الحدیث السادس و الثلاثون

فصل در معنی سمع و بصر حق است

کد : 93872 | تاریخ : 09/06/1395

‏فصل در معنی سمع و بصر حق است‏‏ ‏

‏یکی از مباحثی که در باب اسماء و صفات حق جلّ و علا مورد بحث بین فلاسفه عظام است اثبات «سمع» و «بصر» است از برای حق تعالی، که جمهور حکما و متکلمین ارجاع نمودند سمع و بصر را به «علم»، و شیخ جلیل اشراقی علم را ارجاع فرموده به بصر و سمع.‏‎[1]‎‏ هر یک به بیانی که ذکر آن خروج از طور اختصار است. و ما بیان مسلک و مذهب فحل را می نماییم به یک بیانی که در مطلق اسماء و صفات حق واضح گردد.‏

‏بدان که بسیاری از فلاسفه و اکابر برای اهمال بعض حیثیات بعضی از اسماء و صفات را به بعضی دیگر ارجاع نمودند، چنانچه معروف و مسلّم بین آنها آنست که «اراده» حق تعالی عبارت است از «علم» به صلاح و نظام اتمّ. و مثل اختلاف در باب «سمع» و «بصر» و «علم» و ارجاع هر یک به دیگری، چنانچه مذکور شد. و این مطلب خلاف تحقیق و از اهمال حیثیات است. زیرا که اگر مقصود از اینکه اراده به علم به صلاح راجع است، یا علم به سمع، یا سمع به علم، راجع است آن است که حق تعالی دارای اراده نیست و دارای سمع و بصر نیست، بلکه همان «علم» را به اسم اراده و سمع و بصر خوانده اند. این مطلبی است بس باطل و تقوّلی است بس فضیح، زیرا که لازم آید که حق تعالی مبدأ وجود باشد بدون اراده و اختیار. علاوه بر‏


‎[[page 612]]‎‏آنکه میزان در باب اتصاف حق به اوصاف کمالیه آن است که آن صفت صفت کمال باشد برای موجود بما أنّه موجود، و بالجمله، صفت نفس حقیقت وجود باشد و از کمالات اصل ذات وجود باشد، و شک نیست که «اراده» از صفات کمالیه حقیقت مطلقه وجودیه است، لهذا وجود هر چه تنزل به منازل سافله وصف نعال کند، اراده در او ضعیف گردد، تا آنجا رسد که اراده را از آن بکلی سلب کنند و او را جمهور دارای اراده ندانند، مثل طبایع از قبیل معادن و نباتات. و هر چه رو به کمالات وافق اعلی تصاعد کند، اراده در او ظاهرتر گردد و قوی تر شود، چنانچه در سلسله موجودات طبیعیه می بینیم که از مقام هیولی و جسم و عنصر و معدن و نبات که گذشت، اراده و علم در آن ظاهر گردد، و هر چه رو به بالا رود، این جوهره شریفه کامل تر گردد، حتی آنکه انسان کامل دارای اراده کامله ای است که به نفس اراده انقلاب عنصری به عنصری کند و عالم طبیعت خاضع در تحت اراده اوست. پس، کشف کنیم که «اراده» از صفات کمالیه وجود و موجود بما أنّه موجود است. و این حقیقت را برای ذات مقدس حقّ اثبات کنیم بدون آنکه ارجاع کنیم به حقیقت دیگر. و همین طور «سمع» و «بصر» نیز به حسب تحقیق حقیق به تصدیق از کمالات موجود مطلق است، و حقیقت سمع و بصر متقوّم به آلات جسمانیه و از علوم مقیده به آلات و ادوات نیست، بلکه احتیاج به آلات در «ظهور» سمع و بصر نفس است در عالم طبیعت و ملک بدن، چنانچه در «علم» نیز به حسب ظهور در ملک طبیعت احتیاج به امّ الدماغ دارد. و این از نقص عالم طبیعت و ملک است نه نقص علم و سمع و بصر [...] حقایق عالم غیب را می بیند و کلام ملکوتی ملائکه و روحانیّین را می شنود، چنانچه موسی کلیم الله کلام حق را در مناجات می شنید، و رسول ختمی مکرم با ملائکه تکلم می فرمود و جبرئیل را به صورت ملکوتی می دید، و هیچ گوشی آن را نمی شنید و چشمی آنها را نمی دید، با آنکه با جناب رسول در حین نزول وحی در یک مجلس بودند.‏

