همایش اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (س)

بررسی رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی امام محمد غزالی و امام خمینی رحمة الله

کد : 92659 | تاریخ : 10/07/1395

‏ ‏

‎ ‎

 

‏ ‏

بررسی رابطۀ اخلاق و سیاست

در اندیشه سیاسی امام محمد غزّالی

و  امام خمینی(رحمة الله)

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

محمد‌عارف فصیحی دولتشاهی

‎[[page 67]]‎

‎[[page 68]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

چکیده

‏اخلاق و سیاست، از دیرباز، ذهن بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول کرده است. ‏‎ ‎‏امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) از معدود اندیشمندانی هستند که تأملاتی ژرف در ‏‎ ‎‏زمینۀ اخلاق و سیاست داشته‌اند. از این ‌روی، پژوهش حاضر کوشیده است تا رابطۀ ‏‎ ‎‏اخلاق و سیاست را در اندیشۀ این دو شخصیت بررسی کند.‏

‏نظریۀ امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) به رغم اشتراکشان در پذیرش پیوند اخلاق ‏‎ ‎‏و سیاست و بعضی مسائل دیگر، در چگونگی این ارتباط، تعامل و نحوۀ استدلال بر آن ‏‎ ‎‏و نیز در برخی مسائل اساسی دارای تفاوت‌های بنیادی است. این تفاوت‌ها و تمایزات ‏‎ ‎‏متأثر از عوامل مذهبی، فقهی، کلامی و وضعیت زمانۀ آن دو است. به هر روی در این ‏‎ ‎‏بررسی نشان داده شده است که سیاست به مفهوم اصطلاحی آن با اخلاق به مفهوم ‏‎ ‎‏ملکات نفسانی در اندیشۀ دو شخصیت مورد پژوهش، پیوند وثیقی دارد. زاویه‌های دید ‏‎ ‎‏در مورد بررسی رابطۀ اخلاق و سیاست در نگرش غزالی و امام خمینی امور زیر است:‏

‏1. چارچوب مفهومی؛‏

‏2. چارچوب تاریخی؛‏

‏3. هستی‌شناختی غزالی و امام خمینی(رحمة الله)؛‏

‏4. انسان‌شناختی غزالی و امام خمینی(رحمة الله)؛‏


‎[[page 69]]‎‏5. اسلام‌شناختی غزالی و امام خمینی(رحمة الله)؛‏

‏6. رویکرد اخلاقی ـ سیاسی غزالی و امام خمینی(رحمة الله)؛‏

‏7. عدالت به مثابۀ فضیلت سیاسی در اندیشۀ امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله).‏

طرح مسأله

‏«اخلاق» و «سیاست» از مختصات جامعۀ انسانی است که از دیرباز اندیشۀ ‏‎ ‎‏جست‌وجوگر بشری را به خود مشغول داشته است. از این‌روی، می‌توان گفت تأمل در ‏‎ ‎‏دو مقولۀ «اخلاق» و «سیاست» و چگونگی رابطۀ آن‌ها عمری به درازای تاریخ حیات ‏‎ ‎‏سیاسی ـ اجتماعی انسان‌ها دارد، اما تأملات جدی و اساسی در این‏‏‌ ‏‏باره از زمانی آغاز ‏‎ ‎‏شد که مطالعات سیستماتیک دربارۀ «سیاست» و «اخلاق» آغاز شد و علمی به نام ‏‎ ‎‏«فلسفۀ سیاسی» پا گرفت. به طور کلی نتیجۀ تأملاتی که در این زمینه توسط ‏‎ ‎‏نظریه‌پردازان اندیشه و فلسفۀ سیاسی صورت گرفته، به گونه‌های زیر قابل تشخیص و ‏‎ ‎‏ردیابی است:‏

‏1. بینش غیراخلاقی سیاست؛‏

‏2. بینش اخلاقی اقتدارگرا؛‏

‏3. بینش اخلاقی دوگانه؛‏

‏4. بینش وحدت اخلاق و سیاست.‏

‏عالمان مسلمان، از دیرباز بر همسازی و پیوستاری «اخلاق» و «سیاست» پای ‏‎ ‎‏فشرده‌اند. آنان علاوه بر این‌که متعهد و مقید به اصول اخلاقی در نظر و عمل بوده‌اند، ‏‎ ‎‏رعایت فضایل اخلاقی و تقوای سیاسی را به حاکمان زمانه‌شان توصیه می‌کرده‌اند، تا ‏‎ ‎‏آن‌جا که می‌توان از وجود نظریۀ کلی ـ عمومی پیوند اخلاق و سیاست در حوزۀ ‏‎ ‎‏اندیشۀ سیاسی اسلام سخن به میان آورد. از آن میان می‌توان به طور مشخص به امام ‏‎ ‎‏محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) اشاره کرد. این دو شخصیت بزرگ اسلامی از معدود ‏‎ ‎‏اندیشمندانی‌ هستند که دربارۀ «اخلاق» و «سیاست» تأملات ژرفی داشته و به نظریۀ ‏‎ ‎
‎[[page 70]]‎‏همبستگی اخلاق و سیاست دست یازیده‌اند.‏

‏پرسش اساسی این است که آیا پذیرش نظریۀ پیوند اخلاق و سیاست از سوی این ‏‎ ‎‏دو متفکر اسلامی که یکی مربوط به جهان تسنّن در دورۀ میانۀ اسلامی و دیگری متعلق ‏‎ ‎‏به جهان تشیع در دوران معاصر است، لزوماً به معنای وفاق آن دو در تمامی اندیشه‌های ‏‎ ‎‏اخلاقی ـ سیاسی است؟!‏

‏این پژوهش بر آن است تا با بهره‌گیری از روش تحلیل محتوا، یعنی از طریق ‏‎ ‎‏کندوکاو در آرا و اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) در ‏‎ ‎‏جست‌وجوی پاسخ برآمده و به فرضیۀ اصلی‌اش دست یابد.‏

‏فرضیه اصلی: به رغم اشتراک دو شخصیت مورد نظر در پذیرش نظریۀ پیوند اخلاق ‏‎ ‎‏و سیاست، اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی آن دو، تحت تأثیر علایق مذهبی، کلامی، ‏‎ ‎‏فقهی و اوضاع زمانه‌شان متمایز از دیگری است.‏

‏موضوع اصلی مقاله، همان‌گونه که از عنوان آن بر می‌آید، بررسی رابطۀ اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست در اندیشۀ امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) است و در شعاع آن تشابهات و ‏‎ ‎‏تمایزات اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی آن دو نیز ردیابی خواهد شد.‏

‏اهمیت موضوع: بررسی رابطۀ اخلاق و سیاست از دیدگاه شخصیت‌های مورد نظر ‏‎ ‎‏پژوهش، از چند منظر دارای اهمیت است:‏

‏1. امام محمد غزالی متفکر برجسته و پرآوازۀ اهل سنت در قرن پنجم هجری ‏‎ ‎‏محسوب می‌شود. امام خمینی(رحمة الله) اندیشمند فرزانۀ شیعی در دوران معاصر است. ‏‎ ‎‏نویسنده بر این باور است که تأمل در آرا و افکار اخلاقی ـ سیاسی این دو شخصیت ‏‎ ‎‏فرهیخته ما را به چارچوب فکری دو فرقۀ مسلمانان (تشیع و تسنن) رهنمون خواهد ‏‎ ‎‏شد.‏

‏2. دربارۀ بررسی اخلاق و سیاست در اندیشۀ دو شخصیت یاد شده، تا جایی که ‏‎ ‎‏نگارنده جست‌وجو کرده است، هیچ‌گونه بررسی تحلیلی، آن هم با رویکرد تطبیقی ‏‎ ‎‏انجام نگرفته است. بنابراین، تحقیق حاضر به گونۀ تطبیقی به بررسی اندیشه‌های ‏‎ ‎
‎[[page 71]]‎‏سیاسی ـ اخلاقی این دو شخصیت همت گماشته و اهمیت این پژوهش را دو چندان ‏‎ ‎‏کرده است.‏

‏کلید واژگان: اخلاق، سیاست، اخلاق سیاسی، سیاست اخلاقی، اندیشۀ سیاسی، امام ‏‎ ‎‏محمد غزالی، امام خمینی(رحمة الله).‏

چارچوب مفهومی

1. مفهوم اخلاق: ‏اخلاق در لغت، جمع «خُلق» و «خُلُق» و هر دو دارای یک معنا ‏‎ ‎‏می‌باشد.‏‎[1]‎‏ ‏

‏لسان‌العرب‏‏ اخلاق را این‌گونه تعریف کرده است: اخلاق، جمع خُلق به معنای ‏‎ ‎‏سرشت و سجیّه، اعم از سرشت نیکو و پسندیده یا سرشت ناپسند و زشت است. ‏‎ ‎‏بنابراین، خُلق به ضم آن به زیبایی یا زشتی باطنی و «خَلق» به «فتح» آن به زشتی یا ‏‎ ‎‏زیبایی آفرینش ظاهری اطلاق می‌گردد.‏‎[2]‎

‏تعریف اصطلاحی اخلاق: در اندیشۀ اسلامی، اخلاق عبارت از مجموعۀ ملکات ‏‎ ‎‏نفسانی، صفات و خصایص روحی است‏‎[3]‎‏ که انسان‌ها را به سوی سعادت رهنمون ‏‎ ‎‏می‌سازد. مسکویه در تعریف اصطلاحی اخلاق آورده است:‏

‏خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارها دعوت می‌کند، ‏‎ ‎‏بدون آن‌که نیازی به تفکر و اندیشه باشد و خود بر دو بخش است:‏

‏بخش اول: حالت و خویی است که طبیعی انسان است و از اصل مزاج او ‏‎ ‎‏است و بخش دوم حالتی که از روی اختیار حاصل شده و قابلیت اکتساب را ‏‎ ‎‏داراست.‏‎[4]‎


‎[[page 72]]‎‏علامه مجلسی در تعریف اخلاق می‌گوید: ‏

‏اخلاق ملکه‌ای نفسانی است که به آسانی افعال از آن صادر می‌شود.‏‎[5]‎

‏و چون اخلاق را علم دانسته‌اند، از این‌رو، علم اخلاق نیز باید تعریف شود. مرحوم ‏‎ ‎‏نراقی که تأملات ژرفی در اخلاق دارد، «علم اخلاق» را چنین تعریف می‌کند: ‏

‏علم اخلاق، دانش صفات مهلکه و سجیه و چگونگی موصوف شدن و ‏‎ ‎‏متخلق گردیدن به صفات نجات‌بخش و رها ‌شدن از صفات‌ هلاک‌کننده ‏‎ ‎‏می‌باشد.‏‎[6]‎

‏ژکس در تعریف علم اخلاق می‌گوید: ‏

‏علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان‌گونه که باید باشد.‏‎[7]‎

‏وی موضوع علم اخلاق را صفات خوب و بد که از طریق کارهای اختیاری و ارادی ‏‎ ‎‏در انسان ایجاد می‌شود،‏‎[8]‎‏ می‌داند.‏

‏غایت علم اخلاق مصون ‌داشتن سلوک و رفتار انسان‌ها از خطا و انحراف ‏‎ ‎‏است، به نحوی که افعال و مقاصد انسان،‌ معتدل و از تقلیدهای کورکورانه و ‏‎ ‎‏هواهای نفسانی به‌دور باشد.‏‎[9]‎

‏علمای علم اخلاق، منابع این علم را عبارت دانسته‌اند از:‏

‏1. قرآن؛ 2. سنت معصومین(علیهم السلام)؛ 3. عقل؛ 4. فطرت.‏‎[10]‎

‏از اخلاق همچون بسیاری از مفاهیم دیگر، تعریف‌های گوناگونی به عمل آمده ‏‎ ‎‏است. گوناگونی تعاریف، ریشه در معرفت‌شناختی فیلسوفان اخلاقی دارد. علامه ‏‎ ‎‏طباطبایی می‌گوید: ‏


‎[[page 73]]‎‏هر نظام اخلاقی اولاً مبتنی بر جهان‌بینی آن نظام [است] و اختلاف دربارۀ ‏‎ ‎‏نظریه‌های اخلاقی از اختلاف در جهان‌بینی سرچشمه می‌گیرد... ثانیاً مبتنی ‏‎ ‎‏است بر انسان‌شناختی و فلسفی آن نظام.‏‎[11]‎

