الحدیث الخامس و العشرون

فصل

کد : 93793 | تاریخ : 09/06/1395

‏فصل ‏

‏بدان که علاج این مرض قلبی، که بیم آن دارد که انسان را به هلاکت ابدی و شقاوت سرمدی برساند، چون سایر امراض قلبیه با علم نافع و عمل بسی سهل و آسان است. ولی انسان باید اوّل خود را مریض بداند، پس از آن خودش در صدد علاج بر می آید، ولی عیب کار آن است که شیطان به طوری مقدمات را برای این بیچاره مرتب کرده که خود را مریض نمی داند، بلکه دیگران را منحرف از راه و غیر مبالی به دین می داند! اما طریق علم، پس تفکر نمودن در این اموری است که ذکر شد. انسان خوب است اعمال و افعالش از روی تفکر و تأمل باشد. فکر کند آیا این عملی که می کند و می خواهد مرضیّ خداوند تعالی باشد از کجا و از کی اخذ می کند که کیفیت آن باید چنین و چنان باشد. معلوم است عوام از مردم از فقها و مراجع تقلید آنها از کتاب و سنت و طرق اجتهادیه، کیفیت عمل را به دست می آورند، پس، ما وقتی که مراجعه کنیم به کتب فقها، از عمل وسواسی تکذیب شده و بعضی از اعمال او را باطل شمرده اند، و وقتی که مراجعه کنیم به احادیث شریفه و کتاب الهی، می بینیم که عمل او را از شیطان شمرده اند و سلب عقل از صاحبش فرموده اند. پس، در این ‏


‎[[page 405]]‎‏صورت انسان عاقل اگر شیطان بر عقلش مسلط نشده باشد و قدری تأمل و تفکر کند، باید بر خود حتم کند که دست از این عمل فاسد بردارد و در صدد برآید که عمل خود را تصحیح نماید که مرضیّ حق تعالی باشد.‏

‏و لازم است هر کس در خود شائبه این امر را یافت، به مردم معمولی مراجعه کند و عمل خود را عرضه بر علما و فقها دارد و استفسار از آنها کند که آیا مبتلا به مرض وسواس است یا نه. زیرا که بسیار اوقات انسان وسواسی از حالت خود غافل است و خود را معتدل و دیگران را بی مبالات می داند، ولی اگر قدری فکر کند، این عقیده را نیز می فهمد از شیطان و القائات آن خبیث است، زیرا که می بیند علماء و دانشمندان بزرگ، که به علم و عمل آنها عقیده مند است، بلکه مراجع تقلید مسلمین، که مسائل حلال و حرام را از آنها اخذ می کند، عملشان بر خلاف اوست، و نتوان گفت که نوع متدینین و علما و بزرگان دین مبالات به دین خدا ندارند و شخص وسواسی فقط مقید به دیانت است. و پس از آنکه علما فهمید، لازم است اصلاح عمل. وارد مرحله عمل شود. و عمده در عمل آن است که بی اعتنایی کند به وسوسه شیطانی و خیالاتی که به او القا می کند. مثلا اگر مبتلا به وسوسه در وضوست، به رغم شیطان یک غرفه آب استعمال کند. لابد شیطانش می گوید که این عمل صحیح نیست. جواب او را بدهد که اگر عمل من درست نیست، پس باید عمل رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، و ائمّه طاهرین علیهم السلام، و جمیع فقها درست نباشد. رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، و ائمه هدی، علیهم السلام، قریب سیصد سال وضو گرفتند، و به حسب اخبار متواتره کیفیت وضوی آنها همین طور بود، پس اگر عمل آنها باطل بود، بگذار عمل من نیز باطل باشد. و اگر مقلد مجتهدی هستی، به شیطان جواب بده: من این طور عمل می کنم به رأی مجتهد، اگر وضوی من باطل باشد، خداوند از من مؤاخذه نمی فرماید و به من حجتی ندارد. و اگر ملعون تشکیک در رأی مجتهد کرد که او چنین نفرموده، کتب آنها در دست است باز کن و نشان او بده. چندین مرتبه که اعتنا به قولش نکردی و به خلاف رأی او رفتار کردی، البته از تو مأیوس می شود، و امید است که معالجه قطعی مرضت بشود، چنانچه در احادیث شریفه این معنی مذکور است:‏

‏فعن الکافی بإسناده عن زرارة و أبی بصیر، قالا: قلنا له: الرّجل یشکّ کثیرا فی صلاته حتّی لا یدری کم صلّی و لا ما بقی علیه؟ قال: یعید. قلنا: فانّه یکثر علیه ‏


