM.
  • . Meanignful action.
  • . False consciousness.
  • . Reification.
  • . Emanciupation.
  • . Empowerment.
  • . True consciousness.
  • . Ideographic.

انتهای پیام /*