‏یکی از اختلافات دانشمندان علم اخلاق این است که آیا علم اخلاق مربوط به ‏‎ ‎‏رفتار آدمی است یا سجایای اخلاقی را نیز در بر می‌گیرد. ژکس آن را مربوط به رفتار ‏‎ ‎‏آدمی دانسته است. به هر حال آنچه مورد توافق اغلب رویکردهای اخلاقی است، ‏‎ ‎‏تبعیت از اصول اخلاقی است و این‌که این تبعیت زمینه‌ساز سعادت و تعالی و کمال ‏‎ ‎‏انسان است. از سوی دیگر، هدف سیاست نیز هدایت و رستگاری انسانی است. ‏‎ ‎‏بنابراین، میان مفهوم «اخلاق» و «سیاست» رابطۀ وثیق و معناداری برقرار است.‏

2. مفهوم سیاست:‏ ‏‏سیاست در لغت عربی از مادۀ «ساس، یسوس، سیاسۀ» می‌باشد که ‏‎ ‎‏به معانی ادارۀ کشور، حکومت کردن، حکم راندن، اصلاح امور خلق و تدبیر جامعه و ‏‎ ‎‏ملت، آمده است.‏‎[12]‎

‏ابن منظور، سیاست را به معنای تلاش برای اصلاح چیزی می‌داند.‏‎[13]‎

‏سیاست در اصطلاح: تعریف این مفهوم، پیچیده و دشوار است و معنای روشنی ‏‎ ‎‏ندارد. یکی از دلایل پیچیده بودن مفهوم سیاست این است که هرکس آن را براساس ‏‎ ‎‏ایستار و فرهنگ پذیرفتۀ خود، معنی می‌کند. مثلاً نولی (‏‎Noli‎‏) سیاست (‏‎Politics‎‏) را ‏‎ ‎‏هنر استفاده از امکانات، حکومت کردن بر انسان‌ها، و مبارزه برای قدرت می‌داند.‏‎[14]‎‏ ‏‎ ‎‏فیض کاشانی سیاست را عبارت از تسویس و تربیت انسان‌ها در جهت رسیدن به ‏‎ ‎‏صلاحیت کمالی آن‌ها و تدبیر و کشاندن به طریق خیر و سعادت‏‎[15]‎‏ دانسته است.‏


‎[[page 74]]‎‏برتراند راسل سیاست را با قدرت یکی دانسته و آن را به‌عنوان پدید آوردن آثار ‏‎ ‎‏مطلوب تعریف کرده است.‏‎[16]‎‏ دیوید ایستون معتقد است، سیاست توزیع آمرانۀ ارزش‌ها ‏‎ ‎‏برای جامعه است.‏‎[17]‎

‏از «علم سیاست» مانند «سیاست» تعریف‌های گوناگون از سوی دانشمندان این علم ‏‎ ‎‏ارائه گردیده است، مثلاً بعضی معتقد هستند: سیاست علمی است که به ما می‌آموزد چه ‏‎ ‎‏کسی می‌برد، چه می‌برد، کجا می‌برد و چرا می‌برد؟ ‏

‏یکی از دانشمندان معاصر در تعریف علم سیاست می‌نویسد:‏

‏علم سیاست رشته‌ای از آگاهی اجتماعی است که وظیف‏‏ۀ‏‏ آن شناخت منظم ‏‎ ‎‏اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک ‏‎ ‎‏کشور، و روابط میان دولت‌ها در عرص‏‏ۀ‏‏ بین‌المللی است.‏‎[18]‎

‏موضوع علم سیاست براساس نظریۀ سیاست قدرت، قدرت است، اما براساس ‏‎ ‎‏اندیشۀ سیاسی اسلام، فعل سیاسی است؛ یعنی این علم رفتار سیاسی حاکمان، گروه‌ها، ‏‎ ‎‏سازمان‌ها و... را بررسی می‌کند. به طور کلی هر عملی که به نوعی با اراده و نظم ‏‎ ‎‏عمومی جامعه و روابط اجزاء آن مربوط بشود، در محدودۀ فعل سیاسی قرار می‌گیرد‏‎[19]‎‏ و ‏‎ ‎‏این عمل سیاسی به اتکاء یکی از معیارهای قانونی، عرفی و یا شرعی، مورد سنجش ‏‎ ‎‏عقلی یا اخلاقی قرار می‌گیرد.‏‎[20]‎

‏دانش‌واژه‌های علوم سیاسی به دلیل عمومی بودن و تنزّل آن در محاورات عامیانه و ‏‎ ‎‏نیز به علّت پویا بودن خود «علم سیاست» غالباً دچار ابهام معنایی است. این ابهام از ‏‎ ‎‏سطح دانش‌واژه‌های آن فراتر رفته و «علم سیاست» را نیز در برگرفته است، به گونه‌ای ‏‎ ‎
‎[[page 75]]‎‏که بعضی آن را «سیاست نظری» می‌دانند و بعضی آن را عمل سیاسی و برخی آن را در ‏‎ ‎‏برگیرندۀ نظر و عمل دانسته‌اند و نیز عده‌ای، سیاست را مربوط و معطوف به مقولۀ ‏‎ ‎‏قدرت دانسته و عده‌ای آن را مربوط به هدایت و رهبری می‌دانند. به هر حال، اندیشۀ ‏‎ ‎‏سیاسی اسلام که مبتنی بر مکتب هدایت است، با دو مقولۀ اخلاق و سیاست ارتباط ‏‎ ‎‏وثیقی پیدا می‌کند. خصوصاً زمانی که تعاریف اخلاق و سیاست را که از سوی ‏‎ ‎‏اندیشمندان مسلمان ارائه شده است، در کنار هم مورد سنجش و ارزیابی قرار دهیم، ‏‎ ‎‏پیوند اخلاق و سیاست به گونۀ روشن و ملموس‌تری قابل دریافت خواهد بود.‏

چارچوب تاریخی 

‏همان‌گونه که پیش‌تر اشارت رفت، اخلاق و سیاست و چگونگی رابطۀ آن دو، دارای ‏‎ ‎‏پیشینۀ درازی است و می‌توان آن را از گذشته‌های دور تا دورۀ معاصر به عنوان پشتوانۀ ‏‎ ‎‏نظری این پژوهش جست‌وجو و ردیابی کرد.‏

‏در شرق باستان، اخلاق و سیاست، همانند دین و سیاست همبسته و پیوسته بودند. ‏‎ ‎‏این پیوستاری بیش‌تر در آموزه‌های «کنفوسیوس»، حکیم چینی، تجلّی پیدا کرده بود.‏

‏زمانی که جامعۀ چین با بحران و انحطاط اخلاقی دست و پنجه نرم می‌کرد، این ‏‎ ‎‏حکیم با استفاده از تعالیم سنتی در «کتب پنج‌گانه»، به شرح و بسط اصول اخلاقی و ‏‎ ‎‏فلسفی خود همت گماشت. هدف کنفوسیوس سامان دادن به نظام اجتماعی چین از ‏‎ ‎‏طریق برقراری عدالت، اعتدال در رفتار و سیاست بود. قواعد اخلاقی مورد نظر این ‏‎ ‎‏حکیم که پادشاهان را به رعایت آن فرا می‌خواند، بیش‌تر در قالب سیاست مدن و ‏‎ ‎‏فلسفۀ سیاسی او جای دارد و این همان ربط وثیقی است که او میان اخلاق و سیاست ‏‎ ‎‏برقرار می‌کند. کنفوسیوس معتقد است:‏

‏وقتی رجال شایسته در کار باشند، امر دولت صلاح پذیرد و چون آن‌ها از ‏‎ ‎‏میان بروند، مملکت به فساد افتد و تباه شود... از این‌رو، پیشرفت‌ کار وابسته ‏‎ ‎‏به رجال شایسته است و رجال شایسته به مکارم اخلاق پادشاهان پرورش ‏‎ ‎
‎[[page 76]]‎‏می‌یابند. پس شهریار باید خصایص و صفات خود را آراسته و پیراسته سازد ‏‎ ‎‏و خود به دستور صراط اخلاقی رفتار کند و این رفتار اخلاقی حاصل ‏‎ ‎‏نمی‌شود، جز این‌که «شهریار» صاحب ملک‏‏ۀ‏‏ راسخ‏‏ۀ‏‏ عدالت و انصاف باشد، ‏‎ ‎‏یعنی انسان کامل شود.‏‎[21]‎

‏جالب این‌که کنفوسیوس آموزه‌های اخلاقی و فلسفی خود را با جدیت و تلاش ‏‎ ‎‏مستمر در عرصۀ تفکر و حکمت چین گسترش داد و این مکتب بعدها به نام خود او ‏‎ ‎‏«کنفوسیانیزم» نامیده شد که اصول اخلاقی او را سرمشق قرار داده و به تعمیق باورها و ‏‎ ‎‏آموزه‌های کنفوسیوس دست زدند.‏

‏در ایران باستان و آیین زردشت نیز اخلاق و سیاست در پیوستاری کامل قرار ‏‎ ‎‏داشت. این پیوستاری و هم‌ترازی، یکی از خصوصیات تفکر سیاسی در ایران باستان ‏‎ ‎‏بود.‏‎[22]‎

‏در آیین زردشت، سیاست متغیر وابسته‌های تفکر و اندیشۀ دینی بود. سلطنت، دین ‏‎ ‎‏عنایتی، از سوی خداوند قلمداد می‌شد. پیوستاری دین و سیاست در آیین زردشت ‏‎ ‎‏باعث ظهور اخلاق دوگانۀ خیر و شر گردید. نیروی خیر، پاسدار و حافظ ارزش‌های ‏‎ ‎‏اخلاقی و نیروی شر، منشأ زشتی‌ها فرض می‌شد. در این دین، ستیز با مفاسد اخلاقی ‏‎ ‎‏خصوصاً دروغ حق طبیعی قلمداد شده است. مبارزه با شر در آیین زردشت تنها به ‏‎ ‎‏معنای دوری از شر نبود، بلکه به معنای احیا و ایجاد فضیلت‌ها در وجود انسان نیز بود.‏

‏در اندیشۀ غرب باستان، سیاست و اخلاق توأم و جزو حکمت عملی محسوب ‏‎ ‎‏می‌شد. سقراط، افلاطون و ارسطو کسانی بودند که سیاست را عین حکمت و اخلاق ‏‎ ‎‏می‌دانستند. سقراط به عنوان آغازگر فلسفۀ اخلاق که از زاویۀ حکمت به اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست می‌نگریست، اخلاق را صرفاً به معنای اطاعت از قانون نمی‌دانست، بلکه معتقد ‏‎ ‎‏بود که اخلاق چیزی بسیار معنوی‌تر است. در واقع نوشیدن جام شوکران توسط سقراط ‏‎ ‎
‎[[page 77]]‎‏یک نوع تعهد اخلاقی در هدایت جامعه‌اش بود.‏

‏مشهورترین شاگرد سقراط، افلاطون (354 ـ 428ق.م) که آموزۀ خاص خود را ‏‎ ‎‏دربارۀ فرد، حکومت و اخلاق پی‌ریزی کرد، معتقد بود میان اخلاق و سیاست پیوند ‏‎ ‎‏اساسی برقرار است. او وظیفۀ مرد سیاسی را پژوهش دربارۀ فضیلت و اخلاق و هدف ‏‎ ‎‏علم سیاست را فضیلت‌مند کردن جامعه بیان کرد.‏

