الحدیث السادس

فصل در بیان سبب زیاد شدن حب دنیا

کد : 93703 | تاریخ : 09/06/1395

‏فصل در بیان سبب زیاد شدن حب دنیا‏

‏بدان که انسان چون ولیده همین عالم طبیعت است و مادر او همین دنیاست و اولاد این آب و خاک است، حب این دنیا در قلبش از اول نشو و نما مغروس است، و هر چه بزرگتر شود، این محبت در دل او نمو می کند. و به واسطه این قوای شهویه و آلات التذاذیه که خداوند به او مرحمت فرموده برای حفظ شخص و نوع، محبت او روز افزون شود و دلبستگی او رو به ازدیاد گذارد. و چون این عالم را محل التذاذات و تعیشات خود می پندارد و مردن را اسباب انقطاع از آنها می داند، و اگر به حسب برهان حکما یا اخبار انبیا، صلوات الله علیهم، عقیده مند به عالم آخرت شده باشد و به کیفیات و حیات و کمالات آن، قلبش باز از آن بیخبر است و قبول ننموده، چه رسد به آنکه به مقام اطمینان رسیده باشد، لهذا حبش به این عالم خیلی زیاد می شود.‏

‏و نیز چون فطرتا انسان حب بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گریزان است، و مردن را فنا گمان می کند، گر چه عقلش هم تصدیق کند که این عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقی و سرمدی است، ولی عمده ورود در قلب است، بلکه مرتبه کمال آن اطمینان است، چنانچه حضرت إبراهیم خلیل الرحمن، علیه السلام، از حق تعالی مرتبه اطمینان را طلب کرد و به او مرحمت گردید ‏ ‎[1]‎‏. پس چون قلوب یا ایمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گر چه تصدیق عقلی داریم، یا اطمینان ندارند، حب بقاء در این عالم را دارند و از مرگ و خروج از این نشئه گریزان اند. و اگر قلوب مطلع شوند که این عالم دنیا پست ترین عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم و تغیر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم دیگر که بعد از موت است هر یک باقی و ابدی و دار کمال و ثبات و حیات و بهجت و سرور است، فطرتا حب آن عالم را پیدا می کنند و از این عالم گریزان گردند. و اگر از این مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطنیه این عالم را و علاقه به این عالم را [و صورت باطنیه آن عالم را]‏ ‏و علاقه به آن را ببیند، این عالم برای او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پیدا کند، و اشتیاق پیدا کند که از این محبس ظلمانی و غل و زنجیر زمان و تصرم خلاص شود.‏

‏چنانچه در کلمات اولیا اشاره به این معنی شده است: حضرت مولی الموالی ‏


‎[[page 122]]‎‏می فرماید: و الله لابن أبی طالب آنس بالموت من الطّفل بثدی أمّه.‏‎[2]‎‏ «به خدا قسم که پسر أبو طالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.» زیرا که آن سرور حقیقت این عالم را مشاهده کرده به چشم ولایت، و جوار رحمت حق تعالی را به هر دو عالم ندهد. و اگر به واسطه مصالحی نبود، در این محبس ظلمانی طبیعت نفوس طاهره آنها لحظه ای توقّف نمی کرد. و خود وقوع در کثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبیرات ملکی، بلکه تأییدات ملکوتی، برای محبین و مجذوبین رنج و المی است که ما تصور آن را نمی توانیم کنیم. بیشتر ناله اولیا از درد فراق و جدایی از محبوب است و کرامت او، چنانچه در مناجاتهای خود اشاره بدان کرده اند،‏‎[3]‎‏ با اینکه آنها احتجابات ملکی و ملکوتی را نداشته اند و از جهنم طبیعت گذشته اند و آن خامده بوده و فروزان نبوده‏‎[4]‎‏ و تعلقات عالم در آنها نبوده و قلوب آنها خطیئه طبیعی نداشته، ولی وقوع در عالم طبیعت خود حظ طبیعی است، و التذاذ قهری که در ملک حاصل می شد، برای آنها و لو به مقدار خیلی کم هم باشد اسباب حجاب بوده. چنانچه از حضرت رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، منقول است که می فرمود: لیغان علی قلبی و إنّی لأستغفر الله فی کلّ یوم سبعین مرّة.‏‎[5]‎‏ و شاید خطیئه حضرت آدم، ابو البشر، همین توجه قهری به تدبیر ملک و احتیاج قهری به گندم و سایر امور طبیعیه بوده، و این از برای اولیاء خدا و مجذوبین خطیئه است. و اگر به آن جذبه الهیه حضرت آدم می ماند و وارد در ملک نمی شد، این همه بساط رحمت در دنیا و آخرت بسط پیدا نمی کرد. از این مقام بگذرم. تا این اندازه هم از طور این اوراق خارج شدم.‏

‎ ‎

‎[[page 123]]‎

  • . اشاره است به آیه مبارکه و اذ قال إبراهیمُ ربِّ ارِنی کیفَ تُحْییِ الموتی قالَ اوَ لَم تؤُمِنْ قالَ بلی وَ لکنْ لِیَطْمَئِنَّ قلبی. (و آن گاه که إبراهیم گفت: پروردگارا، نشانم ده چگونه مردگان را زنده می کنی، گفت، مگر ایمان نیاوردی؟ گفت: آری ایمان دارم، اما برای اینکه دلم آرام گیرد.» (بقره- 260).
  • . نهج البلاغه،« خطبه» 5، ص 48.
  • . امیر المؤمنین (ع) در دعای «کمیل» می فرماید: الهی و ربّی هبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک. (ای خدا و ای پروردگارم، گیرم که در عذابت شکیبایی نمایم چگونه در دوری ات شکیبا باشم.)- مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، ص 587 در «اعمال شب نیمه شعبان».
  • . اشاره است به حدیث: «و لهذا لمّا سئل بعض ائمتنا عن عموم الآیة المذکورة (مریم- 71) قال: «جزناها و هی خامدة» و برای این وقتی که از یکی از امامان درباره عموم آیه پرسیده شد در جواب فرمودند: ما از آن گذر کردیم و خاموش بود. علم الیقین، ج 2، ص 971.
  • . «گاه دلم را کدورتی می پوشاند و من براستی که هر روز هفتاد بار از خداوند درخواست آمرزش می کنم.» مستدرک الوسائل، ج 5، ص 320، «کتاب الصلاة،»، «ابواب الذکر»، باب 22، حدیث 2.

انتهای پیام /*