الحدیث الثامن و العشرون

فصل در لقاء الله و کیفیت آن است

کد : 93802 | تاریخ : 09/06/1395

‏فصل در لقاء الله و کیفیت آن است‏‏ ‏

‏بدان که آیات و اخبار در «لقاء الله» چه صراحتا و چه کنایتا و اشارتا بسیار است، و این مختصر گنجایش تفصیل و ذکر آنها را ندارد، ولی مختصر اشاره به بعض آنها می نمائیم. و اگر کسی تفصیل بیشتر بخواهد به رساله لقاء الله مرحوم عارف بالله، حاج میرزا جواد تبریزی‏‎[1]‎‏، قدّس سرّه، رجوع کند که اخبار در این باب را تا اندازه ای جمع کرده است.‏

‏بدان که بعضی از علما و مفسرین که بکلی سدّ طریق لقاء الله را نمودند و انکار مشاهدات عینیه و تجلیات ذاتیه و اسمائیه را نمودند- به گمان آنکه ذات مقدس را تنزیه کنند- تمام آیات و اخبار لقاء الله را حمل بر لقاء یوم آخرت و لقاء جزاء و ثواب و عقاب نمودند. و این حمل نسبت به مطلق لقاء و بعض آیات و اخبار گرچه خیلی بعید نیست، ولی نسبت به بعض ادعیه معتبره و روایات در کتب معتبره و بعض روایات مشهوره، که علمای بزرگ به آنها استشهاد کردند، بسیار حمل بارد بعیدی است.‏

‏و بباید دانست که مقصود آنان که راهی برای لقاء الله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته اند این نیست که اکتناه ذات مقدس جایز است، یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق ممکن است، بلکه ‏


‎[[page 453]]‎‏امتناع اکتناه در علم کلی و به قدم تفکر، و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت، از امور برهانیه و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است. لکن آنها که مدعی این مقام هستند گویند پس از تقوای تامّ تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رفض نشأتین و قدم بر فرق انّیّت و انانیت گذاشتن و توجه تامّ و اقبال کلی به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن، یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد، و حجابهای غلیظی که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق شود، و فانی در اسماء و صفات گردد، و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّی تامّ ذاتی پیدا کند، و در این حال، بین روح مقدس سالک و حق حجابی جز اسماء و صفات نیست.‏

‏و از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد، و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند، و در این مشاهده، احاطه قیّومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند، و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببیند، و چنانچه برهانا بین حق و مخلوق اوّل، که مجرد از جمیع موارد و علایق است، حجابی نیست، بلکه [برای ] مجردات مطلقا حجاب نیست برهانا، همین طور این قلبی که در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرده شده، بلکه قدم بر فرق آنها گذاشته، حجابی نخواهد داشت. چنانچه در حدیث شریف کافی و توحید است: إنّ روح المؤمن لأشدّ اتّصالا بروح الله من اتّصال شعاع الشّمس بها.‏‎[2]‎‏ و در مناجات «شعبانیه»، که مقبول پیش علما و خود شهادت دهد که از کلمات آن بزرگواران است، عرض می کند: إلهی، هب لی کمال الإنقطاع إلیک، و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق أبصار القلوب حجب النّور، فتصل إلی معدن العظمة، و تصیر أرواحنا معلّقة بعزّ قدسک. إلهی، و اجعلنی ممّن نادیته فأجابک و لاحظته فصعق لجلالک فناجیته سرّا و عمل لک جهرا.‏‎[3]‎‏ و در کتاب شریف الهی، در حکایات معراج رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، چنین می فرماید: ثمّ دنی فتدلّی، فکان قاب قوسین أو أدنی.‏‎[4]‎‏ و این مشاهده حضوریه فنائیه منافات با برهان بر عدم اکتناه و احاطه و اخبار و آیات منزّه ندارد،‏