‏ارسطو همانند استادش افلاطون به ضرورت ارزش‌ها و هنجارهای اخلاقی در ‏‎ ‎‏جامعه و سیاست معتقد بود، لکن ارسطو عمل‌‌گراتر از افلاطون در سیاست اخلاقی و ‏‎ ‎‏سیاسی بود و این عمل‌گرایی به خوبی در رساله‌ها و کتاب‌هایش مثل ‏‏اخلاق ‏‎ ‎‏نیکوماخس‏‏، ‏‏اخلاق کبیر‏‏، ‏‏اخلاق ائودموس‏‏، ‏‏قانون اساسی آتن‏‏ و ‏‏رسالۀ فضایل‏‏ و ‏‏رذایل‏‏ ‏‎ ‎‏بازتاب یافته است. از میان آثار ارسطو، رسالۀ ‏‏اخلاق نیکوماخس‏‏، منبع قابل توجه ‏‎ ‎‏مسائل اخلاقی ـ سیاسی محسوب می‌شود. در این رساله، او برخلاف سقراط و افلاطون ‏‎ ‎‏که فضیلت را ناشی از استعداد طبیعی انسان تلقی می‌کردند، آن‌را ناشی از عادت می‌داند ‏‎ ‎‏که با نظریۀ اندیشمندان اسلامی بیش‌تر قرابت پیدا می‌کند.‏‎[23]‎‏ وی در این کتاب، اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست را درهم می‌آمیزد؛ زیرا دانش سیاست را دانش برتر و غایت آن را خیر انسانی ‏‎ ‎‏دانسته است. در اندیشۀ ارسطو، سیاست با سعادت گره خورده است، چیزی که موضوع ‏‎ ‎‏اخلاق را تشکیل می‌دهد.‏‎[24]‎‏ لکن درهم آمیختگی اخلاق و سیاست در حیات اجتماعی ‏‎ ‎‏یونانیان دیری نپایید. در عصر پساارسطویی هنگام ظهور مکتب‌های فلسفی و ‏‎ ‎‏نسبی‌گرایی مثل مکتب رواقی، اپیکوری و کلبیون، ستارۀ بخت اخلاق و سیاست در ‏‎ ‎‏یونان رو به افول رفت. آنارشیسم اخلاقی و سیاسی، جای آموزه‌های افلاطون و ارسطو ‏‎ ‎‏را فراگرفت.‏

‏مکتب کلبیون که چهرۀ شاخص آن «دیوژن» است، از اخلاق سیاست‌گریز به دفاع ‏‎ ‎‏برخاست و در نتیجه انسان اخلاقی با انسان غیرسیاسی مساوی پنداشته شد.‏


‎[[page 78]]‎‏ در مکتب‌های اپیکوری و رواقی سیاست‌گرایی و سیاست‌زدگی با انحطاط اخلاقی ‏‎ ‎‏توأم گردید و این روند به صورت پارادایم غالب درآمد. حتی ظهور و رسمیت دین ‏‎ ‎‏مسیح نتوانست سیاست و اخلاق را به نقطۀ اعتدال و جایگاه اصلی‌اش برگرداند، بلکه ‏‎ ‎‏برعکس، دین مسیحیت مقهور این روند گردیده و منفعلانه به جدایی اخلاق از ‏‎ ‎‏سیاست تن در داد. در دوران مدرن نیز نظریۀ جدایی اخلاق از سیاست تحت عنوان ‏‎ ‎‏سکولاریسم و لائیسیته به ویژه در رهیافت رئالیستی از سیاست، در غرب جلوه و ‏‎ ‎‏نمود بیش‌تری داشته و حیات اجتماعی ـ سیاسی غربیان را به گونۀ دلخواه رقم زده ‏‎ ‎‏است.‏

‏بحران خلأ اخلاق و معنویت که خود ناشی از شناخت نیهیلیستی از اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست بود، پسامدرنیست‌ها را بر آن داشت که علیه مدرنیسم موضع گرفته و آن را نقد ‏‎ ‎‏کنند، اما به دلیل گرایش پست‌مدرنیست‌ها به اخلاق و سیاست طبیعی و نیز عدم ارائۀ ‏‎ ‎‏راه‌حل‌های قابل قبول برای برون‌رفت از بحران ناشی از مدرنیسم نتوانست مقبولیت ‏‎ ‎‏عامه و جهانی کسب کند، علاوه بر این که پست‌مدرنیسم شک‌گرایی و بی‌یقینی را بیش ‏‎ ‎‏از پیش افزایش داده است.‏

‏در اسلام به عنوان دین مدنی، دین و سیاست و به تبع آن اخلاق و سیاست هم‌تراز ‏‎ ‎‏بوده و دارای پیوستارهای بهینه هستند. راز این پیوستاری را باید بیش از همه چیز در ‏‎ ‎‏جامعیت دین اسلام جست‌وجو کرد. به عبارت دیگر، اسلام،‌ تنها یک مسلک سیاسی ‏‎ ‎‏نیست، بلکه یک نظام منسجم و تکوین‌یافته از مجموعۀ اخلاقیات، سیاسات، اعتقادات ‏‎ ‎‏و احکام است. این مجموعه، کارایی خود را در هدایت جامعه به سوی تعالی و کمال ‏‎ ‎‏به اثبات رسانده است. متفکران اسلامی خصوصاً فیلسوفان سیاسی که با رویکرد عقلی ‏‎ ‎‏ـ فلسفی به مطالعۀ دین اسلام پرداخته‌اند، در پرتو جامعیت دین به این نتیجه رسیده‌اند ‏‎ ‎‏که عمل سیاسی و عمل اخلاقی آمیختگی بهینه و به‌سامانی دارد. امام محمد غزالی و ‏‎ ‎‏امام خمینی از مسیر دیانت و اخلاق به سیاست نگریسته‌اند. آنان میان سیاست اخلاقی ‏‎ ‎‏و اخلاق سیاسی پیوند اساسی برقرار کرده‌اند. آنچه در پی می‌آید، بررسی رابطۀ اخلاق ‏‎ ‎
‎[[page 79]]‎‏و سیاست از دیدگاه این دو متفکر اسلامی است و در پرتو آن، تشابهات و تمایزات ‏‎ ‎‏اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی آنان را نیز بررسی خواهیم کرد.‏

بررسی رابطۀ اخلاق و سیاست در اندیشۀ سیاسی امام محمد غزالی

‏در اندیشۀ سیاسی غزالی، اخلاق از منزلت و اهمیت خاصی برخوردار است. در اهمیت ‏‎ ‎‏آن همین بس که وی سعادت جامعه را غایت سیاست و تحقق آن را تنها از مجرای ‏‎ ‎‏اخلاق و فضیلت ممکن می‌داند. غزالی با تأسی به اندیشمندان سیاسی مسلمان، همچون ‏‎ ‎‏فارابی، مسکویه و ماوردی، اخلاق و سیاست را درهم آمیخت. آمیختگی اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست در اندیشۀ سیاسی غزالی با توجه به آثار اخلاقی و سیاسی او از منظرهای ‏‎ ‎‏مختلف قابل بررسی و اثبات است:‏

1. هستی‌شناختی غزالی

‏روح و جوهرۀ معرفت‌شناختی غزالی را اصل توحید تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر، ‏‎ ‎‏تمامی اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی غزالی در راستای اصل توحید قابل تفسیر، فهم و ‏‎ ‎‏درک است. در نظر غزالی سیاست بر سه پایه استوار است: پایۀ اول توحید و ایمان به ‏‎ ‎‏خداوند یکتا است که قوام جامعۀ اسلامی منوط به آن است. پایۀ دوم اجتناب از معاصی ‏‎ ‎‏و منکرات و پایۀ سوم عمل به اوامر و دستورات شرع است. و در واقع دو پایه اخیر به ‏‎ ‎‏همان پایۀ اول که توحید است، برگشت دارند و اگر بخواهیم دقیق‌تر گفته باشیم، ‏‎ ‎‏توحید تنها پایه است و مابقی متفرّعات آن هستند.‏‎[25]‎

‏در نگرش توحیدی غزالی، دنیا و آخرت ارتباط اصولی با هم دارند. دنیا مقدمۀ ‏‎ ‎‏آخرت است: «الدنیا مزرعة الآخرة». غزالی معتقد است که عقاید و اخلاق آدمی، باید ‏‎ ‎‏متناسب با غایت هستی باشد. وی بعثت انبیا را با سیر صحیح بشر به بارگاه حق‌تعالی ‏‎ ‎‏مرتبط دانسته است. از این‌رو، غزالی به سیاست همچون اصلی نگاه می‌کند که در ‏‎ ‎
‎[[page 80]]‎‏هدایت مردمان در سیری که از دنیا به آخرت دارند، به کار می‌آید. سیاست، انسان را ‏‎ ‎‏آمادۀ تحقق و عینیت بخشیدن به استعدادهای خود و شایستگی اقامت در جوار ‏‎ ‎‏حضرت باری تعالی می‌سازد.‏‎[26]‎‏ این‌که غزالی ‏‏احیاء علوم الدین‏‏ خود را در چهار ربع ‏‎ ‎‏تنظیم کرده (ربع عادات، ربع عبادات، ربع مهلکات و منجیات) و در آن از اعتقادات، ‏‎ ‎‏اخلاقیات، سیاسیات و احکام سخن به میان آورده است، حکایت از پیوند اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست در بینش توحیدی وی دارد.‏

2. انسان‌شناختی غزالی

‏انسان در نگرش غزالی موجودی اجتماعی است. او معتقد است میل به اجتماع از دو ‏‎ ‎‏نیاز عمده و اساسی انسان نشأت می‌گیرد: میل به بقا و ادامۀ نسل و دیگری نیاز به ‏‎ ‎‏تعاون و همیاری در تأمین ضروریات زندگی.‏‎[27]‎‏ به باور غزالی، غایت هستی انسان این ‏‎ ‎‏است که به تعالی و کمال و خیر برسد و این مهم، زمانی دست یافتنی است که امنیت و ‏‎ ‎‏آرامش در جامعه حکم‌فرما باشد. او معتقد است سازمانی که وظیفه دارد امنیت را در ‏‎ ‎‏جامعه تحقق بخشد، حکومت است و این حکومت به دست خود انسان‌ها، رقم ‏‎ ‎‏می‌خورد. مسائل زیر به عنوان پشتوانه‌های نظری انسان‌شناختی در اندیشۀ غزالی از ‏‎ ‎‏اهمیت جدی برخوردار است.‏

معرفت

‏غزالی معتقد است انسان وقتی به سعادت نایل می‌آید که حکمت و معرفت الهی را ‏‎ ‎‏فراچنگ آورد؛ زیرا بدون معرفت، کسب فضایل ناممکن است. از همین رو می‌گوید:‏

‏انسان اگر استقامت به علم و حکمت پیدا کرد، حزب الله می‌شود، ولی اگر ‏‎ ‎‏شهوت و غضب را بر نفس مسلط کرد، ملحق به حزب شیطان خواهد شد.‏‎[28]‎


‎[[page 81]]‎ کسب فضایل

‏دغدغۀ غزالی نجات و رستگاری انسان است. سعادت و نجات انسان در دیدگاه وی ‏‎ ‎‏در گرو کسب فضایل است. غزالی توسعۀ فضایل را از طریق توسعۀ آداب و سنن ‏‎ ‎‏فاضله در میان مردم ممکن می‌داند. او معتقد است که تحصیل معرفت و کسب فضایل، ‏‎ ‎‏در سایۀ سازمان سیاسی خلافت و سلطنت ممکن است. او از یک‌سو انسان را صاحب ‏‎ ‎‏سه قوۀ فاضله، غضبیه و شهویه می‌داند که در این قسمت به شدّت تحت تأثیر اندیشۀ ‏‎ ‎‏افلاطونی در کتاب جمهوری است. از سوی دیگر، وقتی از فضایل چهارگانه یعنی ‏‎ ‎‏حکمت، شجاعت، عفت و عدالت سخن به میان می‌آورد، تحت تأثیر ارسطو است که ‏‎ ‎‏می‌گوید: ‏

‏عدالت عبارت است از فضیلت حد وسط.‏‎[29]‎

‏غزالی به این حد اکتفا نمی‌کند که اعلام کند سعادت انسان در گرو معرفت و کسب ‏‎ ‎‏فضایل است، بلکه راهکار هم ارائه می‌کند. او می‌گوید: انسان برای تحصیل فضایل دو ‏‎ ‎‏راه دارد: یکی تعلیم و دیگری تأدیب. ‏

‏تعلیم همان کسب معرفت و حکمت، و تأدیب همان کسب فضایل است. غزالی ‏‎ ‎‏تعلیم، تأدیب و گسترش فضایل را از وظایف نظام سیاسی می‌داند. این‌جا است که ‏‎ ‎‏وظیفۀ نظام سیاسی نزد غزالی، بسیار اهمیت می‌یابد و می‌تواند در ساخت و گسترش ‏‎ ‎‏اخلاق مؤثر باشد.‏‎[30]‎