‏بالجمله، سمع و بصر نیز از علومی هستند که زاید بر اصل علم و غیر حقیقت علم هستند و از کمالات مطلق وجود هستند. پس اثبات آنها برای حق تعالی که مبدأ اصل وجود و سرچشمه کمال هستی است لازم است.‏

‏و اگر مقصود آنان که اراده و سمع و بصر را به علم، یا علم را به آنها، ارجاع کنند آن است که علم و اراده به حیثیت واحده برای حق ثابت، و سمع و بصر و علم در ذات مقدس حق حیثیات مختلفه ندارند، این مطلبی است حق و موافق برهان،‏


‎[[page 613]]‎‏ولی اختصاص به این اوصاف وجهی ندارد، بلکه مطلق اوصاف به حقیقت وجود صرف راجع است. و این معنی منافات ندارد با اثبات اوصاف مختلفه متکثره برای ذات حق، بلکه مؤکد آن است، زیرا که به وضوح پیوسته که هر چه وجود به وحدت نزدیکتر باشد و از افق کثرت بعیدتر و مبراتر باشد، جامع تر است نسبت به اسماء و صفات، تا آنکه به صرف وجود و حقیقت بسیطه واجبه، جلّت عظمته و عظمت قدرته، رسد که غایت وحدت و بساطت است و مستجمع جمیع کمالات و جامع تمام اسماء و صفات است و تمام مفاهیم کمال و معانی جلال و جمال بحقیقت بر او صدق کند و صدق آنها بر ذات مقدس احقّ و اولی است به جمیع مراتب احقّیت و اولویت.‏

‏و اجمال بیان آنکه وحدت هر چه اقوی و اتمّ شد، صدق مفاهیم کمال بیشتر گردد و اسماء و صفات افزایش یابد. و به عکس، هر چه موجود به افق کثرت نزدیکتر باشد، مفاهیم کمال به آن کمتر صدق کند، و صدق آن نیز بر آن ضعیف تر و نزدیکتر و شبیه تر به مجاز باشد. [و این به علت ] آن است که وحدت مساوق با وجود و از کمالات موجود بما هو موجود است، و معنی «مساوق» در این حال این است که در مفهوم «وجود» و «وحدت» گرچه مخالف هستند، ولی در خارج حقیقت وجود عین حقیقت وحدت است. چنانچه کثرت در هر جا بار اندازد، نقص و عدم و شرّ و ضعف و فتور بار اندازد. و از این جهت است که هر چه وجود تنزل به منازل نقص کند، کثرت از تمام مراتب وجود بیشتر است. و مقام ربوبیت و ساحت مقدس کبریایی جلّ و علا که صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت است و در او کثرت و ترکیب به هیچ وجه راه ندارد. و در سابق اشاره کردیم به اینکه وجود اصل حقیقت کمال و سرچشمه جلال و جمال است، پس صرف وجود صرف وحدت و صرف کمال است، پس صرف وحدت نیز صرف کمال است، پس آنچه وحدتش در اعلی مرتبه باشد، جمیع اسماء و صفات و کمالات بر او صادق است، و صدق هر یک بر او احقّ و اولی است. و به عکس، هر چه به کثرت نزدیک شود، نقص در او زیاد شود و صدق مفاهیم کمال و اسماء و صفات بر او ناقص آید، و کیفیت صدق آنها نیز ضعیف شود. پس، حق تعالی جلّ جلاله دارای جمیع کمالات و مستجمع جمیع اسماء و صفات است بدون آنکه یکی از آنها به دیگری راجع باشد، بلکه هر یک به حقیقت خود بر ذات مقدسش صادق باشد: سمعش و بصرش و اراده اش و علمش همه به معانی حقیقیه است بدون آنکه کثرت در ذات مقدس به وجهی از‏


‎[[page 614]]‎‏وجوه لازم آید. فله الأسماء الحسنی و الأمثال العلیا و الکبریاء و الآلاء.‏‎[2]‎

‎ ‎

‎[[page 615]]‎

  • . شرح حکمة الإشراق، 358- 366، در علم حق تعالی. اسفار اربعة، ج 6، ص 423،« سفر» سوم،« موقف» ششم.
  • . «پس برای اوست نامهای نیکو و مثالهای بلند و کبریا و نیکوییها.»

انتهای پیام /*