‎[[page 454]]‎‏بلکه مؤید و مؤکد آنهاست.‏

‏اکنون ببین آیا این حملهای بعید بارد چه لزومی دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر، علیه السلام، را که می فرماید: فهبنی صبرت علی عذابک، فکیف أصبر علی فراقک.‏‎[5]‎‏ و آن سوز و گدازهای اولیا را می توان حمل کرد به حور و قصور؟! آیا کسانی که می فرمودند که ما عبادت حق نمی کنیم برای خوف از جهنم و نه برای شوق بهشت، بلکه عبادت احرار می کنیم و خالص برای حق عبادت می کنیم.‏‎[6]‎‏ باز ناله های فراق آنها را می توان حمل کرد به فراق از بهشت و مأکولات و مشتهیات آن؟! هیهات! که این حرفی است بس ناهنجار و حملی است بسیار ناپسند. آیا آن تجلیات جمال حق که در شب معارج و آن محفلی که احدی از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل امین وحی محرم آن اسرار نبود، می توان گفت ارائه بهشت و قصرهای مشید آن بوده، و آن انوار عظمت و جلال ارائه نعم حق بوده؟ آیا آن تجلیاتی که در ادعیه معتبره وارد است برای انبیاء علیهم السلام، شده، از قبیل نعم و مأکول و مشروب یا باغات و قصرها بوده؟! افسوس! که ما بیچاره های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته های زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال این ها چیزی نمی فهمیم، و اگر صاحب نظری یا صاحب دلی بخواهد پرده از این حجب را بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانی عالم ملک مسجونیم، از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک ننماییم. ولی ای عزیز، اولیا را به خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ماست. دلهای ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد، و آلودگی انغمار در شهوات نمی گذارد مرآت تجلیات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با این خودبینی و خودخواهی و خود پرستی باید از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آنها نماییم. و اگر راهی برای تکذیب نداشته باشیم. مثل آنکه قائل به پیغمبر یا ائمه معصومین، علیهم السلام، باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح می کنیم، و بالجمله، سدّ باب معرفت الله را می کنیم. ما رأیت شیئا إلّا و رأیت الله معه و قبله و فیه‏‎[7]‎‏ را حمل بر رؤیت آثار می کنیم. لم أعبد ربّا لم أره‏‎[8]‎‏ را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل می نماییم! آیات لقاء الله را به لقاء روز جزا محمول می داریم.‏

‏لی مع الله حالة‏‎[9]‎‏ را به حالت رقّت قلب مثلا حمل می کنیم. و ارزقنی النّظر إلی ‏


‎[[page 455]]‎‏وجهک الکریم‏‎[10]‎‏ و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، به فراق حور العین و طیور بهشتی حمل می کنیم! و این نیست جز اینکه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظ حیوانی و جسمانی چیز دیگر نمی فهمیم، همه معارف را منکر می شویم. و از همه بدبختیها بدتر این انکار است که باب جمیع معارف را بر ما منسد می کند و ما را از طلب باز می دارد و به حدّ حیوانیت و بهیمیت قانع می کند، و از عوالم غیب و انوار الهیه ما را محروم می کند. ما بیچاره ها که از مشاهدات و تجلیات بکلی محرومیم از ایمان به این معانی هم، که خود یک درجه از کمال نفسانی است و ممکن است ما را به جایی برساند، دوریم. از مرتبه علم، که شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار می کنیم، و چشم و گوش خود را بکلی می بندیم و پنبه غفلت در گوشها می گذاریم که مبادا حرف حق در آن وارد شود. اگر یکی از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دلسوخته یا حکیم متألهی بشنویم، چون سامعه ما تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فورا او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار می دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فرو گذار نمی کنیم. کتاب وقف می کنیم و شرط استفاده از آن را قرار می دهیم [که ] روزی صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض کنند‏‎[11]‎‏! جناب صدر المتأهلین را، که سرآمد اهل توحید است، زندیق می خوانیم و از هیچ گونه توهینی درباره او دریغ نمی کنیم. از تمام کتابهای آن بزرگوار مختصر میلی به مسلک تصوف ظاهر نشود- بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیة فی الردّ علی الصوفیة‏‎[12]‎‏ نوشته- [با این حال ] او را صوفی بحت می خوانیم. کسانی که معلوم الحال هستند و به لسان خدا و رسول، صلّی الله علیه و آله، ملعون اند می گذاریم، کسی [را]‏‏ ‏‏که با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدی، علیهم السلام، می زند لعن می کنیم! من خود می دانم که این لعن و توهینها به مقامات آنها ضرری نمی زند، بلکه شاید به حسنات آنها افزاید و موجب ارتفاع درجات آنها گردد، ولی این ها برای خود ماها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد. شیخ عارف ما، روحی فداه، می فرمود هیچوقت لعن شخصی نکنید، گرچه به کافری که ندانید از این عالم [چگونه ] منتقل شده مگر آنکه ولیّ معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد، زیرا که ممکن است در وقت مردن مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی بکنید. یکی دارای چنین نفس قدسیه ای است که راضی نمی شود به کسی که در ظاهر کافر مرده توهین شود به احتمال آنکه شاید مؤمن شده باشد در دم مردن، یکی ‏


‎[[page 456]]‎‏هم مثل ما است! و إلی الله المشتکی‏‎[13]‎‏ که واعظ شهر با آنکه اهل علم و فضل است در بالای منبر در محضر علما و فضلا می گفت: فلان با آنکه حکیم بود قرآن هم می خواند‏‎[14]‎‏! این به آن ماند که گوییم: فلان با آنکه پیغمبر بود اعتقاد به مبدأ و معاد داشت! من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی که ایمان نیاورد حجاب اکبر می دانم، ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است.‏