خوپذیر بودن نفس آدمی

‏براساس انسان‌شناختی غزالی، نفس انسان، خوپذیر و قابل اصلاح است. او با ‏‎ ‎‏استفاده از حدیث پیامبر که فرمود: «‏حسّنوا اخلاقکم‏»؛ اخلاق خود را نیکو سازید، ‏‎ ‎‏می‌گوید:‏


‎[[page 82]]‎‏انسان قابل تربیت است. هرچند تغییر عادت، کاری سخت است، اما در اثر ‏‎ ‎‏ممارست با کمک اراده می‌توان آن را تغییر داد.‏‎[31]‎

‏در ‏‏کیمیای سعادت‏‏ می‌نویسد:‏

‏هرچه آدمی به تکلف عادت کند، طبع وی شود... از آن‌جا که کودک از ابتدا ‏‎ ‎‏از دبیرستان بِرَمد و از تعلیم گریزان بوَد و چون وی را با الزام فراتعلیم ‏‎ ‎‏دادند، طبع وی شود و چون بزرگ شود، لذّت وی اندر علم بوَد و از آن خیر ‏‎ ‎‏نتواند کرد. خیرها که برخلاف طبع است، به سبب عادت، طبیعت‌ گردد.‏‎[32]‎

‏به عقیدۀ وی دلیل این‌که اخلاق، از راه عادت حاصل می‌شود، نمونه‌هایی است که ‏‎ ‎‏در شهرها می‌توان دید؛ زیرا سیاست‌مداران و حاکمان، شهروندان را با عادت دادن به ‏‎ ‎‏افعال خیر، خیّر و در مسیر کمال و سعادت قرار می‌دهند. به بیان دیگر، اخلاق آنان ‏‎ ‎‏براساس عادات شکل می‌گیرد. در نتیجه، اخلاق، مسیر سیاست را مشخص می‌کند و ‏‎ ‎‏مقدم بر آن است.‏‎[33]‎‏ نکتۀ نهایی در این قسمت این است که غزالی از یک سو منشأ ‏‎ ‎‏فضایل و رذائل را نفس آدمی می‌داند و از سوی دیگر مبدأ سیاست را نیز نفس آدمی ‏‎ ‎‏فرض می‌کند. در نتیجه رابطۀ معناداری میان اخلاق و سیاست برقرار می‌کند. او حکمت ‏‎ ‎‏را فضیلت قوۀ عقلیه، شجاعت را فضیلت قوۀ غضبیه و عفّت را فضیلت قوۀ شهویه ‏‎ ‎‏می‌داند و عدالت را به عنوان فضیلت سیاسی که هستۀ مرکزی فضایل است، قابل ‏‎ ‎‏اکتساب و آن را عامل پیوند اخلاق و سیاست می‌داند.‏

3. اسلام شناختی غزالی

‏در روایت غزالی، اسلام مجموعۀ منسجمی از احکام، عقاید، اخلاق و سیاست است. ‏‎ ‎‏هدف این مجموعه در اندیشۀ غزالی فضیلت‌مند ‌کردن جامعه است. این، همان ‏‎ ‎
‎[[page 83]]‎‏جامع‌نگری غزالی به جامعیت اسلام است. این فهم جامع از اسلام که در منظومۀ فکری ‏‎ ‎‏غزالی در قالب نظریۀ همبستگی اسلام و سیاست بازتاب یافته، نتیجه‌اش همبستگی و ‏‎ ‎‏پیوستاری اخلاق و سیاست در دستگاه فکری او است. بنابراین، در صورت ترکیب دین ‏‎ ‎‏و سیاست، تقوای دولت‌مردان تأمین و سیاست، اخلاقی می‌شود.‏‎[34]‎‏ چون پیوند اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست در اندیشۀ غزالی نتیجۀ پیوند اسلام و سیاست است، از این‌رو به اختصار رابطۀ ‏‎ ‎‏دین و سیاست را در اندیشۀ وی و به تبع آن اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی او را بررسی ‏‎ ‎‏می‌کنیم. غزالی با توجه به جامعیت اسلام و جامع‌نگری‌اش، میان دین و سیاست پیوند ‏‎ ‎‏عمیقی برقرار می‌کند. وی در آثارش به مناسبت‌های گوناگونی به این پیوند اشاره دارد:‏

‏الملک و الدین توأمان‏‎[35]‎‏ الدین والسلطان توأمان‏‎[36]‎‏ الدین والملک توأمان؛‏‎[37]‎‏ دین و ‏‎ ‎‏پادشاهی چون دو برادرند از یک شکم مادر آمده.‏‎[38]‎

‏غزالی در کتاب ‏‏نصیحة الملوک‏‏ پادشاه را سایۀ خداوند، و پیامبر را برگزیدۀ خداوند ‏‎ ‎‏می‌داند:‏

‏بدان و آگاه باش که خدای تعالی از بنی‌آدم دو گروه را برگزید و این دو ‏‎ ‎‏گروه را بر دیگران فضل نهاد: یکی پیغمبران و دیگر ملوک، اما پیغمبران را ‏‎ ‎‏بفرستاد به بندگان خویش تا ایشان را به وی راه نمایند و پادشاهان را برگزید ‏‎ ‎‏تا ایشان را از یکدیگر نگاه دارند و مصلحت زندگی ایشان را، چنانچه در ‏‎ ‎‏اخبار می‌شنوی که «السلطان ظلّ الله فی الأرض»؛ سلطان سای‏‏ۀ‏‏ خدای است ‏‎ ‎‏بر روی زمین، یعنی که بزرگ و برگماشت‏‏ۀ‏‏ خدای است بر خلق خویش.‏‎[39]‎

‏غزالی در آثارش از جمله ‏‏کیمیای سعادت‏‏ و ‏‏نصیحة الملوک‏‏، به رابطۀ دین و ‏‎ ‎
‎[[page 84]]‎‏سیاست بسنده نمی‌کند، بلکه از رابطۀ دین و سیاست به رابطۀ اخلاق و سیاست ‏‎ ‎‏می‌رسد. وی ولایت داشتن را در صورتی که با عدالت همراه شود، خلافت خدای‌ ‏‎ ‎‏تعالی در زمین می‌شمارد و در صورتی که از شفقت و عدل خالی باشد، خلافت ابلیس ‏‎ ‎‏معرفی می‌کند.‏‎[40]‎

‏او ارزش اخلاقی عدالت را تا آنجا بالا می‌برد که اگر با سیاست توأم شود، عبادتی ‏‎ ‎‏بزرگ‌تر از آن قابل تصور نیست. او تحقق عدالت به مثابۀ فعل اخلاقی ـ سیاسی را در ‏‎ ‎‏صورتی ممکن می‌داند که حاکم، ده قاعدۀ اخلاقی را مراعات کند.‏‎[41]‎

4. رویکرد اخلاقی غزالی

‏اخلاق در اندیشۀ غزالی از منزلت و اهمیت خاصی برخوردار است. او نخستین ‏‎ ‎‏اندیشمند اسلامی است که مطالعات منسجمی در موضوع اخلاق دارد. آثاری که ‏‎ ‎‏اندیشه‌های اخلاقی غزالی در آن‌ها بازتاب یافته، عبارتند از: ‏‏احیاء‌ علوم‌الدین‏‏، ‏‏کیمیای ‏‎ ‎‏سعادت‏‏، ‏‏میزان العمل‏‏، ‏‏المنقذ من الظلال‏‏ ‏و ‏نصیحة الملوک‏‏.‏

‏او از علم اخلاق به نام‌های علم آخرت، علم صفات خلق، اسرار معاملات دین و ‏‎ ‎‏اخلاق ابرار یاد می‌کند.‏‎[42]‎

‏غزالی در طبقه‌بندی علوم، جایگاه ارزنده‌ای را برای علم در نظر می‌گیرد. او بعد از ‏‎ ‎‏آن‌که علوم دینی را مجموعۀ معارفی می‌داند که هدایت انسان را در زندگی عهده‌دار ‏‎ ‎‏است، علوم را به دو دسته تقسیم می‌کند:‏

‏الف) علوم مکاشفه.‏

‏ب) علوم معامله.‏

‏او علم معامله را به دو بخش تقسیم می‌کند و هربخش آن را به دو بخش دیگر و ‏‎ ‎
‎[[page 85]]‎‏علم اخلاق و علم سیاست را جزء علوم معامله‌ای می‌داند.‏

1. علم مکاشفه2. علم معامله

باطن: منجیات ـ مهلکات ظاهری: عبادات ـ عاداتعلوم دینی

‏ ‏

‏ ‏

‏از دیدگاه غزالی، اخلاق در طبقه‌بندی علوم دینی جزء علم معامله قرار می‌گیرد و ‏‎ ‎‏مجموعه‌ای از فضایل نظری و عملی است که ناظر بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ‏‎ ‎‏است. غزالی به مفهوم اخلاق از سه زاویه نگاه می‌کند:‏

‏الف) بعد روانی که به رابطۀ فرد با خویشتن و مشاعر و قوای درونی و پروردگار ‏‎ ‎‏می‌پردازد. این ارتباط از طریق عبادات و سایر مناسک دینی عملی می‌گردد.‏

‏ب) بعد اجتماعی که به روابط فرد با جامعه و حکومت در رفتار با مردم در اجتماع ‏‎ ‎‏توجه دارد.‏

ج) ‏بعد متافیزیکی که زیربنای اعتقادی و مبانی اندیشۀ فرد را تشکیل می‌دهد.‏‎[43]‎

‏بنابراین، اخلاق در فهم و دریافت غزالی صرف بایدها و نبایدهای ایدئولوژیک ‏‎ ‎‏اخلاقی یا صرف معرفت کار خوب و بد و رفتار نیست، بلکه علاوه بر آن‌ها حالت‌های ‏‎ ‎‏نفسانی نیز است که انسان از خلال آن توانایی انجام عمل اخلاقی پیدا می‌کند. این عمل ‏‎ ‎‏اگر ناشی از رابطۀ فرد با خویشتن باشد، اخلاق فردی و اگر ناشی از روابط و رفتار فرد ‏‎ ‎‏با جامعه و حکومت و رفتار و روابط حکومت با فرد باشد، اخلاق اجتماعی ـ سیاسی ‏‎ ‎‏است. پس اخلاق از نظر غزالی، فعالیتی است اجتماعی که رفتار را از منظر سیاست ‏‎ ‎‏مورد توجه قرار دهد. غزالی فهم خود را از اخلاق در قالب تعریفی که برای این مفهوم ‏‎ ‎‏ارائه داده است، این‌گونه بیان می‌کند:‏


‎[[page 86]]‎‏اخلاق عبارت است از اصلاح و ویراستن قوای سه‌گان‏‏ۀ‏‏ تفکر، شهوت و ‏‎ ‎‏غصب.‏‎[44]‎

‏در جای دیگر این تعریف را برای اخلاق برگزیده است: ‏

‏ستردن تمام عاداتی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده و ‏‎ ‎‏آن‌ها را به گونه‌ای ناخوشایند شناسانده است.‏‎[45]‎

5. رویکرد سیاسی غزالی

‏غزالی از مسیر مذهب به سیاست نگاه می‌کند. به عبارت دیگر، او در چارچوب باورها ‏‎ ‎‏و ایستارهای اسلامی خود سیاست را تبیین و معنا می‌کند. غزالی دو تعریف و تفسیر از ‏‎ ‎‏سیاست ارائه داده است: تعریف عام و تعریف خاص. در تعریف عام، سیاست را به ‏‎ ‎‏معنای «الفت دادن آدمیان و تجمع آن‌ها برای یاری دادن بر اسباب معیشت و مضبوط ‏‎ ‎‏دانستن آن»‏‎[46]‎‏ به کار برده است. از نظر غزالی، سیاست با این معنا نمی‌تواند جزء علوم ‏‎ ‎‏دینی قرار بگیرد، لذا تعریف دیگری از سیاست ارائه می‌دهد. در تعریف دوم، اصلاح را ‏‎ ‎‏غایت سیاست می‌داند که در این صورت کاملاً با نگرش عمومی و کلی به سیاست ‏‎ ‎‏متمایز شده و با اخلاق پیوند ناگسستنی می‌یابد:‏