‎[[page 406]]‎‏ذلک، کلّما أعاد شکّ. قال: یمضی فی شکّه. ثمّ قال: لا تعوّدوا الخبیث من أنفسکم بنقض الصّلاة، فتطمعوه، فإنّ الشّیطان خبیث یعتاد لما عوّد. فلیمض أحدکم فی الوهم، و لا یکثرنّ نقض الصّلاة، فإنّه إذا فعل ذلک مرّات، لم یعد إلیه الشّکّ. قال زرارة: ثمّ قال: إنّما یرید الخبیث أن یطاع، فإذا عصی، لم یعد إلی أحدکم.»‏‎[1]‎‏ «زراره و أبو بصیر گفتند: «گفتیم به او (یعنی به حضرت باقر یا حضرت صادق علیهما السلام) که مردی شک می کند بسیار در نمازش، حتی اینکه نمی داند چه قدر نماز کرده و چقدر به عهده او باقی است؟» فرمود: «اعاده کند.» گفتیم: «همانا برای او زیاد اتفاق می افتد، هر وقت اعاده می کند شک می نماید.» فرمود: «بگذرد در شکّش.» (یعنی اعتنا به شک نکند.) پس از آن فرمود: «عادت ندهید آن پلید را به خودتان در شکستن نماز، پس به طمع اندازید او را، زیرا که شیطان پلید است و عادت دارد به چیزی که عادت داده شد. یعنی، هر آینه بگذرد هر یک شما در شک و اعتنا نکند و زیاد نشکند نماز را. همانا اگر چند مرتبه چنین کرد، شکّش عود نمی کند.» زراره گفت پس از آن فرمود: «جز این نیست که آن خبیث می خواهد اطاعت شود، پس وقتی که عصیان شد، عود نمی کند به سوی هیچیک شما.» و بإسناده عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: إذا کثر علیک السّهو، فامض فی صلاتک، فإنّه یوشک أن یدعک. إنّما هو من الشّیطان.»‏‎[2]‎‏ البته وقتی مدتی مخالفت او را کردی و اعتنا به وسواس او نکردی، طمعش از تو بریده می شود، و حالت ثبات و طمأنینه نفس عود می کند. ولی در خلال این مخالفت، تضرع و زاری به درگاه حق تعالی کن و از شرّ آن ملعون و شرّ نفس به آن ذات مقدس پناه ببر و استعاذه نما به ذات مقدس، البته دستگیری از تو می فرماید.‏

‏چنانچه در روایت کافی نیز استعاذه از شیطان دستور داده شده:‏

‏بإسناده عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: أتی رجل النّبیّ، صلّی الله علیه و آله، فقال: یا رسول الله أشکو إلیک ما ألقی من الوسوسة فی صلاتی حتّی لا أدری ما صلّیت من زیادة أو نقصان. فقال: إذا دخلت فی صلاتک، فاطعن فخذک الأیسر بأصبعک الیمنی المسبّحة، ثمّ قل: «بسم الله و بالله»، توکّلت علی الله، أعوذ بالله ‏


‎[[page 407]]‎‏السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم.» فإنّک تنحره و تطرده.‏‎[3]‎‏ «حضرت صادق، علیه السلام، فرمود آمد مردی خدمت رسول خدا- صلّی الله علیه و آله، گفت: «یا رسول الله شکایت می نمایم به تو از آنچه القا می شود به من از وسوسه در نمازم، حتی اینکه نمی دانم چقدر نماز کردم از زیاده یا کمی.» فرمود: «وقتی داخل نماز شدی، بزن با انگشت سبّابه دست راستت به ران پای چپت، پس بگو: «بسم الله ...» پس همانا دور کنی و طرد کنی او را.» و الحمد لله أوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا، و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین.‏

‎ ‎

‎[[page 408]]‎

  • . فروع کافی، ج 3، ص 358،« کتاب الصلاة»،« باب من شکّ فی صلاته ...» حدیث 2.
  • . «کلینی به سند خود از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: «هر گاه در نماز زیاد شک کردی، (اعتنا مکن) و به نمازت ادامه بده و آن را به پایان رسان، مگر شیطان تو را رها سازد، بیقین شک از شیطان است.» (فروع کافی، ج 3، ص 359، «کتاب الصلاة»، «باب من شک فی صلاته ...»، حدیث 8.)
  • . فروع کافی، ج 3، ص 358،« کتاب الصلاة»،« باب من شک فی صلاته ...»، حدیث 4.

انتهای پیام /*