‏گو که ممکن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید، ولی این از غیر طریق عادی و خلاف سنت طبیعی است، و نادر اتفاق می افتد، پس طریقه خدا خواهی و خدا جویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را [صرف ] مذاکره حق کند، و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند، و پس از آن، به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. و اگر اهل اصطلاحات نیست، نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس. البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید، و پرده ای از حجابها برای او بالا رود و از این انکارهای عامیانه قدری تنزل کند، و شاید با عنایات خاصه حقّ تعالی راهی به معارف پیدا کند. إنّه ولیّ النّعم.‏

‎ ‎

‎[[page 457]]‎

  • . حاج میرزا جواد تبریزی (- 1344 ه) دانشمند بزرگ معاصر سالها در نجف اشرف در مصاحبت ملا حسین قلی همدانی به تهذیب پرداخت. در حدود سال 1320 ه. ق به تبریز مراجعت کرد و سپس به قم آمد. خانه وی سالها مجلس تذکر و موعظه بود آثاری گرانقدر در تهذیب و اخلاق دارد، از جمله: رساله لقاء الله، أسرار الصلوة، المراقبات فی أعمال السنة.
  • . «جان مؤمن به روح خدا بیشتر پیوسته است تا شعاع آفتاب به آفتاب.» اصول کافی، ج 2، ص 166، «کتاب ایمان و کفر»، «باب إخوة المؤمنین»، حدیث 4.
  • . خداوندا کمال دلبستگی به خودت را به من ببخش، و دیدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت نور بخش تا دیده دلها حجابهای نور را بدرد. پس به معدن بزرگی برسد، و روحهای ما به درگاه عزّ قدس تو آویخته گردد. خدایا مرا از کسانی قرار بده که صدایشان زدی پس اجابت کردند، و به ایشان نظر کردی پس در برابر جلال تو مدهوش شدند، پس در سرّ با آنان سخن گفتی و آنان آشکارا برای تو عمل کردند. قسمتی از مناجات شعبانیه، اقبال الاعمال، اعمال ماه شعبان، مصباح المتهجّد، ص 374، بحار الانوار، ج 91، ص 97- 99، «کتاب الذکر و الدعاء»، «باب 32»، حدیث 12.
  • . «سپس نزدیک و نزدیکتر شد، پس به فاصله دو کمان یا نزدیکتر بود.» (نجم، 8- 9).
  • . حدیث 16، پاورقی 39.
  • . حدیث 2، پاورقی 35.
  • . «ندیدم چیزی را مگر آنکه خدا را همراه آن و پیش از آن و در آن دیدم.» اسفار، ج 1، ص 117. علم الیقین ج 1، ص 49. (با اندکی اختلاف) کلمات مکنونه، ص 3.
  • . «پروردگاری که ندیدم نپرستیدم.» علم الیقین، ج 1، ص 49، «المقصد الأول، فی تنزیهه سبحانه». شیخ صدوق در التوحید (ص 305، باب 43، حدیث 1) در ضمن حدیثی از علی (ع) نقل می کند. لم اکن بالّذی أعبد ربّا لم أره.
  • . حدیث 27، پاورقی 26.
  • . دیدار وجه کریمت را روزیم گردان.» شبیه این عبارت در دعای سجده پیغمبر (ص) آمده است: اللهمّ إنّی أسئلک الرّضا بعد القضاء و برد العیش بعد الموت و لذّة النّظر إلی وجهک الکریم. احیاء العلوم، ج 1، ص 319.
  • . محمد محسن بن الشاه مرتضی (متوّفی 1091 ه. ق) مشهور به «فیض کاشانی» محدّث و فقیه و عارف و حکیم قرن 11 هجری است. وی شاگرد شیخ بهائی، مولی محمد صالح، سید هاشم بحرانی و صدر المتألهین می باشد. تأثیر افکار صدرا در آثار فیض آشکار است. علّامه مجلسی، سید نعمة الله جزایری، قاضی سعید قمی و فرزندش از او استفاده کردند. حدود 90 اثر به او نسبت می دهند برخی از آنها عبارت است از: تفسیر صافی، وافی در حدیث، المحجّة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، شافی، علم الیقین، الحقایق، کلمات مکنونة، الأصول الاصلّیة.
  • . کتاب مذکور شامل چهار مقاله است: مقاله اول در باب مقام عالم ربّانی و عارف حقیقی و بطلان اعمال متصوفان، مقاله دوم در غایت عبادات بدنی و ریاضات نفسانی، مقاله سوم در ذکر صفات ابرار، مقاله چهارم در مواعظ حکمی و نصایح.
  • . «شکوه به نزد خدا باید برد».
  • . در ختم مرحوم میرزا علی اکبر حکیم، واعظ درباره او این مطلب را بیان می کند. تفسیر سوره حمد، ص 121، «جلسه پنجم».

انتهای پیام /*