‏السیاسة فی استصلاح الخلق وإرشادهم إلی الطریق المستقیم المنجی فی الدنیا ‏‎ ‎‏والآخرة؛‏‎[47]‎‏ سیاست، اصلاح و نیکو کردن مردم و ارشاد ایشان به راه راست ‏‎ ‎‏است که در دنیا و آخرت نجات‌بخش است.‏

‏سیاست به مفهوم استصلاحی آن در اندیشۀ غزالی دارای سه رکن است: ‏

‏توحید، اجتناب از معاصی، عمل به اوامر و دستورات شرع مقدس. سیاست ‏‎ ‎‏به معنای خاص (استصلاحی) در رویکرد غزالی دارای چهار مرتبه است و ‏‎ ‎
‎[[page 87]]‎‏در هم‏‏ۀ‏‏ مراتب با اخلاق توأم و همگون است. این تقسیم‌بندی از یک سو ‏‎ ‎‏ناظر بر توان یا شایستگی عاملان سیاست و از دیگر سوی ناظر بر مخاطبان ‏‎ ‎‏و وظیفه‌های نفوذپذیر آنان است.‏‎[48]‎‏ ‏

‏این چهار مرتبه عبارتند از: ‏

‏سیاست انبیا، سیاست حکما و فقها، سیاست علما و سیاست وعّاظ.‏‎[49]‎‏ ‏

‏به باور غزالی تمامی مراتب سیاست، استصلاحی است و اشرف سیاسات، سیاست ‏‎ ‎‏انبیا است. سیاست استصلاحی مورد نظر غزالی شامل مجموعۀ معارف دینی است، ‏‎ ‎‏یعنی عقاید،‌ احکام، اخلاق را در بر می‌گیرد. به عبارت دیگر، در پرتو اخلاق پسندیده، ‏‎ ‎‏عقاید صحیح و‌ رفتار متناسب با فقه است که هدف سیاست استصلاحی در انسان و ‏‎ ‎‏جامعه تحقّق و عینیت پیدا می‌کند. بر این اساس اخلاق و سیاست در رویکرد غزالی در ‏‎ ‎‏سازوارگی کامل قرار دارد؛ زیرا در اندیشۀ وی اخلاق و سیاست هر دو جزء علم معامله ‏‎ ‎‏است. هر دو از زیرمجموعه‌های معارف دینی و علوم اسلامی است و در نهایت غایت ‏‎ ‎‏هر دو سعادت و استصلاح دنیوی و اخروی انسان است.‏

‏غزالی به عنوان شخصیت سیاسی و فقهی، فقه و اصول دینی را کاملاً سیاسی ‏‎ ‎‏می‌دانست. او در این قسمت کاملاً متأثر از وضعیت زمانه‌اش بود. او سیاست را جزء ‏‎ ‎‏علم فقه و هر دو را دنیوی می‌داند. در اعتقاد وی مقصود از علم فقه تنظیم امور ‏‎ ‎‏زندگانی آدمیان در گذرگاه دنیا است. البته او سیاست را از آنِ سلطان و فقیه را معلم ‏‎ ‎‏سلطان در قانون و اخلاق می‌داند.‏

‏او می‌گوید: اگر مردم از دنیا به عدل توشه برگیرند، به فقیهان نیازی نمی‌افتد؛ ‏‎ ‎‏چون خصومتی در میان نمی‌آید، لکن مردم در زمان بهره‌برداری از دنیا و ‏‎ ‎‏نعمت‌های آن به شهوت و نفس‌پرستی می‌افتند، و از آن میان خصومت پدید ‏‎ ‎‏می‌آید. پس به سلطانی حاجت می‌افتد که بر آنان سیاست کند، ولی سلطان ‏‎ ‎
‎[[page 88]]‎‏نیز در این راه به قانونی نیازمند است، و لذا به سوی فقیه که به قانون ‏‎ ‎‏سیاست آگاه است، دست نیاز دراز می‌کند؛ زیرا بدون قانون نمی‌توان مردم ‏‎ ‎‏را به راه راست رهبری کرد و عدل را که هدف قانون است، جاری ساخت. ‏‎ ‎‏لذا فقیه، معلم سلطان است و از طریق سیاست خلق او را هدایت می‌کند.‏‎[50]‎

6. عدالت به مثابۀ فضیلت سیاسی در منظومۀ فکری غزالی

‏در اندیشۀ غزالی، عدالت شاه‌بیت فضیلت‌های اخلاقی و سیاسی محسوب می‌شود. او ‏‎ ‎‏عدالت را که همان «میانه‌روی در امور و اعتدال نگه‌داشتن است»، موجب توازن قوای ‏‎ ‎‏سه‌گانۀ فاضله، غضبیه و شهویۀ انسان دانسته است:‏

‏پس صفت پسندیده، حد وسط باشد و فضیلت، همان است که دو جانب ‏‎ ‎‏افراط و تفریط، هر دو مذمومند.‏‎[51]‎

‏غزالی در آثارش ارزش خاصی برای عدالت قائل است و آن را از شرایط مهم حاکم ‏‎ ‎‏سیاسی و سلطان واقعی قلمداد می‌کند. در این زمینه حدیثی را از رسول خدا نقل ‏‎ ‎‏می‌کند:‏

‏درست‌ترین و نزدیک‌ترین شخص به خدای تعالی سلطان عادل است و ‏‎ ‎‏دشمن‌ترین و خوارترین فرد، سلطان ظالم است.‏‎[52]‎

‏بدین ترتیب عدالت به عنوان فضیلت حد وسط و به مثابۀ فضیلت سیاسی ـ ‏‎ ‎‏اخلاقی، نقطۀ تلاقی اخلاق و سیاست است.‏

‏در اندیشۀ غزالی، ستمگری حکومت باعث زوال آن است، چنانچه عدالت مایۀ قوام ‏‎ ‎‏حکومت است. وی این امر را به حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مستند می‌سازد: ‏

‏«‏الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم‏».‏‎[53]‎


‎[[page 89]]‎‏در جای دیگر عدالت را به عقل مرتبط دانسته است: ‏

‏عدل از کمال عقل نشأت می‌گیرد و هرکه عاقل نیست، عادل نیست و هرکه ‏‎ ‎‏عادل نیست، جای او دوزخ است و بدین سبب است که سرّ هم‏‏ۀ‏‏ سعادت‌ها ‏‎ ‎‏عقل است.‏‎[54]‎

‏بنابراین، منابع پیوند عدالت و سیاست و به طور کلی اخلاق و سیاست در نظریۀ ‏‎ ‎‏غزالی هم قرآن است و هم سنن پیامبر و هم عقل. در رابطه با سنت می‌گوید: ‏

‏آنچه به ما رسید، آن را به سر و دیده قبول کردیم، و آنچه از صحابه رسید،‌ ‏‎ ‎‏بعضی گرفتیم و بعضی گذاشتیم، آنچه از تابعین رسید،‌ ایشان مردانند و ما ‏‎ ‎‏مردانیم.‏‎[55]‎

7. عزلت‌گرایی به مثابۀ سیاست اخلاقی

‏غزالی، تنها اندیشمندی آرمان‌گرا نیست، بلکه به وقایع نیز توجه دارد و این واقع‌گرایی ‏‎ ‎‏در عمل‌گرایی او جلوۀ کامل دارد. او به منظور اعتراض به وضعیت زمانه‌اش و مبارزه با ‏‎ ‎‏مفاسد اخلاقی حاکمان به انزوا رو آورد. این انزواگرایی را می‌توان یک سیاست فعّال ‏‎ ‎‏اخلاقی نام گذاشت. عزلت در اندیشۀ غزالی نفی عمل نیست، بلکه خود عمل است، ‏‎ ‎‏ولی بی‌گمان دشواری عزلت کم‌تر از زحمت بار خلق کشیدن نیست. ماهیت چنین ‏‎ ‎‏عزلتی، فراهم ساختن زمینه و آگاهی برای تحمل بار مسئولیت است.‏‎[56]‎

بررسی رابطۀ اخلاق و سیاست در اندیشۀ سیاسی امام خمینی

‏به طور کلی بررسی و شناخت اندیشه‌ها نیازمند بررسی و شناخت دقیق جهان‌بینی‌ها ‏‎ ‎‏است؛ بدان دلیل که اندیشه‌ها زاییده و تبلور جهان‌بینی‌ها است. اندیشه‌های اخلاقی ـ ‏‎ ‎‏سیاسی امام(رحمة الله) نیز در همین چارچوب قابل بررسی است. در واقع شناخت جهان‌بینی ‏‎ ‎
‎[[page 90]]‎‏امام و فهم اندیشمندانۀ ایشان از هستی و انسان، منبع مهم بررسی رابطۀ اخلاق و ‏‎ ‎‏سیاست به حساب می‌آید.‏

1. هستی‌شناختی امام خمینی

‏در منظومۀ هستی‌شناختی امام، توحید از جایگاه محوری و اصیل برخوردار است، ‏‎ ‎‏به‌گونه‌ای که تمام اعتقادات ایشان در ابعاد مختلف به این اصل باز می‌گردد:‏

‏اعتقادات من و هم‏‏ۀ‏‏ مسلمین همان مسائلی است که در قرآن کریم آمده ‏‎ ‎‏است و یا پیامبر اسلام(ص) و پیشوایان به حق بعد از آن حضرت بیان ‏‎ ‎‏فرموده‌اند که ریشه و اصل همۀ آن عقاید ـ که مهم‌ترین و باارزش‌ترین ‏‎ ‎‏اعتقادات ماست ـ اصل توحید است.‏‎[57]‎‏ ‏

‏در نگرش توحیدی امام، دین و دنیا جدایی‌ناپذیر است. به عبارت دیگر، دین تنها ‏‎ ‎‏سعادت اخروی انسان را تأمین نمی‌کند، بلکه بر سعادت دنیوی او نیز ناظر است.‏

‏بدین ترتیب نگاه امام به دنیا نگاهی اجتماعی است، چنانچه اخلاق، عرفان و فقه ‏‎ ‎‏ایشان سیاسی ـ اجتماعی است. امام بعثت انبیا و انزال کتب آسمانی را در راستای ‏‎ ‎‏توحید و فلسفۀ خلقت قابل تحلیل و تفسیر می‌دانند. به باور ایشان قرآن کریم، که از ‏‎ ‎‏برکات بعثت است، برهان، عرفان، اخلاق و سیاست در آن پیوند اساسی با هم دارند؛ ‏‎ ‎‏چنان‌که می‌فرمایند:‏

‏کتابی است که تهذیب اخلاق را می‌کند، استدلال هم می‌کند، حکومت هم ‏‎ ‎‏می‌کند.‏‎[58]‎

‏در نگرش توحیدی امام خمینی همین کافی است که می‌فرمایند:‏

‏تربیت‌های اسلام، تربیت‌های الهی است، چنان‌که حکومت اسلام حکومت ‏‎ ‎‏الهی است.‏‎[59]‎


‎[[page 91]]‎‏در نگاه امام، توحید سامان‌دهندۀ نظام اعتقادی جامعه است و نظام اخلاقی، ‏‎ ‎‏فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را سروسامان خواهد داد. امام معتقدند اگر محتوای توحید ‏‎ ‎‏در همۀ شئون جامعه سایه افکند، همۀ انسان‌ها فقط برای رضای خداوند کار می‌کنند. ‏‎ ‎‏تقوا ملاک برتری به حساب می‌آید و روابط خارجی و داخلی به گونه‌ای مطلوب تغییر ‏‎ ‎‏خواهد کرد. اخلاق و معیارهای الهی مبنای روابط و پیمان‌ها خواهد بود و در یک کلام، ‏‎ ‎‏سیاست، اقتصاد و اخلاق و... توحیدی خواهد شد.‏‎[60]‎ ‏بنابراین، اخلاق توحیدی و سیاست ‏‎ ‎‏توحیدی در نگرش امام(رحمة الله) در همبستگی و پیوستاری کامل قرار دارد. ایشان مسألۀ نه ‏‎ ‎‏شرقی و نه غربی را که مسأله‌‌ای کاملاً سیاسی و برخاسته از توحید است، کاملاً اخلاقی ‏‎ ‎‏می‌دانند و می‌فرمایند:‏

‏اگر توانستیم نظامی بر پایه‌های نه شرقی نه غربی واقعی و اسلام پاک منزه از ‏‎ ‎‏ریا و خدعه و فریب را معرفی نماییم، انقلاب پیروز شده است.‏‎[61]‎

2. انسان‌شناختی امام خمینی

‏انسان در نگاه هستی‌شناختی امام،‌ اسم اعظم الهی، عالم صغیر و عصارۀ هستی است. از ‏‎ ‎‏این منظر،‌ انسان موجودی اجتماعی و کمال‌جو است. شکوفایی فطرت، زندگی‏‎ ‎‏اجتماعی ـ سیاسی انسان در پرتو نظامات اخلاقی و معنوی میسور و ممکن است. از ‏‎ ‎‏این‌رو، ایشان انگیزۀ بعثت انبیا را در راستای رسیدن انسان به کمال معنوی تبیین می‌کنند:‏

‏اصلاً موضوع بحث انبیا، انسان است. هم‏‏ۀ‏‏ انبیا از آدم تا خاتم موضوع ‏‎ ‎‏بحثشان انسان است، به چیز دیگر هیچ فکر نمی‌کنند، به انسان فکر می‌کنند، ‏‎ ‎‏برای این‌که هم‏‏ۀ‏‏ عالم هم خلاصه‌اش همین انسان است... انسان اگر درست ‏‎ ‎‏بشود، همه چیز عالم درست می‌شود.‏‎[62]‎‏ ‏


‎[[page 92]]‎‏ایشان ماهیت و حقیقت باطنی انسان را همان فطرت انسانی می‌دانند و معتقدند که ‏‎ ‎‏این فطرت در پایداری و ثبات ارزش‌های معنوی و اخلاقی و در تنظیم قوای عقلی و ‏‎ ‎‏تجربی نقش محوری دارد.‏

‏ریشۀ قدرت‌خواهی در انسان، همان فطرت کمال‌جویی است. انسان قدرت را ‏‎ ‎‏دوست دارد و از عجز روی‌گردان است. امام معتقدند که قدرت، خصوصاً قدرت ‏‎ ‎‏سیاسی با اصل اخلاقی تواضع قابل مهار و کنترل است: ‏

‏وقتی قدرت دستتان آمد، بیشتر مواظب باشید که متواضع بشوید.‏‎[63]‎

‏نگاه انسان‌شناختی امام با جامعه‌شناختی ایشان پیوند می‌خورد. به عبارت دیگر، ‏‎ ‎‏ایشان نه تنها زندگی اجتماعی ـ سیاسی را به دور از اخلاق و معنویت، طاقت‌فرسا و ‏‎ ‎‏مشکل‌آفرین می‌دانند که معتقدند کسب قدرت مادی به دور از معنویت و اخلاق بلای ‏‎ ‎‏جان آدمی است:‏

‏آن‌ها به کر‏‏ۀ‏‏ مریخ هم بروند، به کهکشان‌ها هم بروند، باز از سعادت و ‏‎ ‎‏فضایل اخلاقی و تعالی روانی عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعی ‏‎ ‎‏خود را حل کنند؛ چون حل مشکلات اجتماعی و بدبختی‌های آن‌ها محتاج ‏‎ ‎‏راه‌حل‌های اعتقادی و اخلاقی است و کسب قدرت مادی یا ثروت و تسخیر ‏‎ ‎‏طبیعت و فضا از عهد‏‏ۀ‏‏ حل آن بر نمی‌آید. ثروت و قدرت مادی و تسخیر ‏‎ ‎‏فضا احتیاج به ایمان و اعتقاد و اخلاق اسلامی دارد تا تکمیل و متعادل شود ‏‎ ‎‏و در خدمت انسان قرار گیرد، نه این‌که بلای جان انسان بشود.‏‎[64]‎

‏بنابراین، از دیدگاه امام چون برنامه‌های سیاسی و علمی در اسلام، با ایمان و اخلاق ‏‎ ‎‏مزین است، مایۀ صلاح بشر در دنیا و آخرت است.‏

‏پیوند اخلاق و سیاست در انسان‌شناختی امام خمینی(رحمة الله) از منظرهای زیر به عنوان ‏‎ ‎‏پشتوانه‌های نظری و عملی بحث، قابل طرح و بررسی است.‏


‎[[page 93]]‎معرفت

‏در اندیشۀ امام شناخت جنود عقل و جهل، نسبت به مهلکات و منجیات نفس انسان ‏‎ ‎‏و طرق طرد اخلاق فاسده (مهلکات) و کسب فضایل اخلاقی (منجیات) مقدمۀ کسب ‏‎ ‎‏معارف الهی و توحیدی است.‏

‏این معرفت منحصر در زندگی فردی انسان نیست. از آن‌جا که نگاه امام به مسائل ‏‎ ‎‏دنیوی، نگاهی اجتماعی است، معرفت در عرصۀ زندگی اجتماعی جلوه و نمود ‏‎ ‎‏بیش‌تری دارد. ایشان معتقد است انگیزۀ بعثت انبیا بسط معارف دینی به منظور کسب ‏‎ ‎‏فضایل اخلاقی است، و چون حکومت اسلامی در اندیشۀ ایشان استمرار خط انبیا ‏‎ ‎‏است، این امر از وظایف و انگیزه‌های حکومت دینی نیز می‌باشد.‏

اکتسابی بودن فضایل

‏در اندیشۀ امام نفس انسان خوپذیر و قابل انعطاف است: ‏

‏جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه، تا نفس در این عالم حرکت و تغیر است و ‏‎ ‎‏در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و دارای هیولی و قوّه است، قابل ‏‎ ‎‏تغییر است، و انسان می‌تواند جمیع اخلاق خود را، متبدل به مقابلات آن‌ها ‏‎ ‎‏کند.‏‎[65]‎

‏بعثت انبیا دلیلی است بر این‌که اخلاق نفسانیه قابل تغییر و اصلاح است چنان‌که ‏‎ ‎‏امام(رحمة الله) نیز می‌فرمایند: ‏

‏به موجب حدیث منقول از رسول اکرم صلی الله علیه وآله: «‏بعثت لاُتمّم ‎ ‎مکارم الأخلاق‏» غایت بعثت و نتیجۀ دعوت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و ‏‎ ‎‏آله، اکمال مکارم اخلاق است.‏‎[66]‎

‏امام در یکی از بیانات خود به کارگزاران و مسئولین، این‌گونه سفارش می‌کنند:‏

‏با اسرای خود چه اینان و چه اسرای جنگی رئوف و مهربان باشید و برادرانه ‏‎ ‎
‎[[page 94]]‎‏رفتار کنید و زندان‌ها را به یک مدرسۀ آموزش و تربیت اخلاقی مبدّل کنید، ‏‎ ‎‏چنانچه تا کنون عمل کرده‌اید، تا منحرفان و گناهکاران شیرینی عدالت ‏‎ ‎‏اسلامی را بچشند... باب رحمت، گنهکاران را بهتر جذب می‌کند.‏‎[67]‎

3. اسلام شناختی امام خمینی

‏پیوند اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام، از منظر جامع‌نگری ایشان نسبت به جامعیت ‏‎ ‎‏اسلام نیز قابل بررسی و اثبات است، به این معنا که امام اسلام را منظومه‌ای می‌دانند که ‏‎ ‎‏اخلاق، سیاست،‌ احکام و عقاید در آن قابل شناخت و بررسی است. این همان چیزی ‏‎ ‎‏است که از آن به جامعیت اسلام در نگرش امام خمینی یاد می‌کنیم. امام معتقد است ‏‎ ‎‏بعد اخلاقی دین تجلی ذات خداوند است. ایشان خداوند را بیش از همگان متصف به ‏‎ ‎‏ارزش‌های اخلاقی می‌دانند. ایشان اجتماعیات و سیاسات را بعد برجستۀ دین می‌دانند ‏‎ ‎‏و جدایی دین از سیاست را از سر جهل و بی‌خبری یا بر اثر توطئۀ استعماری تلقی ‏‎ ‎‏می‌کنند.‏

‏در نگاه امام پیوند اخلاق و سیاست در اسلام، فرع بر پیوند اسلام و سیاست است. ‏‎ ‎‏ایشان می‌فرمایند:‏

‏اسلام احکام اخلاقی‌اش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هست ‏‎ ‎‏که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است؛ یک حکم اجتماعی ‏‎ ‎‏است؛ یک حکم سیاسی است.‏‎[68]‎

4 . رویکرد اخلاقی امام خمینی

‏اخلاق جمع خلق است و امام، خلق را این‌گونه تعریف می‌کنند:‏

‏«خلق» عبارت از حالتی است در نفس که انسان را دعوت به عمل می‌کند، ‏‎ ‎‏بدون رویّه و فکر. مثلاً کسی که دارای خلق «سخاوت» است، آن خلق او را ‏‎ ‎
‎[[page 95]]‎‏وادار به جود و انفاق ‌کند، بدون آن که مقدماتی تشکیل دهد و مرجحاتی ‏‎ ‎‏فکر کند، گویی یکی از افعال طبیعی‏‏ۀ‏‏ اوست و تا نفس به واسطۀ ریاضت و ‏‎ ‎‏تفکر و تکرر به این مقام نرسد، دارای خلق نشده است و کمال نفس حاصل ‏‎ ‎‏نگردیده.‏‎[69]‎

‏ از نظر این معلم اخلاق، انسان زمانی به اخلاق حسنه دست می‌یابد و زمانی این ‏‎ ‎‏صفات نفسانی در انسان پایدار می‌گردد که قوای ظاهری تابع و مقهور ملکوت گردد و ‏‎ ‎‏یا مؤدب به آداب شریعت باشد.‏‎[70]‎‏ ایشان خلق را به دو نوع تقسیم می‌کنند:‏

‏طبیعی و اکتسابی و در توضیح اخلاق طبیعی می‌فرماید: ‏

‏مقصود از طبیعی بودن و فطری بودن خلقی آن نیست که ذاتی غیر قابل ‏‎ ‎‏تغییر است، بلکه جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه... قابل تغییر است.‏‎[71]‎

‏امام علم اخلاق را به دو بخش قسمت می‌کنند: یکی علوم دنیایی، که غایت و ‏‎ ‎‏مقصد آن‌ها رسیدن به مقاصد دنیویه است. دیگری علوم اخرویه که غایت و مقصد ‏‎ ‎‏آن‌ها نیل به مقامات و درجات ملکوتیه است. البته امام تقسیم علم اخلاق را به اخرویه ‏‎ ‎‏و دنیویه نمی‌پذیرد، بلکه امتیاز این دو علوم را به نیات و قصد می‌داند.‏‎[72]‎

علوم دنیاییعلوم اخروی

علم اخلاق     

‏ ‏

‏ ‏

‏از نظر امام، تمام علوم معتبر سمت مقدمیت دارد و مقدمۀ معرفت الهی و حصول ‏‎ ‎‏توحید است، از جمله علم سیاست(سیاست مدن و تدبیر منزل) و علم اخلاق (علم به ‏‎ ‎
‎[[page 96]]‎‏منجیات و مهلکات) که هردو مقدمۀ توحید هستند.‏

‏امام(رحمة الله) فعل اخلاقی را ارادی می‌دانند: آدمی تا زمانی که در این دنیا زیست می‌کند، ‏‎ ‎‏می‌تواند اخلاق خود را تغییر دهد. ‏

‏ایشان غایت اخلاق را اصلاح و رسیدن به توحید و حقایق هستی می‌داند. از این ‏‎ ‎‏رو، ‏‏احیاء علوم‌الدین‏‏ را نقد می‌کنند؛ زیرا رویکرد غزالی را علمی و تاریخی می‌دانند که ‏‎ ‎‏در اصلاح اخلاق و قلع مادۀ فساد و تهذیب نفس کمکی نمی‌کند. ایشان ‏‏احیاء ‏‎ ‎‏علوم‌الدین‏‏ را در حکم نسخه می‌داند، نه دوا.‏‎[73]‎

‏امام مفاهیم اخلاقی را بر مبنای نظریۀ حدّ وسط ارسطویی تبیین می‌کنند و روش ‏‎ ‎‏موازنه را  برای کسب فضایل اخلاقی پیشنهاد می‌کنند و می‌فرمایند:‏

‏از چیزهایی که انسان را در این سلوک معاونت می‌کند و انسان باید مواظب ‏‎ ‎‏آن باشد «موازنه» است و آن‌چنان است که انسان عاقل، منافع و مضار هریک ‏‎ ‎‏از اخلاق فاسده و ملکات رذیله را که زاییده شد‏‏ۀ‏‏ شهوت و غضب و واهمه ‏‎ ‎‏است، که سر خودند و در تحت تصرف شیطان، مقایسه کند با منافع و مضارّ ‏‎ ‎‏هریک از اخلاق حسنه و فضایل نفسانیه و ملکات فاضله که زاییده شد‏‏ۀ‏‏ ‏‎ ‎‏این‌هاست که در تحت تصرف عقل و شرعند و ملاحظه کند آیا کدام یک را ‏‎ ‎‏خوب است اقدام کند.‏‎[74]‎

‏راهکارهایی که امام(رحمة الله) برای قلع و قمع مفاسد اخلاقی و کسب فضایل ارائه ‏‎ ‎‏می‌دهند، درونی است؛ از این‌رو، هرکس را موظف می‌دانند که نفس خود را اصلاح ‏‎ ‎‏کند، اما از آن‌جا که اصلاح جامعه در گرو اصلاح رهبران و شهروندان آن است، این ‏‎ ‎‏اصلاح رویکردی کاملاً سیاسی ـ اجتماعی پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، اگر موانع ‏‎ ‎‏اخلاق فاضله، نفس انسان است، در این صورت مبارزه با نفس که به جهاد اکبر تعبیر ‏‎ ‎‏می‌شود، بر تک‌تک افراد واجب است، اما اگر موانع در اجتماع یا از ناحیۀ سیاست‌های ‏‎ ‎
‎[[page 97]]‎‏استعماری است، نیاز به مبارزۀ جمعی است.‏‎[75]‎

‏این‌جا است که اخلاق و سیاست در اندیشۀ امام در پیوستاری کامل قرار می‌گیرد.‏

5. رویکرد سیاسی امام خمینی(رحمة الله)

‏امام(رحمة الله) سیاست را در دو معنای کاملاً ایجابی و سلبی به کار می‌برد. ایشان سیاست در ‏‎ ‎‏معنای ایجابی را این‌گونه تعریف می‌کنند: ‏

‏مگر سیاست چی‌ است؟ روابط مابین حاکم و ملت، روابط مابین حاکم با ‏‎ ‎‏سایر حکومت‌ها،... جلوگیری از مفاسدی که هست، هم‏‏ۀ‏‏ این‌ها سیاساتی ‏‎ ‎‏است.‏‎[76]‎

‏ایشان در تعریف دیگر از سیاست می‌فرمایند: ‏

‏سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام مصالح جامعه ‏‎ ‎‏را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و این‌ها را ‏‎ ‎‏هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست،‌ ‏‎ ‎‏صلاح افراد هست.‏‎[77]‎

‏ایشان معنای سلبی سیاست را دروغ، خدعه، نیرنگ و پدرسوختگی می‌دانند.‏‎[78]‎

‏از دیدگاه امام(رحمة الله) سیاست به معنای ایجابی، بر پایۀ عدل و عقل استوار، و غایت آن، ‏‎ ‎‏هدایت و اصلاح جامعه می‌باشد و آن عبارت است از:‏

‏اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت ‏‎ ‎‏جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع ‏‎ ‎‏کجروی‌ها و آزادی بر معیار عقل و عدل... و سیاست و راه بردن جامعه به ‏‎ ‎
‎[[page 98]]‎‏موازین عقل و عدل و انصاف.‏‎[79]‎

‏در رویکرد امام، معنویت مدخل و محمل سیاست است. از این جهت، حج، بلکه ‏‎ ‎‏تمام آموزه‌های اسلام را سیاسی می‌دانند: ‏

‏حج، سیاستی نیست که ما درست کرده باشیم، حج سیاست اسلامی است.‏‎[80]‎

‏والله اسلام تمامش سیاست است.‏‎[81]‎

‏رویکرد ایشان به فقه نیز کاملاً سیاسی است. ایشان حکومت را فلسفۀ عملی فقه ‏‎ ‎‏می‌داند: ‏

‏حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسف‏‏ۀ‏‏ عملی تمامی فقه در تمامی زوایای ‏‎ ‎‏زندگی بشریت است، حکومت نشان دهندۀ جنب‏‏ۀ‏‏ عملی فقه در برخورد با ‏‎ ‎‏تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است.‏‎[82]‎

‏نگاه امام به سیاست در مفهوم ایجابی آن معنوی و اخلاقی است. ایشان اخلاق را ‏‎ ‎‏پایۀ سیاست و آن را باعث مشروعیت و کارآمدی سیاست می‌دانند:‏

‏آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم(ص) و ائم‏‏ۀ‏‏ ما(ع) ‏‎ ‎‏دربار‏‏ۀ‏‏ آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده، این است که ‏‎ ‎‏حاکم وخلیفه اولاً باید احکام اسلام را بداند، یعنی قانوندان باشد و ثانیاً ‏‎ ‎‏عدالت داشته، از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد.‏‎[83]‎

‏ایشان جدایی اخلاق از سیاست را هلاکت‌بارتر از موشک‌ها و سرنیزه‌ها می‌داند:‏

‏آن چیزی که دنیا را تهدید می‌کند، سلاح‌ها و سرنیزه‌ها و موشک‌ها و امثال ‏‎ ‎‏این نیست. آن چیزی که دارد این سیار‏‏ۀ‏‏ ما را در سراشیبی انحطاط قرار ‏‎ ‎‏می‌دهد، انحراف اخلاقی است... آن چیزی که دارد این انسان‌ها را و این ‏‎ ‎
‎[[page 99]]‎‏کشور‌ها را رو به هلاکت و رو به انحطاط می‌کشاند، این انحطاط‌هایی است ‏‎ ‎‏که در سران کشورها و در دست به کارهای این حکومت‌ها از انحطاط ‏‎ ‎‏اخلاقی دارد تحقق پیدا می‌کند.‏‎[84]‎

6. تربیت اخلاقی به مثابۀ الزام عدالت سیاسی

‏مفهوم عدالت در رویکرد امام(رحمة الله) ناظر بر خط «اعتدال» یا «حد وسط» است. به عبارت ‏‎ ‎‏دیگر، حد وسط که همان نظریۀ ارسطویی است، چیستی عدالت را در نگاه امام(رحمة الله) بیان ‏‎ ‎‏می‌کند. البته امام، عدالت را به معانی متعددی به کار برده‌اند: کمال اعتقادی و اخلاقی، ‏‎ ‎‏استقامت در طریق مستقیم، ملکۀ نفسانی، گرایش فطری و... لکن می‌توان گفت: نقطه ‏‎ ‎‏عزیمت معناهای مذکور در یک چیز (حد وسط) است.‏

‏عدالت در اندیشۀ سیاسی امام از جایگاه ارزنده‌ای برخوردار است. در منزلت ‏‎ ‎‏شایستۀ آن همین کافی است که ایشان تربیت اخلاقی را یکی از الزامات عدالت به ‏‎ ‎‏شمار می‌آورد:‏

‏اقام‏‏ۀ‏‏ عدل، همین درست کردن انسان‌هاست. عدل یک چیزی نیست، الا آن ‏‎ ‎‏که از انسان صادر می‌شود... اقام‏‏ۀ‏‏ عدل متحول کردن ظالم به عادل است، ‏‎ ‎‏متحول کردن مشرک به مؤمن است.‏‎[85]‎

‏این عدالت به مثابۀ برترین فضیلت‌ اخلاقی با حکومت و سیاست پیوند اساسی ‏‎ ‎‏برقرار می‌کند که از منظر‌های زیر قابل بررسی و اثبات است:‏

عدالت؛ رکن اساسی حکومت

‏امام یکی از شرایط زمامدار را بعد از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، علم به قانون و ‏‎ ‎‏عدالت می‌دانند و از عدالت به عنوان شرط و رکن اساسی حکومت نام می‌برند. رکنیت ‏‎ ‎‏عدالت در دستگاه فکری امام، از این‌رو است که نظام عادلانه مایۀ «خوشبختی بشر» و ‏‎ ‎
‎[[page 100]]‎‏نظام ظالمانه سبب هرج‌و‌مرج، فساد اجتماعی، اعتقادی و اخلاقی است. ایشان با استناد ‏‎ ‎‏به آیۀ ‏إِذَا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ أن تَحکُمُوا بِالعَدلِ‎[86]‎ ‏می‌نویسند: ‏

إِذَا حَکَمتُم‏ در مسائل حکومت ظهور دارد،‏‎[87]‎‏ [نه قضا]. از آن‌جا که قضا از ‏‎ ‎‏زیرمجموعه‌های حکومت است، نظام قضایی نیز باید به عدل و حق حکم کند.‏

‏ ایشان مهم‌ترین وظیفۀ انبیا را برقراری نظام عادلانۀ اجتماعی از طریق اجرای قوانین ‏‎ ‎‏و احکام می‌دانند و این مسأله را به آیۀ ‏لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَیِّنَاتِ وَأنزَلنَا مَعَهُمُ الکِتَابَ ‎ ‎وَالمِیزَانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ‎[88]‎‏ مستند می‌سازد.‏‎[89]‎

ابزار انگاری سیاست نسبت به حکومت

‏به اعتقاد امام، حکومت فی‌حدذاته دارای شأن و مقامی نیست، بلکه وسیلۀ اجرای ‏‎ ‎‏احکام و برقراری نظام عادلانه است. ایشان در این زمینه حدیثی را نقل می‌کنند که ‏‎ ‎‏حضرت امیر(علیه السلام) به ابن عباس فرمود: فرماندهی بر شما نزد من از کفش کهنه کم‌ ‏‎ ‎‏ارزش‌تر است، مگر این‌که به وسیلۀ آن باطل را بردارم و حق را برقرار سازم.‏‎[90]‎

‏بنابراین، در اندیشۀ امام، عدالت ارتباط وثیقی با سیاست دارد و سیاست ابزار تحقق ‏‎ ‎‏عدالت است.‏

رهبری انقلاب اسلامی به مثابۀ سیاست اخلاقی

‏سیاست اخلاقی در اندیشۀ امام، آرمان‌گرایی صرف نبود، بلکه ایشان، با تأسیس ‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی و رهبری آن، اخلاق را سیاسی و سیاست را اخلاقی کرد. وقوع ‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی تحت تأثیر شخصیت اخلاقی ـ سیاسی امام(رحمة الله) واکنشی بود به بحران ‏‎ ‎
‎[[page 101]]‎‏اخلاقی و سیاسی زمانه و اهداف دوگانه‌ای را پیگیری کرد: نهادینه کردن انقلاب در ‏‎ ‎‏داخل و صدور آن به خارج. امام در عرصۀ داخلی، از منظری احیاگرانه بر مبنای ‏‎ ‎‏مقیاس‌های دینی ـ اخلاقی به پاک‌سازی نظام سیاسی اخلاق‌زدا پرداختند و جامعیت ‏‎ ‎‏علمی، عدالت و منش اخلاقی حاکم بر مسلمانان را مطرح کردند. در عرصۀ خارج نیز ‏‎ ‎‏سیاست نه شرقی و نه غربی را که مبتنی بر اصول اخلاقی اسلام است، سرلوحۀ ‏‎ ‎‏سیاست خارجی و روابط دیپلماتیک قرار دادند. در نتیجه حضور فعال و مستمر امام در ‏‎ ‎‏صحنۀ حیات اجتماعی ـ سیاسی ایران و رهبری انقلاب، هدفی جز اخلاقی کردن ‏‎ ‎‏سیاست را در پی‌نداشت.‏

نتیجه‌گیری

‏از آنچه در این پژوهش مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت، به دست می‌آید که به‌رغم ‏‎ ‎‏اشتراک امام محمد غزالی و امام خمینی(رحمة الله) در مورد پذیرش نظریۀ اخلاق و سیاست و ‏‎ ‎‏در بعضی جزئیات و مسائل حول آن، اندیشه‌های اخلاقی ـ سیاسی آن دو تحت تأثیر ‏‎ ‎‏علایق مذهبی، کلامی، فقهی و اوضاع زمانه متمایز از دیگری است. به طور کلی ‏‎ ‎‏می‌توان اندیشه‌های اخلاقی و سیاسی این دو شخصیت را به گونه‌ای مقایسه‌ای در ‏‎ ‎‏جدول زیر نشان داد:‏

الف) تشابهات

‏امام محمد غزالی و امام خمینی‏

‏1. دغدغه اخلاقی کردن سیاست‏

‏2. غایت‌گرایی (سیاست ابزار اخلاق؛ اخلاق پایۀ سیاست)‏

‏3. دوام و بقای سیاست در گروی اخلاق، انحطاط سیاست در گروی انحطاط اخلاق‏

‏4. تلفیق آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در نظریۀ همبستگی اخلاق و سیاست‏

‏5. ایجاد ارتباط میان فقه، اخلاق و سیاست‏

‏6. هدف اخلاق و سیاست، سعادت انسان است‏


‎[[page 102]]‎ب) تمایزات

امام محمد غزالی

امام خمینی

‏1. سیاست از آن سلطان است و فقیه، معلم او در اخلاق و سیاست است‏

‏1. فقیه، رئیس حکومت و معلم اخلاق است.‏

‏2. واقع‌بینی شدید، تمایل به سیاست قدرت‏

‏2. تلفیق موفق آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی‏

‏3. قرار دادن دانش در خدمت قدرت سیاسی‏

‏3. قرار دادن قدرت سیاسی در خدمت دانش فقه‏

‏4. تمایز علوم (اخروی ـ دنیوی) به موضوعات‏

‏4. تمایز علوم تابع نیات و مقصود انسان است.‏

‏5. منابع پیوند اخلاق و سیاست: عقل، قرآن، سنت پیامبر و اجماع‏

‏5. منابع پیوند اخلاق و سیاست: عقل، قرآن، سنت پیامبر، ائمه و اجماع‏

‏6. نظام سیاسی مطلوب: خلافت و سلطنت‏

‏6. نظام سیاسی مطلوب: امامت و ولایت فقیه‏

‏7. عوامل مؤثر بر اندیشه‌های اخلاقی و سیاسی: مذهب، فقه شافعی، کلام اشعری، وضعیت زمانه‏

‏7. مذهب، فقه اهل بیت، کلام شیعی، وضعیت زمانه‏

‏8. عزلت‌گرایی سیاسی به مثابۀ فعل اخلاقی‏

‏8. رهبری انقلاب به مثابۀ فعل اخلاقی‏

‏ ‏

‎[[page 103]]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب‌نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1.‏ ‏احیاء علوم الدین‏‏، امام محمد غزالی، دار الهادی، بیروت، 1412 ق.‏

‏2.‏ ‏اخلاق اسلامی‏‏، محمد علی سادات، انتشارات سمت، تهران، 1382.‏

‏3.‏ ‏اخلاق و سیاست «اندیشۀ سیاسی در عرصۀ عمل»‏‏، علی اصغر کاظمی، نشر قومس، ‏‎ ‎‏تهران، 1376.‏

‏4.‏ ‏اخلاق و سیاست در اندیشۀ سیاسی اسلام‏‏، رضا خراسانی، انتشارات دانشگاه باقر ‏‎ ‎‏العلوم‏‏، ‏‏1382.‏

‏5.‏ ‏اصول فلسفه و روش رئالیسم‏‏، سید محمد حسین طباطبائی،‏

‏6.‏ ‏اندیشه‌های سیاسی اسلام و ایران‏‏، حاتم قادری، انتشارات سمت، تهران، 1378.‏

‏7.‏ ‏اندیشه‌های سیاسی غزالی‏‏، حاتم قادری، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی و بین ‏‎ ‎‏المللی، تهران، 1370.‏

‏8.‏ ‏بحار الانوار‏‏، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403.‏

‏9.‏ ‏بنیادهای علم سیاست‏‏، عبدالرحمن عالم، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، 1377.‏

‏10.‏ ‏تاریخ جامع ادیان، ‏‏جان بی. ناس، ترجمۀ علی اصغر حکمت، انتشارات آموزش ‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی، تهران، 1370.‏

‏11.‏ ‏تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ‏‏حنا الفاخوری و خلیل البحر، عبدالصمد آینی.‏

‏12.‏ 
‎[[page 104]]‎‏ تحوّل اندیشه سیاسی در شرق باستان‏‏، فرهنگ رجایی، نشر قومس، تهران، 1372.‏

‏13.‏ ‏تفسیر سورۀ حمد‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ‏‎ ‎‏1375.‏

‏14.‏ ‏تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق،‏‏ احمد مسکویه، تصحیح حسن تمیم، انتشارات ‏‎ ‎‏مهدوی، اصفهان.‏

‏15.‏ ‏جامع السعادات‏‏، محمد مهدی نراقی، ترجمه جلال الدین مجتبوی، انتشارات ‏‎ ‎‏حکمت، تهران، 1364.‏

‏16.‏ ‏جامعه و حکومت‏‏، مک آبور، ترجمه ابراهیم علی کنی.‏

‏17.‏ ‏روان‌شناسی از دیدگاه غزالی‏‏، عبدالکریم عثمان، ترجمه سید محمد باقر مجتبی، ‏‎ ‎‏دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1361.‏

‏18.‏ ‏شرح چهل حدیث‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ‏‎ ‎‏1372.‏

‏19.‏ ‏شرح حدیث جنود عقل و جهل‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ‏‎ ‎‏خمینی، تهران.‏

‏20.‏ ‏صحیفه امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1373.‏

‏21.‏ ‏فلسفه اخلاق در اسلام‏‏، محمد جواد مغنیه.‏

‏22.‏ ‏فلسفه اخلاق‏‏، ژکس، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.‏

‏23.‏ ‏قدرت‏‏، برتراند راسل، ترجمه نجف دریا بندری.‏

‏24.‏ ‏کیمیای سعادت‏‏، امام محمد غزالی، به کوشش خدیو جم، انتشارات علمی و ‏‎ ‎‏فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1374.‏

‏25.‏ ‏لسان العرب‏‏، ابن منظور، نشر ادب الحوزه، قم، 1405.‏

‏26.‏ ‏لغت نامه‏‏، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372.‏

‏27.‏ ‏مبانی اندیشه‌های سیاسی اسلام‏‏، عمید زنجانی‏

‏28.‏ ‏المفردات فی غریب القرآن‏‏، راغب اصفهانی، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، 1404.‏

‏29.‏ 
‎[[page 105]]‎‏ المنجد فی اللغة‏‏، لوئیس معلوف، ذوی القربی، قم، 1382 ق.‏

‏30.‏ ‏میزان العمل‏‏، امام محمد غزالی، تصحیح سلیمان دنیا، ترجمه علی اکبر کیمیایی، ‏‎ ‎‏انتشارات سروش، تهران، 1374.‏

‏31.‏ ‏نصیحة الملوک‏‏، امام محمد غزالی، تصحیح جلال‌الدین همایی، انتشارات بابک، ‏‎ ‎‏1361.‏

‏32.‏ ‏ولایت فقیه‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1385.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‎ ‎

‎[[page 106]]‎

  • . المفردات فی غریب القرآن، واژه خلق.
  • . لسان العرب، ج 4، ص 194؛ المنجد، ج 1، ص 194.
  • . ر.ک: اخلاق اسلامی، ص 8.
  • . تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص 51.
  • . بحار الانوار، ج 67، باب 59، ذیل حدیث 18.
  • . جامع السعادات، ج 1، ص 35 ـ 34.
  • . فلسفه اخلاق، ص 18.
  • . ر.ک: همان، ص 17.
  • . فلسفه اخلاق در اسلام، ص 12.
  • . همان، ص 13.
  • . اصول فلسفه و روش رئالیسم، ص 38.
  • . ر.ک: لغت نامه دهخدا، ج 8، ص 1225.
  • . ر.ک: لسان العرب، ج 6، ص 429.
  • . ر.ک: بنیادهای علم سیاست، ص 29 ـ 30.
  • . ر.ک: علم الیقین، ج 1، ص 340.
  • . ر.ک: قدرت، ص 217.
  • . ر.ک: جامعه و حکومت، ص 264.
  • . بنیادهای علم سیاست، ص 29 ـ 30.
  • . ر.ک: اخلاق و سیاست «اندیشه سیاسی در عرصه عمل»، ص 63.
  • . همان، ص 64.
  • . تاریخ جامع ادیان، ص 382.
  • . ر.ک: تحول اندیشه سیاسی در شرق باستان، ص 56.
  • . ر.ک: اخلاق نیکو ماخس، ص 394.
  • . ر.ک: همان، ص 46.
  • . اندیشه های سیاسی غزالی، ص 98.
  • . همان، ص 95.
  • . ر.ک: همان، ص 174.
  • . احیاء علوم الدین، ج 3، ص 7.
  • . همان، ج 3، ص 47.
  • . ر.ک: تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 593.
  • . همان، ص 54.
  • . کیمیای سعادت، ج 1، ص 433.
  • . ر.ک: اخلاق و سیاست در اندیشه سیاسی اسلام، ص 178.
  • . ر.ک: مجله راه نو، «دین و سیاست و توسعه» حسین بشیریه، سال اول، ش 11، 1377، ص 10.
  • . احیاء علوم الدین، ج 1، ص 17.
  • . السلطان فی الاعتقاد، ص 148.
  • . نصیحة الملوک، ص 106.
  • . همان.
  • . همان، ص 81.
  • . ر.ک: کیمیای سعادت، ص 525.
  • . ر.ک: همان، ص 525 ـ 537.
  • . روانشناسی از دیدگاه غزالی، ص 325.
  • . ر.ک: اخلاق و سیاست «اندیشه سیاسی در عرصة عمل»، ص 172 ـ 173، به نقل از: روانشناسی از دیدگاه  غزالی، ص 329 ـ 330.
  • . میزان العمل، ص 330.
  • . همان.
  • . روان شناسی از دیدگاه غزالی، ص 330.
  • . احیاء علوم الدین، ج 1، ص 23.
  • . اندیشه های سیاسی اسلام و ایران، ص 91.
  • . احیاء علوم الدین، ج 1، ص 23.
  • . اندیشه های سیاسی اسلام و ایران، ص 254.
  • . احیاء علوم الدین، ج 3، ص 337.
  • . کیمیای سعادت، ص 410.
  • . نصیحة الملوک، ص 92.
  • . کیمیای سعادت، ص 539.
  • . احیاء علوم الدین، ج 1، ص 115.
  • . ر.ک: مبانی اندیشه های سیاسی اسلام، ص 207.
  • . صحیفه امام، ج 5، ص 387.
  • . همان، ج 17، ص 434.
  • . همان، ج 8، ص 435.
  • . ر.ک: آثار اجتماعی سیاسی امام خمینی(رحمة الله) همچون کشف اسرار، ولایت فقیه و صحیفه امام.
  • . صحیفه امام، ج 21، ص 143.
  • . همان، ج 10، ص 67 ـ 68.
  • . همان، ج 18، ص 209.
  • . ولایت فقیه، ص 20.
  • . شرح چهل حدیث، ص 510.
  • . همان، ص 511.
  • . صحیفه امام، ج 18، ص 343.
  • . همان، ج 13، ص 130 ـ 131.
  • . شرح چهل حدیث، ص 510.
  • . ر.ک: همان.
  • . همان.
  • . ر.ک: همان، ص 412.
  • . ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 12 ـ 13.
  • . شرح چهل حدیث، ص 18.
  • . ر.ک: مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 63.
  • . صحیفه امام، ج 3، ص 227.
  • . همان، ج 13، ص 432.
  • . ر.ک: همان، ص 431.
  • . صحیفه امام، ج 21، ص 405.
  • . همان، ج 19، ص 319.
  • . همان، ج 1، ص 270.
  • . همان، ج 21، ص 289.
  • . ولایت فقیه، ص 48.
  • . صحیفه امام، ج 16، ص 161.
  • . تفسیر سورة حمد، ص 125.
  • . نساء (4): 58.
  • . ولایت فقیه، ص 84.
  • . حدید (57): 25.
  • . ر.ک: ولایت فقیه، ص 77.
  • . ر.ک: همان، ص 54.

انتهای پیام /*